به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 92 [ 22:13]
    تاریخ عضویت
    1387-12-02
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,432
    سطح
    36
    Points: 3,432, Level: 36
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 25 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh لطفا کمکم کنین، آیا من افسرده ام؟ همه چیزهایی که یه روز آرزوشونو داشتم الان دارم ولی دیگه هیچ حسی ندارم

    سلام دوستان خوب همدردی
    فکر کنم در جریان مشکلم باشین اما خلاصه ای از اون رو براتون میذارم:
    من یک سالو نیم به قصد ازدواج با آقایی دوست بودم، ایشون خیلی آدم منطقی و تا حدودی خشک بود، متاسفانه مشکلاتی توی زندگیشون پیش اومد مثل عدم اشتغال، عدم حمایت پدر، بدشانسی های متعدد و .... که باعث شد ایشون اونقدر ناراحت و افسرده بشه که روی رابطه اش با من هم تاثیر بذاره، اصلا نمیتونستم باهاش راجع به زندگی خودمون و آینده مون صحبت کنم، هر وقت بحثش میشد میگفت الان زمانیش نیست مگه نمیبینی وضعمو کار ندارم فلان ندارم، اینقدر تحت فشارم نذار... بهرحال من دوستش داشتم ولی خب ایشون به خاطر این مشکلات و بخاطر درون گرا بودنشون احساسش رو به من خیلی ابراز نمیکرد.... البته دلیلی که خودشون میارن این بود که نمیخواستن با ابراز احساس باعث وابستگی بشن و به فکر من بودن و ..... خلاصه من از ایشون جدا شدم به خواست خودم، بعد از دو هفته پشیمون شدم ولی ایشون بهم گفتن که شرایطشون جور نمیشه و دیگه بسه اینهمه به پاشون صبر کردم و بهتره برم دنبال سرنوشتم.... منم دیگه بعد از اون صحبت هایی که با هم داشتیم دیگه یه جورایی آزاد شدم و ازش نا امید.... یکی دو روز بعد یه پیشنهاد آشنایی برای ازدواج داشتم که نمیخواستم قبول کنم ولی با اصرارهای خیلی زیادی که بهم داشتن قبول کردم که بیشتر باهاشون آشنا بشم....ایشون خیلی پسر احساسی بودن و از همون اول تاریخ خواستگاری رو هم مشخص کردن، همه جوره برام همه چی گذاشت، منو به دوستاش معرفی کرد و ..... ایشون باعث خوشحالی من میشد و تمام اون خصوصیات و ویژگیهایی که من بهشون نیاز داشتم و اینهمه مدت صبر کردم تا دوست سابقم بهشون برسه، این آقای جدید داشت.... خیلی زود به دلم نشست، طوری که بعد از یک هفته رابطه با ایشون، وقتی دوست سابقم برگشت با شرایط تکمیل شده یعنی کار براش جور شده بود و با خانواده اش راجع به خواستگاری حرف زده بود، من ایشون رو نپذیرفتم دیگه .......... اون رابطه یک هفته ای برای من از یک و نیم سال رابطه با دوست سابقم بهتر بود و بیشتر باعث شادیم میشد.....
    برحال دوست سابقمم عقب ننشست و شرایط جوری شد که مجبور به انتخاب شدم که از بین دوست سابقم و این آقای جدید یک نفر رو انتخاب کنم، هردو ادعا میکردن که عاشقم هستن، هردو میخواستن بیان خواستگاری، هیچ کدوم عقب نشینی نمیکردن... با هرکدومم صحبت از انتخاب نکردنشون میکردم اشکهاشون جاری میشد........راستی یادم رفت بگم من 25 ساله هستم اون آقای جدید همسنم هست و دوست سابقم 26 ساله
    من انتخابم اون آقای جدید بود چون هیچ دردو رنجی بهم تحمیل نمیکرد، چون خیلی خسته بودم و فقط شادی میخواستم چون مثل خودم برونگرا بود و عشقش رو ابراز میکرد چون جدی و خشک نبود چون..... بیشتر از پنج شیش بار دوست سابقم رو رد کردم ولی اون هیچ موقع عقب ننشست و گفت من عاشقتم و .....
    خلاصه بعد از صحبت هایی که با یه مشاور کردم و بعد از مشورت هایی که با خواهرم و یکی از دوستام کردم،و فکر هایی که خودم کرد نتیجه براین شد که دوست سابقم به دلیل شناختی که ازشون دارم و به دلیل منطقی بودنشون، و دلایل دیگه فرد مناسب تری برای ازدواج هست..... و یه مشکلاتی هم با اون آقای جدید پیش اومد که در نهایت من تصمیم گرفتم اون آقای جدید رو فراموش کنم و به دوست سابقم فکر کنم


