به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 تیر 92 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تمایل دارم که تحت سلطه مطلق یک زن باشم

    سلام

    من یک پسر 28 ساله ام
    که مدتهاست این حس را دارم
    خیلی وقته این حس را تو خودم شناختم... این حس به قدری در من قویه که حتی روی معیارهام برای جنس مخالف هم اثر گذاشته.. خیلی از پسرها شاید جذب ظاهر و هیکل یک دختر بشن .. ولی برای من اینها معیارهای دسته سوم و چهارمه.. به جاش به غرور و سلطه گری طرف مقابلم جذب می شم...... من دقیق نمی دونم ریشه این حسم کجاست. فقط اینو می دونم که ناشی از محیطم نیست.. چون از نظر ظاهری و خانوادگی و تحصیلی و شغلی مشکلی ندارم.... فقط می دونم که این حس تو ذاتمه
    الان بعد از این همه سال دیگه مشکلی با این حسم ندارم و کامل پذیرفتمش... به قول معروف به اون صلح درونی با خودم رسیدم .. و این را حتی بیماری هم نمی دونم.. اگر چه اون چند سال اول که متوجه این حسم شده بودم باهاش مشکل داشتم ولی در طول این سال ها خوب خودمو شناختم و این حسمم شناختم
    پس مشکل من این نیست که حسم زجرم می ده.... مشکل اصلی من اینه که توی ایران ما اون دختری که اون مقدار اعتماد به نفس را داشته باشه که بتونه خودشو برتر از یک مرد بدونه نداریم
    فکر کنم خیلی از کسایی که حس مشابه منو دارن با همین مساله رو به بر هستن
    برای همین تصمیم گرفتم این حس را کامل خاموشش کنم
    حالا سوالی که دارم اینه
    اصلا" امکان حذف کامل این حس از شخصیت آدم وجود داره؟
    من با چند نفر که صحبت کردم همه می گفتن امکان حذف این حس نیست
    تا الان هم کسی را ندیدم که تونسته باشه یک قسمت از شخصیتشو حذف کنه
    اینجا کسی هست که موفق شده باشه این حس را کنار بزاره؟
    مساله دوم این که خود من درونا" هیچ مشکلی باهاش ندارم و عذابم نمی ده حتی برام آرامش بخش و لذت بخشه با همه این حرف ها اگر اقدام به درمانش کنم ( با وجودی که حتی بیماری هم نمی دونمش) امکان کنار گذاشتنش هست؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید payam_barde تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 27 اسفند 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    ببین این مدلی هم نیست که این حس تو ذاتمه و من همینطوری خوبم! یعنی خوبی که اسم خودت رو گذاشتی "برده" ؟
    ببین آقا پیام شاید توی بچگی شما یه مشکلی پیش اومده که خودت خبر نداری یا هر چیزی روحی و روانی که حالا احتیاج داری یه متخصص امر یعنی یه روانپزشک این حس شما رو از بین ببره و به تعادل طبیعی برسین.
    .
    اگر هیچ وقت قرار نبود ازدواج کنی، خیلی خوب، خودت با خودت تو صلح بودی.
    ولی تو دنبال یه دختر مشکل دار خود بزرگ بین و سلطه طلبی!!! دنبال یه دختر بیمار!!!
    اعتماد به نفس با خودبرتر بینی فرق می کنه!!!
    .
    به هر حال احساس شما یه حس غیر طبیعی هستش که باید راجع بهش با یه روان پزشک صحبت کنی! اون تشخیص میده که بیماری هست یانه !

  4. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 27 اسفند 91), roze sepid (یکشنبه 27 اسفند 91), فرهنگ 27 (یکشنبه 27 اسفند 91), باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array
    سلام آقا پیام

    به همدردی خوش آمدید :)
    دوست خوبمون she بسیار عالی شما رو راهنمایی کردن

    شما قطعا نیاز به درمان دارید.

    ببینید حس احترام و اعتماد به نفس و عزت نفس ، حس هایی هست که در هر انسان نرمالی وجود داره.

