سلام دوستان.
من پسری 24 ساله هستم.حدود 3 سال پیش که تو دانشگاهی با دختری آشنا شدم،کاملا بهش علاقه مند شدم.اون وقت اصلا امادگی ازدواج رو نداشتم و هر لحظه ممکن بود از ایران برم.دوست نداشتم به خودم وابستش کنم و بذارم برم چون مطمئنم اون هم من رو دوست داشت واون هم خیلی تمایل نشون میداد به من.متاسفانه یا خوشبختانه من اون موقع هیچ قدمی برنداشتم.به طوری که بعد از مدتی کاملا متوجه تغییر رفتارش نسبت بهم شدم.ما فقط هم دانشگاهی هستیم و بس و رابطه دیگه نبوده تا حالا.
حالال بعد حدود 2.5 سال من کاملا آمادگی ازدواج پیدا کردم و چند ماه دیگه هم وفارغ التحصیل میشم و تو ایرانم فعلا و دیگه احتمالا نبینمش.اما یه مشکل بزرگ پیش اومده و اونم اینه که من واقعا نا خودآگاه و کاملا به خاطر علاقه اولیه قوی که درمن به وجود اومده بود،حدود 1 سال بعضی اوقات بهش نگاه میکردم.خیلی کوتاه{بعد ها خودم رو کنترل میکردم}.این از اونجا مشکل ساز شده که کاملا اتفاقی متوجه شدم که تمام نگاه های من رو به خاطر اینکه در نهایت اصلا اقدامی نکردم،به پای چشم نا پاکی و بد چشمی گذاشته شده و کاملا دیدش رو نسبت به من تغییر داده.از من یک شخصیت بی عرضه تو ذهنش ساخته شده.در حالی که من واقعا به کسی نگاه این مدلی اصلا نمیکنم و تنها دلیل نرفتن جلو،خودش بود.
حالا میخوام برم پیشنهاد آشنایی بدم(اگر خودش موافق باشه حتی حاضرم رسمی باشه و با اطلاع خانواده ها)،اما واقعا نمیدونم چطور بهش بگم که من تو این 2.5 چرا نیومدم،چرا نگاهش میکردم،و هزار سوال دیگه بی پاسخه.اصلا نمیتونم به خودم بقبولونم که ممکنه نه بگه.
خانم ها شما خدتون رو بذارید جای ایشون،به نظرتون چطور عنوان کنم که واقعیت رو بدونه؟
همون اول عنوان کنم چرا بعد این همه مدت اومدم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)