    حالا دوست سابقم میخواد بیاد خواستگاری ولی من هیچ حسی بهش ندارم، از زمانی که رابطمو باهاش تموم کردم یه جورایی خیلی احساس خستگی میکردم، اصلا تحمل رنج و غم رو به هیچ عنوان نداشتم چون یک و نیم سال اکثرا همش ناراحتی رو تحمل میکردم، دردی که من توی این رابطه تحمل کردم نیازمند یه پاسخ احساسی بود ولی ایشون همش پاسخ های منطقی به من میدادن و موجب میشد من این درد رو تنهایی تحمل کنم و یه درد دیگه هم بهش اضافه بشه که ایشون دوستم نداره که احساسش رو ابراز نمیکنه....همش میگفت احساس جای خودش، عشق جای خودش، من عشقم رو واسه زندگیم گذاشتم، میخوام یه زندگی عاشقانه داشتم باشم ولی من درکش نمیکردم میگفتم اگه عاشقی نمیتونی بروزش ندی اگرم تا الان عاشقم نشدی پس دیگه نمیتونی عاشقم بشی.... اون میگفت دوستم داره ولی عاشقم نیست......... اما حالا میگفت بهم راجع به احساسم دروغ گفتم من عاشقت بودم و هستم ولی بهت نگفتم، ابرازش نکردم چون نمیخواستم تو وابستم بشی یا رو احساس تصمیم بگیری.....
    یه روزی ازدواج با ایشون آرزوم بود، یه زندگی عاشقانه با ایشون آرزوم بود، خنده ایشون آرزوم بود، ولی الان که نزدیک همه اینها شدم هیچ احساسی ندارم..... یه جورایی خیلی خسته ام، همش دلم میخواد بخوابم.... تحمل هیچ بحثی رو ندارم تا یه بحثی میشه فوری دلم میخواد بخوابم!!!! خیلی خیلی خسته ام..... احساس میکنم سیستم ایمنی بدنمم ضعیف شده، زود مریض میشم و دیر خوب میشم... انگار بدنم خیلی ضعیف شده.... احساس میکنم خاطراتی که با ایشون داشتم مال ده سال پیشه.... جدا 10 سال پیش!!! ایشون تبدیل به یه خاطره شدن..... احساسم به ایشون زیر خروارها خاکستر مدفون شده.... عین یه واکنش شیمیایی میمونه که به یه انرژی فعال سازی خیلی زیادی نیاز داره... ولی انرژی فعال کردنش در من نیست، با هر تلنگری یکمی بیدار میشه ولی به سرعت میخوابه.... نمیدونم چم شده؟؟؟؟ آیا من اافسرده ام؟ چرا با وجود اینهمه عشقی که بهم ابراز میکنه وعده یه زندگی خوب و عاشقانه رو میده، میخواد باهام ازدواج کنه ولی من حسی بهش ندارم.... اصلا بود و نبودش دیگه برام مهم نیست ( اینم بگم اون آقای دومم همینطور هست یعنی دیگه باشه و نباشه برام مهم نیست منظورم اینه که این احساسایی که نسبت به دوست سابقم دارم به خاطر اون آقای دوم نیست) دیگه هیچی شاد و خوشحالم نمیکنم...........

    میخواستم کمکم کنین؟ کسی تاحالا این تجربه رو داشته؟ آیا بهتره یه مدت تنها باشم؟ آیا میتونم یه زندگی خوب و عاشقانه با دوست سابقم داشته باشم یا همیشه بهش سرد میمونم؟ درمانی واسه این سردی وجود داره؟ نکنه من افسرده ام؟
    ممنون میشم کمکم کنین

  2. کاربر روبرو از پست مفید romina22 تشکرکرده است .

    rozaneh (یکشنبه 11 فروردین 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام دوست عزیز