    وقتی شما از این که کسی بهت زور بگه ، توهین کنه ، تحقیرت کنه و در یک کلام عزت نفس و غرور و اعتماد به نفس شما رو بشکنه این

    یعنی شما
    بیماره و نیاز داره که درمان بشه.

    ممکنه این اتفاق در اثر ضایعات مغزی رخ بده ، یا در اثر حادثه ای ناگوار و یا دیدن فیلم ها و کلیپ هایی از افرادی که به قول معروف Slave

    (برده) هستند.

    بهر روی تشخیص این امر ، نیاز به نظر روانپزشک داره.

    انسان با اعتماد به نفس خوب هواره متواضع هست.

    پس به دنبال راه درمانی باشین و گرنه باید بهتون این نوید رو بدم که در صورت عدم درمان ، مجبور هستید با یک بیمار ازدواج کنید که نقطه

    مقابل
    شماست و مشکل وقتی بیشتر میشه که قرار باشه شما دارای فرزند بشین و استارت یک نسل بیمار رو بزنین و در قبال این تصمیم

    غلط تا
    ابد مسئول هستید.

    پس درمان خودتون رو با مراجعه به روانپزشک و روانشناس به صورت توامان جدی بگیرید.

    موفق باشید.


    روزی تو خواهی آمــــــــد از کوچه های باران

    تا از دلـــــــم بشويي غمهاي روزگـــــاران...





  6. 5 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    roze sepid (یکشنبه 27 اسفند 91), sara.s (یکشنبه 27 اسفند 91), she (یکشنبه 27 اسفند 91), فرهنگ 27 (یکشنبه 27 اسفند 91), باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    اینها علایم یک جور بحران شخصیتی هست به اسم مازوخیسم... معمولا افراد مازوخیست از این که تحت سلطه باشند، کتک بخورند و تحقیر بشن غرق لذت میشن... حسی که شما دارید به نوعی در شخصیت همه افراد نهفته هست...حتی افرادی که زندگی عادی و نرمال دارند این اختلال رو در شرایط بحرانی تجربه می‌کنند... این ناشی از این مورده که همه ما دوست داریم برای شخص مقابل خاص و مهم باشیم. در مورد این اختلال، این خاص بودن و مهم بودن با اعلام زور خودشو نشون میده... شما توی ذهنتون به این نتیجه رسیدید که من برای پارتنر جنسی خودم خاص و مهم هستم به نحوی که اون حق داره هرکاری خواست با من بکنه... اگه براش مهم نبودم منو تحقیر نمیکرد و کتکم نمیزد...
    این مورد اگه فقط گاهی و برای حس تنوع طلبی؛ در حد نرمال اجرا بشه نمیشه روش اسم بیماری گذاشت. ولی اگه همیشگی و دائمی باشه ناشی از بیماری روحی هست و با رواندرمانی قابل درمانه

  8. 3 کاربر از پست مفید sara.s تشکرکرده اند .

    roze sepid (یکشنبه 27 اسفند 91), فرهنگ 27 (یکشنبه 27 اسفند 91), باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    شما برعكس بيشتر پسرا هستيد چون تا جايي كه من ميدونم همشون ميخوان يك همسر عاقل وفهميده اما انعطاف پذير داشته باشن.

