هر کس شعری که متناسب احوالشاست را بنویسد!!
سلام دوستان. میخواستم ی تایپیکی بزنم که هر کسی با توجه به تمام جوانب وجودیش و حال روحی که داره! شعری که بهترین توصیف را از درونش میکنه اینجا بنویسه!
از خودم شروع میکنم!
من خراب دل خویشم، نه خراب کس دیگر
این منم!اینکه گشودست به من تیغه خنجر
دشمنم نیست،منم! اینکه تبر میزند از خشم
تا که از ریشه بیافتم به یکی ضربه دیگر!
این همان لحظه تلخ است، که به صحرا بزند عقل
عشق چون جغد کشد ابر،بر ویرانه باور
ناجوانمردترین همسفری ای من عاشق
هیچ راه سفری را نرساندیم به آخر
هر مصیبت که شد آغاز،تو مرا بردی از آن راه!
تو به هر زخم زدی و انگشت و گذشتم من از آن راه
تو تن خویش به هر زخم سپردی و گذشتی!
تن من زخم شد و خون چکید از دل دفتر
تو تن آلوده هر خواب، چه بی درد رهایی!من بی درد ز درد تو فتادم به بستر
آه!ای دشمن من،خسته از این جنگ و گریزم! پیر شدم! خسته شدم! از من ویران شده بگذر
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
ویرایش توسط کامران : پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 در ساعت 03:43
علاقه مندی ها (Bookmarks)