به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    وقتی خشم و نفرت هر کاری میکنه.

    سلام دوستای عزیز.چقد تالار عوض شده.از کاربرای قبلی خبری نیست.چقد کاربر جدید؟!
    حیف شوروحالی که قبلا توتالار بود.

    مشکل تازه ای ندارم.همش همون قبلیاس.دنبال راهنمایی خاصیم نیستم.
    یه مدت بود ذهنم خیلی اروم بود.حداقل ارومتر از الان..اما هر بحثی همه چی رو خراب میکنه.حتی منتقد درونی و ذهن سطحی که اقای sci گفته بود هم خاموش بود و من راحت اما یه بحث کافیه تا دوباره بیدار و فعال شن.

    این همه مدت سعی کردم از دوستی با پسرا پرهیز کنم اما نمیشه.وقتی که با خونوادم بحثم میشه،اصلا وقتی ریخت و قیافه و صدای نحسشونو مجبورم تحمل کنم به چندتا پسر احتیاجه تا باشون حرف بزنم یا برم بیرون تا ذهنم از دغدغه ها خالی بشه.تا خششمم بیرون بریزه.

    هرچند از این روابط خوشم نمیاد اما وقتی ناراحتم میکنن احساس میکنم دیگه هیچی بد نیست و من میتونم با همه اون پسرایی که سمتم میان دوست شم حتی اگه تعدادشون تو یه روز 20-30تا باشه.احساس میکنم دیگه هیچ عملی ننگین نیست و میتونم جواب ابراز علاقه یه مرد متاهل رو بدم و بگم گور بابای زنش.اصلا دیگه هیچ خلافی به نظرم بد نمیاد.

    دیگه اصلا بد نیست بری سر کار و مجبور باشی هر خر و گاوی رو تحمل کنی تا حداقل 8ساعت ازشون دور باشی.دیگه هیچی بد نیست.

    امروز کار به کتک کاری کشید.و به سیلی که تو گوشم خورد و سوتی که میکشه.اوضاع وخیم شده.صبر من لبریز شده.و تموم حرفا و فحشایی که تو دلم بود رو گفتم.دیگه از هیچی نمیترسم.دیگه علناحالت تهوعی که ازشون دارم و بیان میکنم بدون ذره ای ناراحتی.نمیشه اینطور...اگه از این خراب شده نرم هر ان ممکنه بلایی سرشون بیارم..

    دیگه حاضرم هر کاری کنم که از اینجا برم

  2. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    omid65 (یکشنبه 18 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 17 فروردین 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام بهار عزیز.

    بهار جان...
    نمیدونم چی باید بگم. هر چیزی بگم، الان، توی این موقعیت ممکنه مسخره بیاد برات.

    بذار یه کم آرومتر بشی.
    بعدش بگو چه راهی برای رفتن داری؟

    تو اتاقت بمون یا برخوردت رو فعلاً توی خونه به صفر برسون تا مشکل جدید دیگه ای ایجاد نشه.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  4. 10 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    sci (شنبه 17 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 17 فروردین 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 19 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92), مسافر زمان (شنبه 17 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (شنبه 17 فروردین 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 22 فروردین 92), شیدا. (یکشنبه 18 فروردین 92), صبا_2009 (شنبه 17 فروردین 92)

  5. #3
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    اروم کنید خودتون رو خانم
    شما روشها رو یاد گرفته اید پس به خودتون کمک کنید
    فرار و تسلیم راه خوبی نیست

  6. 10 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 18 فروردین 92), sara.s (یکشنبه 18 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92), مسافر زمان (شنبه 17 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (شنبه 17 فروردین 92), دختر مهربون (شنبه 17 فروردین 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 22 فروردین 92), شیدا. (یکشنبه 18 فروردین 92), عسل1060 (شنبه 17 فروردین 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اردیبهشت 03 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,597
    سطح
    73
    Points: 12,597, Level: 73
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 253
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,016

    تشکرشده 2,385 در 431 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام بهار جان
    کاملا درکت میکنم.فکر نکن نفسم از جای گرم درمیاد این روزا منم دارم به معنای واقعی یه جهنمو تحمل میکنم.یه کم خودتو آروم کن تو اتاقت بمون و بیرون نیا.سر به سرشون نذار بدتر میشه.اونا که تغییر نمی کنن تو فقط داغون میشی بقیه تصمیم ها واسه رفتن و... رو بذار واسه زمانی که حالت خوب بود.الان فقط سعی کن خودتو آروم نگه داری
    حرفی ندارم فقط میخواستم بگم درک میکنم حالتو

  8. 10 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 18 فروردین 92), barani (یکشنبه 18 فروردین 92), omid65 (یکشنبه 18 فروردین 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 19 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92), مسافر زمان (شنبه 17 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (شنبه 17 فروردین 92), دختر مهربون (شنبه 17 فروردین 92), شیدا. (یکشنبه 18 فروردین 92)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام بهار جان

    متاسفانه از این شرایط برای هرکسی ممکنه پیش بیاد.من فکر میکنم همه ماها حداقل چند باری قبل از ازدواج طعم این شرایط تلخ رو چشیدیم.