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 تیر 92 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-27
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    26
    سطح
    1
    Points: 26, Level: 1
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    ببین این مدلی هم نیست که این حس تو ذاتمه و من همینطوری خوبم! یعنی خوبی که اسم خودت رو گذاشتی "برده" ؟
    ببین آقا پیام شاید توی بچگی شما یه مشکلی پیش اومده که خودت خبر نداری یا هر چیزی روحی و روانی که حالا احتیاج داری یه متخصص امر یعنی یه روانپزشک این حس شما رو از بین ببره و به تعادل طبیعی برسین.
    .
    اگر هیچ وقت قرار نبود ازدواج کنی، خیلی خوب، خودت با خودت تو صلح بودی.
    ولی تو دنبال یه دختر مشکل دار خود بزرگ بین و سلطه طلبی!!! دنبال یه دختر بیمار!!!
    اعتماد به نفس با خودبرتر بینی فرق می کنه!!!
    .
    به هر حال احساس شما یه حس غیر طبیعی هستش که باید راجع بهش با یه روان پزشک صحبت کنی! اون تشخیص میده که بیماری هست یانه !
    تفاوت نگاه من و شما از اینجا می یاد که برای شما همه چیز مطلقه ولی برای من نسبیه
    شما برای این دنیا یک چارچوب استاندارد تعریف کردی و بر اساس همون دنیا، دیگران و حتی خودتو قضاوت می کنی
    من بعد از نه سال که از شناخت این حسم می گذره
    به اندازه موهای سرم در مورد همین حس و کلا" روانشناسی کتاب خوندم
    اینقدرها هم بی اطلاع نیستم
    الان تو خیلی از مکاتب جدید روانشناسی به حالتی بیماری گفته می شه که اون حالت در زندگی معمولی اون شخص اختلال ایجاد کنه
    تا اونجایی که تو این نه سال دیدم این حس کوچکترین اختلالی تو زندگی اجتماعیم به وجود نیاورده ... برای همین اسمشو بمیاری نزاشتم
    از طرفی شما نوشتی که اگر درمان نشه ممکنه با یک فرد خود بزرگ بین ازادواج کنم و.....
    لازمه که بدونید دخترهایی که حس مقابل یا مکمل ما را دارن .. شاخ و دم که ندارن... اونها هم مثل ما که این حس را داریم تو زندگی اجتماعی حتی شخصیشون معمولی هستن..قرار نیست موجودات فوق العاده باشن.... کاملا" معمولی اند... این حس و این رابطه یک جور رابطه توافقیه بین دو نفر.. و فقط بین اون دو نفره..... و قرار نیست همه زندگیشون را زیر و رو کنه
    شما طوری نوشتی که انگار اون خونه ای که قراره دو نفر با این حس توش زندگی کنن یک دیوانه خانه به معنای واقعی کلمه است
    البته اگر همه چیز این دنیا را مطلق و استاندارد شده تعریف کنید.. در نهایت به این نتیجه هم می رسید....
    به اندازه همه آدم های این دنیا طرز فکر و نگاه به زندگی وجود داره.. هیچی در این دنیا مطلق نیست....

    با همه این حرف ها منم نوشته بودم که دنبال اینم که در مورد حذف این ویژگی از شخصیتم تحقیق کنم....که آیا حذفش به طور اساسی شدنی هست یا نه
    ولی نه به این خاطر که این حس را یک عیب یا بیماری می دونم... بلکه به همون دلیلی که بالا گفتم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar.shadi نمایش پست ها
    سلام آقا پیام

    به همدردی خوش آمدید :)
    دوست خوبمون she بسیار عالی شما رو راهنمایی کردن

    شما قطعا نیاز به درمان دارید.

    ببینید حس احترام و اعتماد به نفس و عزت نفس ، حس هایی هست که در هر انسان نرمالی وجود داره.

    وقتی شما از این که کسی بهت زور بگه ، توهین کنه ، تحقیرت کنه و در یک کلام عزت نفس و غرور و اعتماد به نفس شما رو بشکنه این

    یعنی شما
    بیماره و نیاز داره که درمان بشه.

    ممکنه این اتفاق در اثر ضایعات مغزی رخ بده ، یا در اثر حادثه ای ناگوار و یا دیدن فیلم ها و کلیپ هایی از افرادی که به قول معروف Slave

    (برده) هستند.

    بهر روی تشخیص این امر ، نیاز به نظر روانپزشک داره.

    انسان با اعتماد به نفس خوب هواره متواضع هست.

    پس به دنبال راه درمانی باشین و گرنه باید بهتون این نوید رو بدم که در صورت عدم درمان ، مجبور هستید با یک بیمار ازدواج کنید که نقطه

    مقابل
    شماست و مشکل وقتی بیشتر میشه که قرار باشه شما دارای فرزند بشین و استارت یک نسل بیمار رو بزنین و در قبال این تصمیم

    غلط تا
    ابد مسئول هستید.

    پس درمان خودتون رو با مراجعه به روانپزشک و روانشناس به صورت توامان جدی بگیرید.

