به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 مرداد 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    319
    سطح
    6
    Points: 319, Level: 6
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست من سلام

    نوشته هایت رو خوندم
    تو رو خیلی خیلی خوب درک میکنم
    ایام بعد از جدایی وحشتناکه
    من هم جدا شده بودم
    اما تنها زندگی نکردم و پیش مامان و بابا بودم و به قول تو مشکلات اونها اوضامو بدتر هم میکرد
    دورت شلوغه اما کسی نیست که کاملا درکت کنه
    نمیدونم دقیقا چرا جدا شدی
    اما الان سعی کن قوی باشی
    هیچ کس نمیتونه به اندازه خود ما کمکمون کنه
    سعی کن سر خودت را با یک موضوع جدید مثل تحصیل یا یاد گرفتن چیزی گرم کنی
    سعی کن کتاب بخونی
    موزیک گوش بده
    با خودت مدام تکرار کن که من این اوضاع رو تغییر خواهم داد
    میدونم که ایام سختی را پشت سر گذاشتی و الان هم روز های سختی داری
    اما فراموش نکن

    رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندش
    چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

  2. 3 کاربر از پست مفید nazafarin2013 تشکرکرده اند .

    barani (دوشنبه 17 تیر 92), کلانتر جو (دوشنبه 30 بهمن 96), دختر بیخیال (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    انگاری من رو گذاشتن تو دو سال پیش و گفتن بیا و پست بزن طلاق گرفتن احساس گناه نبخشیدن خود تنها زندگی کردن تنها بودن .. فکر میکردم هیچ وقت هیچی دیگه دست نمیشه هر چقدر دوست پیدا کنم سرکار سرم رو شلوغ کنم مهمونی برم باز هم میومدم اخر شب گریه میکردم میرفتم سرکار گریه میکردم با دوستام بیرون بودم برگشتنی که میومدم خونه گریه میکردم
    خیلی واضح بود من افسرده بودم و خودم رو درمان نمیکردم اگه برمیگشتم به اون زمان میرفتم پیش مشاور قرص ضد افسردگی میخوردم زودتر از بحران در میومدم ولی نکردم الان خوب شدم ولی خیلی زمان برد 4 سال بعد از جدایی زمان کمی نبود برای درمان شدن ...
    اگه فقط کمی به خدا اعتماد داشتم اگه فقط کمی مطمئنم بودم که زندگی مثله یه کوهه نمیشه همیشه پایین کوه بمونی گاهی بالای کوهی و کاهی پایین دوره غم سر میاد دوره خوشی میرسه و برعکس انقدر غصه نمیخوردم ... زندگی رو پیش روت داری نگران هیچی نباش اوضاع بهتر میشه اصلا امکان نداره همیشه غمگین بمونی روزهای خوش میرسه و بعد غصه میخوری که چرا روزهات رو با گریه و غصه سپری کردی .. وقتی تصمیم گرفتم زندگیم رو درست کنم و از این حالت در بیام اول رفتم پیش خانواده زندگی کردم دوم هر روز دعا کردم مراقبه کردم و خودم رو بخشیدم همسرم رو هم بخشیدم .. فهمیدم خوشبختی تنها با من به دست میاد نه با همسرم نه با مردی کنار من نه با ازدواج مجدد تنها در درون منه که خوشبختی جریان خواهد داشت
    ترس از تنهایی رو کنار گذاشتم و پذیرفتم زندگی من همینه باید این زندگی رو دوست داشته باشیم حتی اگه هر روز گریه کنم غصه بخورم به خودم و خدا غر بزنم و بگم من این زندگی رو نمیخوام هیچی تغییر نمیکنه این زندگی منه باید بپذیرمش و ازش لذت ببرم .. پذیرفتم و رزوهای خوش از راه رسید
    امیدوارم فقط یه کوچولو تونسته باشم کمکت کنم

  4. 9 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    barani (دوشنبه 17 تیر 92), gholam1234 (دوشنبه 05 خرداد 99), sanjab (دوشنبه 17 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 18 تیر 92), فرشته مهربان (دوشنبه 17 تیر 92), کلانتر جو (دوشنبه 30 بهمن 96), دلنشین (دوشنبه 17 تیر 92), دختر مهربون (دوشنبه 17 تیر 92), دختر بیخیال (پنجشنبه 14 فروردین 93)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh نمایش پست ها
    سلام سبکتگین