    میدونم..واقعا سخته.ادم از خانوادش خیلی بیشتر از اینها انتظار داره.ولی توی عصبانیت ممکنه هرچیزی پیش بیاد.

    سعی کن الان نه تصمیمی بگیری و نه اقدام خاصی بکنی.الان هرکاری بکنی مطمئن باش چون تصمیم گیریت از روی خشم بوده اوضاع رو بدتر میکنه.

    اروم باش فعلا..خودتو اروم کن.هروقت عصبانی شدی بیا و تالار و بنویس برامون.

    یادت باشه همیشه بدترین اتفاق ها زمانی میفته که انسان توی عصبانیت تصمیم میگیره
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  10. 9 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 18 فروردین 92), rozaneh (یکشنبه 18 فروردین 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 19 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92), مسافر زمان (یکشنبه 18 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (شنبه 17 فروردین 92), دختر مهربون (شنبه 17 فروردین 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام بهار عزیز

    اینکه شما برای فرار از مشکلات خونه به پسرها پناه میارید رفتن از چاله به چاهه!!!!!
    برای خودتون به عنوان یک انسان ارزش قائل باشید و اینکارو نکنید. شما که برای خانوادتون زندگی نمی کنید برای خودتون زندگی می کنید اما ناراحتی هاتونو با کارهای بدتر و مضرتر تشدید نکنید نذارید روح و روانتون بازیچه دست کسی یا کسانی بشه. آروم باشید و بیشتر سکوت کنید .
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  12. 7 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 18 فروردین 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 19 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92), مسافر زمان (یکشنبه 18 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (یکشنبه 18 فروردین 92), راحیل خانوم (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    نمیدونم چی بگم؟اصلا فکر نمیکردم بازم بابت این موضوع بیام همدردی.
    تقریبا میدونم شرایطمو درک میکنین چون تو گذشته هم راجبش حرف زدیم.مرسی ازتون.

    همتون ازم خواستین اروم باشم اما نگفتید چه جوری؟دیروز بعد از اولین بحث از خونه رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم.اما فعلا تو این شرایط عملا یه دختر نمیتونه تنهایی بره بیرون و اعصابش اروم شه.انقد اقایون هنرنمایی میکنن که ترجیح میدیم برگردیم.اما کاچی بهتر از هیچی بود.

    وقتی برگشتم باز پیله...باز بحث.تو اتاق موندن فایده نداره.چون صدای نحسش که قطع نمیشه..

    کاش انقد پشتوانه داشتم که میتونستم ازش شکایت کنم.

    کل زندگیم شده زور شنیدن.((دخترم از همه قشنگتره.))این اوج ابراز احساسشه.همش مقایسه..مقایسه.وای که یکی بد بگه.((همه پشت سرت حرف میزنن میگن خودشو میگیره.)) به اسفل سافلین،دلم میخواد خودمو بگیرم تا چششون در بیاد.این بده اما رفتارای زننده خودش بد نیست!
    تلویزیون از ظهردر اختیار خودشه.از تلفن نباید استفاده کنیم.به ارایش من گیر میده اما خواهرم که از من بدتره انگار نه انگار.لجـــن.ازش بدم میاد.عوضی.بابت هر اتفاق کوچیکی دعوا راه میندازه.حتی بخاطر بشقاب روی میز.مامانم از اون بدتر انقد به ادم پیله میکنه.هرچی هم جواب ندم ول نمیکنه.ارزوی مرگ هرجفتشونو دارم.

    دختر مهربون راههای رفتن من از خونه:
    خوب حتما اولین موردی که به ذهن همه میاد ازدواج کردنه.اما من نمیتونم سنتی ازدواج کنم چون شرایط خاصی دارم که به یه خواستگار سنتی نمیتونم بگم.مجبورم خودم با یکی اشنا شم،بشناسمش،ازش که مطمئن شدم و فهمیدم دهنش قرصه بهش بگم.بعد تازه اون بپذیره و بعد هفت خوان خونوادم شروع میشه.