    موفق باشید.
    ممنون دوست عزیز از خوشامدگوئیتون
    قسمتی از جوابی که توی پست قبلی دادم به نوشته شما بود
    ولی اینطوری که شما نوشتید که قطعا" این یک بیماریه .. جواب شما هم درست مثل همون جواب قبلیه
    با این توضیح اضافه
    بمیاری اسکیزوفرنی شدیدترین بیماری ورانپزشکیه
    و تقریبا" تمام زندگی یک نفر را مختل میکنه حتی می شه گفت نابود می کنه
    چه زندگی شخصی چه زندگی اجتماعی را
    ولی در چند سال گذشته
    یک نظریات روانپزشکی ارائه شده که حتی شاید این شخصیت اسکیزفرنیک هم خودش نوعی از شخصیت باشه
    درست مثل همون حالتی که ما افراد را به درونگرا یا برونگرا تقسیم می کنیم
    گفته می شه شاید شخصیت اسکیزوفرنیک با وجودی که این همه اختلال در زندگی کسی به وجود می یاره یک نوع تیپ شخصیتی باشه که در طی تکامل برای انطباق با شرایط محیطی به وجود اومده
    من نمی خوام اینقدر تند برم که دیگه اسکیزوفرنی را هم بمیاری ندونم ولی می شه به هر چیزی از زوایای مختلف نگاه کرد
    هر کسی هدفی تو ی زندگیش دراه
    من به عنوان پیام و هر کدوم از ما تحت عنوان نام خودمون یک بار فرصت زندگی کردن داریم
    و اگر این فرصت و لذت هاش را از دست بدیم
    هرگز این فرصت بر نمی گرده
    سوالی که یک آدمی مثل من از خودش می پرسه
    و بارها و بارها هم می پرسه دقیقا" همینه
    اگر این حس برای من لذت و آرامش می یاره
    وقتی کوچکترین مشکلی با خودم یا با کسی که روی من سلطه داره ندارم
    چرا باید خودمو از این لذت محروم کنم؟
    چون روانشناسی گفته این آرامش و لذت من غیر طبیعیه؟
    اونم یک علم روانشناسی ناقص که هنوز نمی تونه یک بیماری ساده مثل اضطراب را درمان کنه؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    اینها علایم یک جور بحران شخصیتی هست به اسم مازوخیسم... معمولا افراد مازوخیست از این که تحت سلطه باشند، کتک بخورند و تحقیر بشن غرق لذت میشن... حسی که شما دارید به نوعی در شخصیت همه افراد نهفته هست...حتی افرادی که زندگی عادی و نرمال دارند این اختلال رو در شرایط بحرانی تجربه می‌کنند... این ناشی از این مورده که همه ما دوست داریم برای شخص مقابل خاص و مهم باشیم. در مورد این اختلال، این خاص بودن و مهم بودن با اعلام زور خودشو نشون میده... شما توی ذهنتون به این نتیجه رسیدید که من برای پارتنر جنسی خودم خاص و مهم هستم به نحوی که اون حق داره هرکاری خواست با من بکنه... اگه براش مهم نبودم منو تحقیر نمیکرد و کتکم نمیزد...
    این مورد اگه فقط گاهی و برای حس تنوع طلبی؛ در حد نرمال اجرا بشه نمیشه روش اسم بیماری گذاشت. ولی اگه همیشگی و دائمی باشه ناشی از بیماری روحی هست و با رواندرمانی قابل درمانه
    این حالتی که شما گفتید را من هیچ وقت تو خودم تجربه نکردم
    من همونطور که گفتم بیشترین معیارم برای خودم غرور طرف مقابله
    هیچ وقت برای اثبات خودم یا خاص بودن خودم این حس سراغم نیومده
    در این یک مورد مطمئنم
    و اون مساله که گفتید اگر این حس دائمی باشه می تونه اذیتت کننده باشه موافقم
    مطمئنا" یک زن و شوهری که دائم زیر یک سقف با هم زندگی می کنن
    اگر دائم این حس و این رابطه را داشته باشن بعد از یک مدتی خودشون از هم خسته می شن
    ولی نکته مهم تو این رابطه اون احترام درونیه که مرد نسبت به جنس زن تو خودش احساس می کنه
    حتی در مواقعی که رابطه کاملا" عادی هم دارن.. اون مرد این حس درونی احترام را داره
    تو این رابطه مهمترین چیز صداقته درونیه
    مطمئنا" هیچ دو نفر امد نمی تونن 24 ساعته و هفت روز هفته این رابطه را داشته باشن وگرنه تبدیل به ربات می شن....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط bird.1 نمایش پست ها
    شما برعكس بيشتر پسرا هستيد چون تا جايي كه من ميدونم همشون ميخوان يك همسر عاقل وفهميده اما انعطاف پذير داشته باشن.
    من همونطور که گفتم حتی معیارهام برای انتخاب طرف مقابل هم تا حدی فرق می کنه
    مساله اینجاست که این حس تو زندگی اجتماعی من هیچ اختلالی به وجود نیاورده
    من موقعیت اجتماعی خودمو دارم
    توی اجتماع حتی آدم مغروری هستم
    در مورد این حس که حرف می زنم مربوط به حیطه زندگی خصوصیه
    خوب اون زن سلطه گر قرار نیست موجود عجیب و غریب باشه یا عاقل و فهمیده نباشه
    حتی می تونه موقعیت اجتماعی خیلی خوبی هم داشته باشه
    اصولا" قرار نیست سوپر زن باشه.. می اتونه یک زن کاملا" کاملا" معمولی باشه... مهم اینه که طبق رابطه قرار دادیمون سلطه گر باشه.. حتی میتونه آدم خیلی مهربونی هم باشه .. و با دیگران کاملا" معمولی باشه... این فقط یک رابطه بین دو نفره....
    ولی هیچ لزومی نداره بخواد جلوی من انعطاف داشته باشه
    فقط نمی دونم چرا روی عدد یک تاکید کردید.....فکر نکنم تو قرن 21 کسی حتی بخواد در مورد عدد دو فکر کنه....