    امشب رفتم و تمام پستهات رو خوندم . ذره ذره بزرگ شدنت رو شاهد بودم . )کتابجدایی معنوی رو بخون .(
    در زندگی گاهی مسیر هایی جلوی پای ما باز میشه و ما در گام نهادن در اون دچارتزدید و گاهی تنش و اضطراب میشیم ولی اگر کمی آروم باشیم و به خدا توکل کنیم کم کمکه پیش می رویم متوجه خیریت آن میشیم .

    دوست عزیز اگر شوهر سابقت و خصوصا و خصوصا خودت رو کاملا ببخشی می تونی از فرصتهایی که داری کاملا بهره ببری و امیدوار و با نشاط پیش بروی . همین هایی را که بهعنوان (تنهایی و بی وفایی و شکست و...)تهدید می بینی تبدیل به فرصت و موفقیت کنی .می تونی با باز سازی خودت و استفاده از تجارب قبلیت یه انتخاب خوب و یک زندگیشیرین پیش رو داشته باشی .

    یه جایی می خوندم بعداز جدایی برای بازسازی و ترمیم شکست عاطفی 5سا ل مدت زمان مناسبی هست .

    دوست عزیز می تونی برای روزها و آینده ی خوبو روشنی که پیش رو داری طرح و برنامه بریزی . مطالعه , ورزش , آموزش , هنرهای دستیودنبال کردن علاقه مندی هات باعث میشه با انرژی و با نشاط باشی و فکر نکنی که عمرو وقتت همین طوری می گذره . مهارت هات رو بالاببری و با شور و نشاطی که در خودتایجاد می کنی از لحظه لحظه هات لذت ببری و انشاا... یه همراه و همسفر خوب رو جذبکنی و همراه بشی .


    یکی از راههایی که در موفقیتت موثر هست اینه که با مهارت و روشی درست بتونی دیگران رو نسبت به حمایت و یاری و همدلی و هم صحبتیبا خودت تشویق کنی .و در مواقعی هم تو در پی کمک و یاری و مساعدت و محبت کردن بهدیگران باشی . این نکته ظریفی هست اینکه در این دادو ستد و داد و بستان عاطفی می تونی بانک عاطفیت رو پرکنی با انرژی باشی و سرحال و امیدوار .

    منظورم اینه که با دیگران تعاملات زیادی داشته باش (خواهر, برادر ,دوستان ,خصوصا و خصوصا پدر و مادر) آنها را تشویق به حمایت(مالی ,عاطفی ,همدلی , هم صحبتی ) از خودت بکن . همینطور به تک تکشون توجه ویژه یاری و محبت داشته باش . یه نوع داد و بستان و هرروز ت رو روشنتر از دیروز کن.
    گاهی سر به دامان مادرت بگذار و بگو دست پرمهرش رو برسرت بکشه .گاهی دست پدرروتوی دستات بگیر و ببوس و التماس دعا بگو.چشم در چشمانشون با مهر و محیت بدوز و انرژی بگیر و آرومشون کن به خدا برای پدر ومادر هیچچیز شیرین تر از درخشیدن خوشحالی در چشم فرزندشون نیست و هیچ چیز طاقتفرسا تر از این نیست که در چهره که فرزندشون غم و تنهایی ببینن .بیشتر پیش اونهاباش و محبت نثارشون کن و همین طور محبت و دعای خیر وام بگیر و سپرده گذاری کن .

    الان در حال حاضر کوله باری از تجربه داری .می تونی مهارتهات رو زیاد کنی و در آینده ای خیلی نزدیک یه زندگی شیرین و موفق بسازی