    کار:تصمیم گرفتم شرایط و محیطش هرجور بود برم.بهتر از خونه است.اما اونم برای چند ساعته.
    برای بیرون رفتن نمیتونم تنها باشم.دوستامم نمیتونن هروقت حالم بده بیان بیرون،اصلا دوست ندارم چیزی بدونن.ناچارا باید با چندتا پسر دوست شم که نقش بادی گارد و راننده منو ایفا کنن.میگم چندتا چون هروقت یکی نبود اون یکی باشه،و اگه فقط یکی باشه احتمال وابسته شدن و این حرفا هست.البته قبلا تجربه کردم.بده.مثلا پیش این یکی،اون یکی زنگ میزنه.گیر میده کجایی؟این گیر میده با کی حرف میزنی.
    یه نظر دیگه هم دارم با هرکی دوست شدم دوستشو با دوست خودم دوست کنم تا یه اکیپ بشیم.بهتره؟نه؟احساس میکنم تو حالت گروهی احتمال وابستگی کمتر از دو نفرس.

    کنکور ارشد هم بود که بااین شرایط نمیدونم میتونم بخونم.
    دوستمم یه شهر دیگه خونه داره اما چون شهرکوچیکیه کارگیر نمیاد وگرنه حتما میرفتم چون خیلی صمیمیم و دوست داره برم پیشش.
    دیگه راهی به ذهنم نمیرسه.شما دخترا اینجور وقتا کجا میرین؟چکار میکنین؟

    اقای sci نگید که با تنفس وو نوشتن اروم میشم.موندن موندن تو خونه واقعا خطرناکه.میترسم تو عصبانیتا بلایی سر یکیمون بیاد.هرچند که اومده.دستم کبود شده و گوشم سوت میکشه.
    جناب

    ترانه جان کاریشون ندارم خودشون مثه ... پاچمو میگیرن وگرنه باشون حرفم نمیزنم.میدونم شرایط تو هم خوب نیست.مرسی که هستی

    مریم جاتن چند بار یعنی دقیقا چندبار؟بخاطر اعصابم دچار کلی مشکل شدم.موهام میرریزه،از نظر هورمونی بهم ریختم،معدم تیر میکشه،موقع بحث بدنم میلرزه.سردرد دارم.مگه میخوام خودمو نابود کنم؟میترسم سلامتیم از دستم بره.

    روزانه چیزی نمیگم چون شرایط منو نمیدونی چیه.

    - - - Updated - - -

    چرا ویرایش نداره؟؟؟

    جناب sci خواستم بگم اونا از خداشونه من برم بعد شما میگید فرار راه حل خوبی نیست؟چرا..تو این شرایط تنها راهه.

    مرسی

  14. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    barani (یکشنبه 18 فروردین 92), maryam123 (یکشنبه 18 فروردین 92), taraneh89 (یکشنبه 18 فروردین 92), چشمک (دوشنبه 19 فروردین 92)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام بهار جان.

    اگه تو يه شهر ديگه كار پيدا كني، مي توني تنهايي بري و اونجا زندگي كني؟
    خانوادت سد راهت نميشن؟
    خودت از پس حفظ امنيت خودت بر ميايي؟ البته مي توني تو پانسيون زندگي كني كه امنيت برقرار باشه.

  16. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (یکشنبه 18 فروردین 92)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار.زندگی نمایش پست ها
    نمیدونم چی بگم؟اصلا فکر نمیکردم بازم بابت این موضوع بیام همدردی.
    تقریبا میدونم شرایطمو درک میکنین چون تو گذشته هم راجبش حرف زدیم.مرسی ازتون.

    همتون ازم خواستین اروم باشم اما نگفتید چه جوری؟دیروز بعد از اولین بحث از خونه رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم.اما فعلا تو این شرایط عملا یه دختر نمیتونه تنهایی بره بیرون و اعصابش اروم شه.انقد اقایون هنرنمایی میکنن که ترجیح میدیم برگردیم.اما کاچی بهتر از هیچی بود.

    وقتی برگشتم باز پیله...باز بحث.تو اتاق موندن فایده نداره.چون صدای نحسش که قطع نمیشه..

    کاش انقد پشتوانه داشتم که میتونستم ازش شکایت کنم.

    کل زندگیم شده زور شنیدن.((دخترم از همه قشنگتره.))این اوج ابراز احساسشه.همش مقایسه..مقایسه.وای که یکی بد بگه.((همه پشت سرت حرف میزنن میگن خودشو میگیره.)) به اسفل سافلین،دلم میخواد خودمو بگیرم تا چششون در بیاد.این بده اما رفتارای زننده خودش بد نیست!
    تلویزیون از ظهردر اختیار خودشه.از تلفن نباید استفاده کنیم.به ارایش من گیر میده اما خواهرم که از من بدتره انگار نه انگار.لجـــن.ازش بدم میاد.عوضی.بابت هر اتفاق کوچیکی دعوا راه میندازه.حتی بخاطر بشقاب روی میز.مامانم از اون بدتر انقد به ادم پیله میکنه.هرچی هم جواب ندم ول نمیکنه.ارزوی مرگ هرجفتشونو دارم.