  11. کاربر روبرو از پست مفید payam_barde تشکرکرده است .

    میشل (دوشنبه 28 اسفند 91)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما الان بیشتر دنبال سرپرست هستس تا همسر! همسر یعنی کسی که همراه و یار زندگی باشه! اینچیزایی که شما دنبالشید مشخصات همسر نمیتونه باشه. دوستان چهار چوب نچیدند بلکه چهارچوبها در بستر زمان و فرهنگ ایجاد شده! شما الان نمیخوای (یا نمیتونی) بپذیری حالات شما نوعی بیماریه! اما اگه ناراحت نمیشی باید بگم نظر دوستان درسته و نیاز به درمان هست. البته هیپنوتیزمم توصیه میکنم شاید درمورد شما خصوصا خیلی خوب جواب بده
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  13. کاربر روبرو از پست مفید کامران تشکرکرده است .

    باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط payam_barde نمایش پست ها
    سلام

    من یک پسر 28 ساله ام
    که مدتهاست این حس را دارم
    خیلی وقته این حس را تو خودم شناختم... این حس به قدری در من قویه که حتی روی معیارهام برای جنس مخالف هم اثر گذاشته.. خیلی از پسرها شاید جذب ظاهر و هیکل یک دختر بشن .. ولی برای من اینها معیارهای دسته سوم و چهارمه.. به جاش به غرور و سلطه گری طرف مقابلم جذب می شم...... من دقیق نمی دونم ریشه اینحسم کجاست. فقط اینو می دونم که ناشی از محیطم نیست.. چون از نظر ظاهری و خانوادگی و تحصیلی و شغلی مشکلی ندارم.... فقط می دونم که این حس تو ذاتمه
    الان بعد از این همه سال دیگه مشکلی با این حسم ندارم و کامل پذیرفتمش... به قول معروف به اون صلح درونی با خودم رسیدم .. و این را حتی بیماری هم نمی دونم.. اگر چه اون چند سال اول که متوجه این حسم شده بودم باهاش مشکل داشتم ولی در طول این سال ها خوب خودمو شناختم و این حسمم شناختم
    پس مشکل من این نیست که حسم زجرم می ده.... مشکل اصلی من اینه که توی ایران ما اون دختری که اون مقدار اعتماد به نفس را داشته باشه که بتونه خودشو برتر از یک مرد بدونه نداریم
    فکر کنم خیلی از کسایی که حس مشابه منو دارن با همین مساله رو به بر هستن
    برای همین تصمیم گرفتم این حس را کامل خاموشش کنم
    حالا سوالی که دارم اینه
    اصلا" امکان حذف کامل این حس از شخصیت آدم وجود داره؟
    من با چند نفر که صحبت کردم همه می گفتن امکان حذف این حس نیست
    تا الان هم کسی را ندیدم که تونسته باشه یک قسمت از شخصیتشو حذف کنه
    اینجا کسی هست که موفق شده باشه این حس را کنار بزاره؟
    مساله دوم این که خود من درونا" هیچ مشکلی باهاش ندارم و عذابم نمی ده حتی برام آرامش بخش و لذت بخشه با همه این حرف ها اگر اقدام به درمانش کنم ( با وجودی که حتی بیماری هم نمی دونمش) امکان کنار گذاشتنش هست؟