    - - - Updated - - -
    ستاره جان
    ممنون که همراهمی و راهنماییم میکنی
    دوسال پیش بعد از جدایی خیلی سعی کردم همه اینکارا رو بکنم . خیلی کتاب می خوندم و خیلی سعی می کردم بهشون عمل کنم
    ولی همشون مقطعی بودن تا آخر عمرم نمی خوام درگیرشون باشم
    تا کی ؟
    خسته شدم .
    اینا فقط برای چند روز حالمو خوب میکنن .
    پدرو مادرم که ازشون حرف نزنم بهتره
    خودشون اخر مشکلاتن . هیچ حرفی برای گفتن نداریم
    میدونم دوستم دارن ولی هیچ رقمه نمی تونم باهاشون ارتباط برقرار کنم .از بی کسیمه که انقدر تنهام
    کاش حداقل میدونستم می تونم اونا رو داشته باشم و هر وقت دلم خواست باهاشون درد دل کنم . اما من هیچ کسو ندارم .
    بادوستام میرم بیرون.اما وقتی برمیگردم انگار نه انگار بیرون بودم . انگار یه عمره تنهام . دوباره می خوام برم بیرون
    هیچ جا نمی تونم بمونم اضطراب دارم . میرم یه جا می خوام زود برگردم میام خونه می خوام برم بیرون اما نمی دونم کجا .
    حوصله کسی رو ندارم حوصله تنهایی رو هم ندارم
    به دیگران کمک میکنم . محبتم میکنم. انتظار جواب خوبم ازشون ندارم . ولی انتظارم ندارم در حقم نامردی کنن.داغونم کنن. اینم توقع زیادیه؟
    اون موقع که جدا شدم بهم گفتن زمان عادت کردن به این موضوع 6 ماهه .زیادترش دیگه لوس بازی و مرثیه سراییه . بهتر شدم اما واقعا خوب نشدم . دیگه یه ماه تمام از چشام اشک نمیاد. دیگه بی اشتها نیستم ولی بخدا داغونم و نمی دونم چیکار کنم .

    - - - Updated - - -

    Baby عزیز
    مرسی از نوشته هات
    اما من دیگه باور ندارم خیلی چیزا رو . دیگه باور ندارم اگه یه چیزی رو از خدا بخوام و از ته دل بخوام بهم میده . من تو اون دوران بد همه تلاشمو کردم و از ته دل هم از خدا خواستم که یا آرزومو برآورده کنه یا آرومم کنه و هیچکدوم نشد . حالا دیگه میدونم که همه اینا دست خود آدمه که من متاسفانه از عهده اش برنمیام .
    آره خیلیا رو دور و برم دارم که وقتی نگاه میکنم به بدبختیاشون می بینم از اونا وضعم بهتره اما خیلی آدمای بشتر تری دور و برم هستن که باعث حسرت خوردنم هستن .
    به همه دور و بریام هم کمک میکنم به امید روزی که نتیجه عملم رو از خدا ببینم . به امید روزی که آرامش داشته باشم . اما انگار مال من برعکس میشه همیشه
    [poem]يك عمر هر دردي به من دادي حس مي كنم عين نيازم بود

    جايي كه افتادم به پاي تو زيباترين جاي نمازم بود

    هر جاي دنيايي دلم اونجاست من كعبه مو دور تو ميسازم

    من پشت كردم به همه دنيا تا رو به تو سجاده بندازم[/poem]

  6. کاربر روبرو از پست مفید saboktakin تشکرکرده است .