    دختر مهربون راههای رفتن من از خونه:
    خوب حتما اولین موردی که به ذهن همه میاد ازدواج کردنه.اما من نمیتونم سنتی ازدواج کنم چون شرایط خاصی دارم که به یه خواستگار سنتی نمیتونم بگم.مجبورم خودم با یکی اشنا شم،بشناسمش،ازش که مطمئن شدم و فهمیدم دهنش قرصه بهش بگم.بعد تازه اون بپذیره و بعد هفت خوان خونوادم شروع میشه.

    کار:تصمیم گرفتم شرایط و محیطش هرجور بود برم.بهتر از خونه است.اما اونم برای چند ساعته.
    برای بیرون رفتن نمیتونم تنها باشم.دوستامم نمیتونن هروقت حالم بده بیان بیرون،اصلا دوست ندارم چیزی بدونن.ناچارا باید با چندتا پسر دوست شم که نقش بادی گارد و راننده منو ایفا کنن.میگم چندتا چون هروقت یکی نبود اون یکی باشه،و اگه فقط یکی باشه احتمال وابسته شدن و این حرفا هست.البته قبلا تجربه کردم.بده.مثلا پیش این یکی،اون یکی زنگ میزنه.گیر میده کجایی؟این گیر میده با کی حرف میزنی.
    یه نظر دیگه هم دارم با هرکی دوست شدم دوستشو با دوست خودم دوست کنم تا یه اکیپ بشیم.بهتره؟نه؟احساس میکنم تو حالت گروهی احتمال وابستگی کمتر از دو نفرس.

    کنکور ارشد هم بود که بااین شرایط نمیدونم میتونم بخونم.
    دوستمم یه شهر دیگه خونه داره اما چون شهرکوچیکیه کارگیر نمیاد وگرنه حتما میرفتم چون خیلی صمیمیم و دوست داره برم پیشش.
    دیگه راهی به ذهنم نمیرسه.شما دخترا اینجور وقتا کجا میرین؟چکار میکنین؟

    اقای sci نگید که با تنفس وو نوشتن اروم میشم.موندن موندن تو خونه واقعا خطرناکه.میترسم تو عصبانیتا بلایی سر یکیمون بیاد.هرچند که اومده.دستم کبود شده و گوشم سوت میکشه.
    جناب

    ترانه جان کاریشون ندارم خودشون مثه ... پاچمو میگیرن وگرنه باشون حرفم نمیزنم.میدونم شرایط تو هم خوب نیست.مرسی که هستی

    مریم جاتن چند بار یعنی دقیقا چندبار؟بخاطر اعصابم دچار کلی مشکل شدم.موهام میرریزه،از نظر هورمونی بهم ریختم،معدم تیر میکشه،موقع بحث بدنم میلرزه.سردرد دارم.مگه میخوام خودمو نابود کنم؟میترسم سلامتیم از دستم بره.

    روزانه چیزی نمیگم چون شرایط منو نمیدونی چیه.

    - - - Updated - - -

    چرا ویرایش نداره؟؟؟

    جناب sci خواستم بگم اونا از خداشونه من برم بعد شما میگید فرار راه حل خوبی نیست؟چرا..تو این شرایط تنها راهه.

    مرسی
    نمی خواستم اینو بگم اما گاهی نمیشه نگفت.
    دوست عزیز دوستی با پسرها عاقبت خوب و خوشی نداره دست بردار و اینقدر دور و برت با این آدمها پر نکن خانواده هر چی هم باشه خانواده آدمن .
    برای این طرز فکر و رفتار متاسفم. از شما که عضو فعال این تالاری همچین انتظاری نمی رفت همیشه فکر میکردم بچه هایی که توی این تالار به درجات بالا میرسن حداقل توی زندگی خودشون سعی میکنن درست رفتار کنن و راه رو اشتباه نرن اما انگار اشتباه فکر میکردم. امید که روزی متوجه اشتباهاتون بشید.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  18. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (دوشنبه 19 فروردین 92), بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92)

  19. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بهار جان .
    ناراحتم از اینکه دارم ناراحتی تو می بینم .
    .
    معقول ترین راه حل به نظر من ازدواجه .
    چرا نمی تونی خواستگاری سنتی رو قبول کنی ؟ این موضوع رو با چند تا مثال مفصلا توضیح بده .

    گفتی "
    بشناسمش،ازش که مطمئن شدم و فهمیدم دهنش قرصه بهش بگم" ، چی رو بهش بگی ؟

  20. 2 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (یکشنبه 18 فروردین 92), راحیل خانوم (جمعه 23 فروردین 92)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.