    اگه تصمیم دارید این حس رو خاموش کنید مرحله اول اینه که قبول کنید یک اشکالی در کاره و راه حل هم رفتن پیش یک روانشناس خبره است. اینکه آیا این حس رو میشه کنار گذاشت یا خیر بستگی به عواملی داره که باعث شده در دوران کودکی چنین طرز تفکری به شما القا بشه که ممکنه با هیبنوتیزم، روانشناس شما بتونه اینها رو از اعماق فکری شما حفاری کنه. شما گفتید حسابی کتاب های روانشناسی خوندید ولی حرف های کاملا غیر علمی می زنید، مثلا قسمتی که بولد کردم، کاملا مشخصه که افراد می تونن قسمت ها یا حتی اکثریت خصوصیات شخصیتیشون رو حذف کنند یا تغییر بدن، بستگی داره اون خصوصیات چه باشه، چقدر بطور علمی راه کارهای درمان یا مدیریت اونها وجود داشته باشه و چقدر اون شخص مایل باشه این تغییرات رو در خودش بده. من هم کسی رو ندیدم که بیماری های مهم قلبی داشته باشه و خود به خود خوب بشه، ولی خیلی ها هستند که مشکلات قلبی داشتند و رفتند پیش پزشک و از طریق دارو یا جراحی یا ... تونستند قلبشون رو درمان کنند.

    اگه شما راضی هستید از این وضعیت پس نیازی به کمک گرفتن نیست، بگردید تا کسی رو که می خواید پیدا کنید. یادتون باشه اگه شما انتظارات خاصی دارید که باعث میشه در چندین میلیون جمعیت خانم های ایران هیچ کس برای شما مناسب نیست، شاید اشکال از شما باشه.

    الان تو خیلی از مکاتب جدید روانشناسی به حالتی بیماری گفته می شه که اون حالت در زندگی معمولی اون شخص اختلال ایجاد کنه
    تا اونجایی که تو این نه سال دیدم این حس کوچکترین اختلالی تو زندگی اجتماعیم به وجود نیاورده ... برای همین اسمشو بمیاری نزاشتم
    این صحبت صحیحه ولی قضاوت درباره اینکه آیا این خصوصیت ها اختلالی در زندگی شما وارد می کنند یا خیر رو خود شما نمی تونید بدید. خیلی از افراد هستند با اختلال های بسیار شدید روانی که اصلا خودشون فکر نمی کنند مشکلی دارند. هیچ پزشکی هم برای خودش نمی تونه بیماری تشخیص بده یا دارو تجویز کنه، چه برسه به شما که پزشک هم نیستید. اینکه آیا مشکل شما اختلال و بیماری هست یا خیر رو بگذارید یک نفر که این تخصص رو داره براتون تشخیص بده.
    وقتی کوچکترین مشکلی با خودم یا با کسی که روی من سلطه داره ندارم
    چرا باید خودمو از این لذت محروم کنم؟
    چون روانشناسی گفته این آرامش و لذت من غیر طبیعیه؟
    اونم یک علم روانشناسی ناقص که هنوز نمی تونه یک بیماری ساده مثل اضطراب را درمان کنه؟
    شما طوری صحبت می کنید که به نظر میاد آخر علم هستید، صاحب نظر کامل هم در مسائل روانشناسی هستید و چیزهای عجیبی هم میگید، خوب چرا اصلا کمک می خواید. به نظر میاد همه چیز رو می دونید، همه تشخیص ها رو درباره خودتون دادید و تفکر ضد علمی هم که دارید و چیزهایی رو گزینش می کنید که با تصوراتتون جور در میاد و بقیه رو ناقص می دونید. خب برید و راه حلتون رو انجام بدید.