    barani (دوشنبه 17 تیر 92)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamrahi نمایش پست ها
    انگاری من رو گذاشتن تو دو سال پیش و گفتن بیا و پست بزن طلاق گرفتن احساس گناه نبخشیدن خود تنها زندگی کردن تنها بودن .. فکر میکردم هیچ وقت هیچی دیگه دست نمیشه هر چقدر دوست پیدا کنم سرکار سرم رو شلوغ کنم مهمونی برم باز هم میومدم اخر شب گریه میکردم میرفتم سرکار گریه میکردم با دوستام بیرون بودم برگشتنی که میومدم خونه گریه میکردم
    خیلی واضح بود من افسرده بودم و خودم رو درمان نمیکردم اگه برمیگشتم به اون زمان میرفتم پیش مشاور قرص ضد افسردگی میخوردم زودتر از بحران در میومدم ولی نکردم الان خوب شدم ولی خیلی زمان برد 4 سال بعد از جدایی زمان کمی نبود برای درمان شدن ...
    اگه فقط کمی به خدا اعتماد داشتم اگه فقط کمی مطمئنم بودم که زندگی مثله یه کوهه نمیشه همیشه پایین کوه بمونی گاهی بالای کوهی و کاهی پایین دوره غم سر میاد دوره خوشی میرسه و برعکس انقدر غصه نمیخوردم ... زندگی رو پیش روت داری نگران هیچی نباش اوضاع بهتر میشه اصلا امکان نداره همیشه غمگین بمونی روزهای خوش میرسه و بعد غصه میخوری که چرا روزهات رو با گریه و غصه سپری کردی .. وقتی تصمیم گرفتم زندگیم رو درست کنم و از این حالت در بیام اول رفتم پیش خانواده زندگی کردم دوم هر روز دعا کردم مراقبه کردم و خودم رو بخشیدم همسرم رو هم بخشیدم .. فهمیدم خوشبختی تنها با من به دست میاد نه با همسرم نه با مردی کنار من نه با ازدواج مجدد تنها در درون منه که خوشبختی جریان خواهد داشت
    ترس از تنهایی رو کنار گذاشتم و پذیرفتم زندگی من همینه باید این زندگی رو دوست داشته باشیم حتی اگه هر روز گریه کنم غصه بخورم به خودم و خدا غر بزنم و بگم من این زندگی رو نمیخوام هیچی تغییر نمیکنه این زندگی منه باید بپذیرمش و ازش لذت ببرم .. پذیرفتم و رزوهای خوش از راه رسید
    امیدوارم فقط یه کوچولو تونسته باشم کمکت کنم
    مرسی همراهی عزیز
    خیلی برات خوشحالم که روزای خوبت رسیدند . پس کی مال من میرسه ؟ تو که این راهو رفتی کمکم کن . من دیگه نمی تونم . خودمم میدونم افسرده شدم . ولی باور کن دیگه مرگ رو ترجیح میدم به درمان . هیچ امیدی ندارم به درست شدن وضعم . احساس میکنم ناتوانم . احساس میکنم مثل شماها قوی نیستم . انگار من از یه منظومه دیگه اومدم . نمی فهمم حرفا رو .درک نمی کنم . دو سال پیشم همین بودم الانم همونم . اونموقع نرژی بیشتری گذاشتم ولی الان دیگه اون انگیزه رو هم ندارم . کمکم کن .
    مدام با خودم تکرار میکنم من خیلی عوض شدم . من خیلی چیزا یاد گرفتم . من خیلی کارا کردم . من خیلی پیشرفت کردم . ولی آخرش میگم که چی؟آخر آخرش خودتی و خودت . هیچ همراهی نداری . هیچکسو نداری. بودن و نبودت هیچ فرقی تو این دنیا نمی کنه . کسی نیست نگرانت باشه و دوستت داشته باشه و پس زنده بودنت برای چیه ؟
    [poem]يك عمر هر دردي به من دادي حس مي كنم عين نيازم بود

    جايي كه افتادم به پاي تو زيباترين جاي نمازم بود

    هر جاي دنيايي دلم اونجاست من كعبه مو دور تو ميسازم

    من پشت كردم به همه دنيا تا رو به تو سجاده بندازم[/poem]

  8. کاربر روبرو از پست مفید saboktakin تشکرکرده است .

    کلانتر جو (دوشنبه 30 بهمن 96)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    کاملا احساساتت رو درک میکنم یکی از عوامل افسردگی همین بی انگیزگی و بی حوصله بودن برای درمانه ... وضعیت روحی من درست عینه تو بود بدون داشتن همراه و همسری در کنارم اصلا نمیتونستم فکر کنم که میشه زندگی کرد خوب که چی همه کارها رو بکنیم بازم تنها باشیم بعد میرفتم تو اینترنت سرچ میکردم راههای برگشت به گذشته با این که میدونستم طلاقم فکر صحیحی بود ولی انقدر تنهایی و افسردگی بهم فشار اورده بود که فقط میخواستم یه راهی پیدا کنم و برگردم به گذشته و هیچ وقت طلاق نگیرم .. فکر به خودکشی ، انتخاب ادمهای اشتباهی ، دور شدن از همه ادمها و افسردگی پشت افسردگی نتیجه درمان نشدن من بود ... تنها زندگی کردن خیلی بهت فشار میاره اگه خونتون اوضاع خیلی هم خوب نیست ولی از تنها بودن بسیار بهتره این رو منی بهت میگم که وقتی میگفتن برو خونه مامانت حتی یک ثانیه زندگی رو هم دوباره با خانواده نمیتونستم تحمل کنم ... هر جا میرفتم میگفتم من خیلی تنهام دلم میخواد ازدواج کنم کسی رو سراغ ندارید من ازدواج کنم خیلی با خودم بد کردم اعتبارم رو از دست دادم همه اون غرور و شخصیت و رفتاری که سالها براش زحمت کشیدم به خاطر این موضوع داشتم از دست میدادم ... وارد رابطه اشتباهی شدم طرفم فهمید که من از ترس تنهایی میخوام ازدواج کنم به شدت بهم اسیب رسوند از لحاظ روحی اون موقع بود که تصمیم گرفتم دیگه بس کنم این زندگی رو این روش اشتباهی رو ..
    اگه هر چی زودتر نخوای بری پیش مشاور همه این اسیب هایی که به من رسیده به تو هم خواهد رسید اگه مصمم نشی اوضاع بدتر میشه من اینده توام برای تجربه کردنش وقت نذار برو پیش مشاور حتی شده به زور اراده کن عبادت کن به خدا ایمان داشته باش اون هیچ وقت بد ماها رو نمیخواد مطمئن باش من همین جا بهت قول میدم که اگه این کارها رو بکنی 1 سال دیگه میای و ازم تشکر میکنی و اگه نکنی یک سال دیگه میای اینجا و دوباره پست میذاری که میخوام خودکشی کنم

  10. 4 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    sanjab (دوشنبه 17 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 18 تیر 92), کلانتر جو (دوشنبه 30 بهمن 96), بی نهایت (سه شنبه 18 تیر 92)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 مرداد 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    319
    سطح
    6
    Points: 319, Level: 6
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست نازنینم

    درک تو برای من خیلی راحت است چون تجربه ای مشابه داشته ام
    من هم مثل تو بودم
    بیرون میرفتم
    مهمانی
    گردش
    اما شب انگار که هیچ جا نبودم
    تنهایی و تنهایی
    دوستانم مرا درک نمیکردند و یا حتی حوصله شنیدن تنهایی ام را نداشتند
    پدر و مادرم هم از یک سو با هم مشکل داشتند و از سویی دیگرمدام از اینکه سرنوشت من اینطور شده ناراحت بودند و مدام میگفتند که حالشان بد است
    انگار نه انگار که حال من از همه آنها بدتر بود
    میدانم کتاب و ورزش و چی و چی همه یک مسکن هستند اما درمان نیستند
    درمان فقط یک چیز است و بس
    خودت و خودت
    به خودت ببال
    داری تنها زندگی میکنی
    کار داری
    تحصیلات داری و هنوز روی پا های خودت هستی
    طلاق آخر زندگی نیست
    بلکه میتواند برای رسیدن به پیشرفت پل باشد
    خودت رو خیلی بساز
    حتما سعی کن از یوگا هم بهره بگیری
    روحت قوی میشه

    من و دوستان رو از حال خودت با حبر کن

  12. 6 کاربر از پست مفید nazafarin2013 تشکرکرده اند .

    barani (چهارشنبه 19 تیر 92), gholam1234 (دوشنبه 05 خرداد 99), sanjab (سه شنبه 18 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 18 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 18 تیر 92), دختر مهربون (شنبه 27 مهر 92)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام سبکتکین عزیز
    ببخشید اینو میگم همسری که من تو تایپیکات دیدم راستش ارزش غصه خوردن اصلا نداره برات هیچی کم نذاشت از تحقیر و توهین به خودت و خانوادت و واقعا اینقدر سنگدل بود که نتونست گذشت کنه و یک فرصت به زندگیتون برای ساخته شدن بده.، ولی غصه هات اگه به خاطر تنهاییته که واقعا حق داری.
    تو این دوسال به ازدواج فکر کردی؟خواستگاری پذیرفتی؟چه نتیجه ای داشته؟