    نکته: اضطراب بیماری ساده ای نیست همونطور که سرما خوردگی به قول شما ساده (که اصلا هم بیماری ساده ای نیست) راه درمان پزشکی نداره. اینکه چیزی شایع باشه یا خطراتش کم باشه معنیش سادگی نیست. اینها کل علم پزشکی یا روانپزشکی رو زیر سوال نمی بره که شما وقتی کسی بیماری قلبی داره هم بگید چون این پزشک ها نمی تونن یه بیماری ساده مثل سرما خوردگی رو درمان کنند پس من اصلا دکتر نمیرم و تصورات خودم رو انجام میدم.

    ________

    شما حالتون خوب نیست دوست گرامی. نه ذهن منطقی ای دارید و نه دنیا رو اونطوری که واقعا هست می بینید. بیشتر از این با خودتون لج نکنید و برید پیش یک روانشناس.

  15. 5 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 27 اسفند 91), sara.s (یکشنبه 27 اسفند 91), فرهنگ 27 (یکشنبه 27 اسفند 91), باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91), داود.ت (یکشنبه 27 اسفند 91)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    مطمئنا چیزی رو که بیماری نمیدونید و هیچ مشکلی باهاش ندارید و عذابتون نمیده و حتی براتون آرامش بخش و لذت بخشه رو نمیشه درمان کرد!!! شما علم رونشناسیو بردین زیر سوال. اونوقت چطور میخواین پیش دکتری که قبولش ندارین بیماری ای رو که قبول ندارینو درمان کنین؟؟
    فقط یه سوال: یک همچین رابطه ای رو تا حالا تجربه کردین که میگین براتون آرامش بخش و لذت بخشه؟؟ یا فقط توی ذهنتون ازش لذت میبرید؟ این واقعا برای خود من جای سواله که وقتی آدم توی ذهنش چیزیو میخواد و دوس داره تجربه کنه و حتی فکر به دست آوردنش هیجان زدش میکنه ، الزاما وقتی بهش برسه هم براش لذت بخشه؟! حتی اگه همچین آدمی که میخواینو پیدا کنید واقعا چه تضمینی هست ؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید sara 65 تشکرکرده است .

    باران بهاری11 (چهارشنبه 30 اسفند 91)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    ببینید دوست عزیز... من خودم یک سادومازوخیست هستم... این مشکل درجات گوناگونی داره. باید ببینید این مشکل تا چه حد از نظر روحی در شما پیشرفت کرده... اگه درجه این مشکل کم باشه و باعث آزار و تخریب رابطه دو نفر نشه، معمولا روانشناسها بهش به عنوان بیماری نگاه نمی‌کنند. و فقط به عنوان یک ابژه‌ی جنسی مورد بررسی قرار میگیره... در اون حالت میگن که این بیماری درمان نداره و بهتره باهاش مدارا کنید... اما اگه درجه این مشکل زیاد باشه با دارو و هیپنوتیزم درمانی و رواندرمانی گروهی سعی می‌کنند که شخص رو آروم تر کنند تا به خودش و پارتنر جنسیش آسیب نزنه... داروهایی که تجویز میشه روی سروتونین مغز تاثیر میذاره و به هر حال عوارض خودش رو هم داره...باید ببینید شما کجای این رابطه هستید؟

    خودتون فکر میکنید دلیل این حالت شما چیه؟ هیچ کس بهتر از خود آدم نمیتونه در مورد احساسش نظر بده.

  19. کاربر روبرو از پست مفید sara.s تشکرکرده است .

    میشل (دوشنبه 28 اسفند 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.