  14. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array
    همراهی عزیز خیلی خیلی دوست دارم برم پیش مشاور چون می دونم خیلی تو این موقعیت برام خوبه . ولی به دلیل هزینه های بالاشون نمی تونم . من از وقتی جدا شدم هر چی در میارم باید بابت قسطای خرید خونه بدم . اگه هم چیز کمی برام بمونه خرج خرید ضروریات زندگیمه . از خدامه که برم پیش مشاور ولی الان توانشو ندارم . همش آرزو میکنم زودتر یه کمی از این قسطام تموم بشه تا بتونم یه کمی برای درمان روح خودم تلاش کنم .واقعا شاریطش مهیا نیست که برم پیش خانواده ام . من خیلی حساس و شکننده ام از لحاظ روحی و چدر و مادرم و برادرم دائما با هم دعوا دارن . تو خونه خودمم یه درد دارم اونم تنهاییه ولی تو خونه اونا به جز تنهاییم که درونیه هزار تا درد دیگه هم دارم .
    خدا رو شکر یه کمی وضعم از اون روزای تو بهتره انگار . البته فقط یه کمی . حداقل ظاهرمو نگه می دارم .
    مرسی که برام نوشتی.

    - - - Updated - - -

    نازآفرین عزیز مرسی از راهنماییت .
    حتما روشهای یوگا رو اگه بتونم از اینترنت پیدا میکنم و سعی میکنم از راهنماییت برای بهتر شدن اوضاع استفاده کنم .
    آره خودمم میدونم که نسبت به خیلی از دخترای دور و بر و همسنم نقطه قوتهایی هم دارم . ولی می دونی بزرگترین ضعفم چیه ؟ فوق العاده اعتماد به نفس پایینی دارم . و تا حالا نتونستم به این ضعفم غلبه کنم . فکر میکنم بعد طلاقم این نقطه ضعفم خیلی بیشتر خودشو نشون میده .شاید به خاطر نوع عکس العمل های شوهرم بود و شاید هم به خاطر اینکه خیلی غرورمو شکستم براشو هیچ نتیجه ای عایدم نشد.بعضی وقتا اطرافیان یا دوستانمو می بینم که چطور از موفقیت های کوچیکشون تعریف میکنن و انقدر به خودشون به خاطر یه مسئله ای که از نظر من خیلی بی اهمیته وشاید من هزار بار بهتر از اونو داشته باشم از خودم خجالت میکشم و به فکر فرو میرم که چرا من اعتماد به نفس ندارم .

    - - - Updated - - -

    شمیم الزهرا عزیز راجع به شوهر سابقم سعی میکنم خوب فکر کنم همیشه و تو دلم ببخشمش.چون مسلما اشتباهات خودم هم کم نبود که نتیجش رفتارای اون بود . به هر حال بگذریم .
    تو این مدت بعد از جدایی خواستگاری نداشتم که بخوام بهش جدی فکر کنم. دوست دارم زندگی سالمی داشته باشم و همین رو هم از خدا می خوام که کمکم کنه تا حداقل این تنهایی نتونه باعث بشه تا خیلی بیراهه برم که دیگه نتونم برگردم .
    [poem]يك عمر هر دردي به من دادي حس مي كنم عين نيازم بود

    جايي كه افتادم به پاي تو زيباترين جاي نمازم بود

    هر جاي دنيايي دلم اونجاست من كعبه مو دور تو ميسازم

    من پشت كردم به همه دنيا تا رو به تو سجاده بندازم[/poem]

  15. 2 کاربر از پست مفید saboktakin تشکرکرده اند .

    barani (چهارشنبه 19 تیر 92), کلانتر جو (دوشنبه 30 بهمن 96)

  16. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array
    سبکتکین؟ عزیزم؟ خانمم؟ اگر پست منو دیدی بیا اینجا باهم حرف بزنیم.منتظرتم


    ویرایش توسط سرافراز : شنبه 27 مهر 92 در ساعت 14:38


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یک سال گذشت و من هنوز نتونستم کنار بیام
    توسط MK000 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 بهمن 97, 11:32
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 بهمن 93, 00:18
  3. هنوز نتونستم همسرم رو ببخشم
    توسط عشق نوجوانی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 28 اسفند 92, 20:34
  4. همکارمجردم روز تولدم یک شاخه گل رز به من متأهل هدیه کرد، نگران آیرویم هستم....
    توسط آسمان آفتابی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 شهریور 91, 01:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.