    شما تخلیه انرژی شدید و خوب زمان میبره تا بتونید دوباره شور و هیجان سابق رو بدست بیارید افسردگیتون هم به خاطر همین تخلیه انرژیه. راستش به نظر من که انتخاب همون فرد اول با توجه به آشنایی بیشتر روحیاتش و شناخت خودتون انتخاب درستیه. انرژی عاطفی زیادی از شما تخلیه شده و دلیلش هم دوستی طولانی مدت با ایشونه که توش مجبور شدین انرژی زیادی برای با هم بودنو و خواستنش و رابطه عاطفیتون بگذارید انرژی که چون عکس العملی از طرف مقابل به خاطر دلایل منطقی شون نداشتید یعنی ایشون یه شارژ مجدد انرژی رو در اون زمان ها بهتون منتقل نکردن به شدت تخلیهش ده. حالا شما یک روان خسته دارید که به مروز و اگه خودتون بخوایید و اون آقا رو هم روشن کنید تا تلاش بیشتری برای شاد کردن شما و انتقال احساس مثبت انجام بده می تونید کم کم به حال سابق برگردید. مشکل حادی نیست فقط یه خستگی شدید روحی و روانیه. که با خواست دوتاتون و با گذشت زمان برطرف میشه. خیلی ها مثل الان شما احساس شادی و خوشحالی نمیکنن اگه ریشه یابی کنین میبینین که جاها و زمانهایی که شما سرمایه گذاری انرژی کردید و انرژی تونو صرف کردین چون برگشت سرمایه انرژی نداشته انرژی شما رو تلف کرده و حالا خالی شدید و به شدت احساس خستگی میکنید . سعی کنید کمتر بهش فکر کنید و بیشتر استراحت کنید و کارایی که دوست دارید و شادتون میکنه انجام بدید. شاد باشین
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  4. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    romina22 (یکشنبه 11 فروردین 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 92 [ 22:13]
    تاریخ عضویت
    1387-12-02
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,432
    سطح
    36
    Points: 3,432, Level: 36
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 25 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    شما تخلیه انرژی شدید و خوب زمان میبره تا بتونید دوباره شور و هیجان سابق رو بدست بیارید افسردگیتون هم به خاطر همین تخلیه انرژیه.
    جاها و زمانهایی که شما سرمایه گذاری انرژی کردید و انرژی تونو صرف کردین چون برگشت سرمایه انرژی نداشته انرژی شما رو تلف کرده و حالا خالی شدید و به شدت احساس خستگی میکنید .
    سعی کنید کمتر بهش فکر کنید و بیشتر استراحت کنید و کارایی که دوست دارید و شادتون میکنه انجام بدید. شاد باشین
    خیلی ممنون دوست عزیز ولی یه سوالایی واسم پیش اومده

    آیا نیازی به مراجعه به روانپزشک نیست؟ اگه من افسرده باشم آیا نیاز به درمان نداره؟

    آیا فقط با استراحت و انجام کارهایی که شادم میکنه این مشکل حل میشه ؟

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    روانپزشک چرا؟ روانشناس اگه برین خوب بد نیست کمک موثری میکنه. این روزها بیشتذ آدمها افسردگی رو دارن بستگی به شدتش داره راستش با توجه به نوشته هاتون من فکر می کنم اگه کمی عبادت کنید و به یک روانشناس حاذق هم مراجعه کنید بد نیست ولی بازم میگم وضعتون اون قدرها هم که فکر میکنید بد نیست افسردگیتون هم دلیلشو گفتم سعی کنین تنها نمونین تا میتونین کنار خانواده باشین به طبیعت برین برین خرید و...

    - - - Updated - - -

    ضمن اینکه توصیه می کنم سری به تاپیک های زیر هم بزنین
    http://www.hamdardi.net/thread-16060.html
    http://www.hamdardi.net/thread-8967.html
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  7. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    romina22 (یکشنبه 11 فروردین 92)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    فرض كنيم كه شما افسردگي دارين (دقت كنيد گفتم فرض ميكنيم)

    افسردگي شما حاد نيست و با ورزش و تفريح و يه سري فعاليت ديگه برطرف ميشه، براي روش هاي مقابله با افسردگي سرچ كنيد و برنامه ريزي كنيد كه فعاليت هاي لازم را انجام بدين. ان شاله كه مشكلتون حل ميشه.

  9. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    romina22 (یکشنبه 11 فروردین 92)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,996
    سطح
    33
    Points: 2,996, Level: 33
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 97 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام رومینای عزیز
    به نظر من هنوز زوده که تشخیص افسردگی رو برای شما داد...
    ایا فقط نسبت به همین حیطه از زندگیتون چنین احساسی دارید؟
    این احساس بی حسی شما نسبت به این دو نفر ناشی از تردید شما در انتخابتون هست
    یاید خیلی سریع در این مورد تصمیم گیری کنید
    و همه انرژی روانی خودتون رو صرف انتخابتون کنید . وقتی قاطعانه تصمیم گیری کنید اونوقت همه ی حس تازگی یه شما برمیگرده
    شما دچار نوعی بی حسی نسبت به این مسئله شدید چون وقت زیادی رو بهش اختصاص دادید...چون روحتون دچار فرسودگی نسبت به این مسئله شده.

    سریعا درباره این موضوع تصمیم گیری کنید...

    یعد اینکه ورزش های هوازی کمک خیلی زیادی یهتون میتونه بکنه...
    ارتباطتونو با خدا بیش تر کنید...
    در پناه حق...

  11. کاربر روبرو از پست مفید venus123 تشکرکرده است .

    romina22 (یکشنبه 11 فروردین 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 شهریور 94, 21:54
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  3. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  4. پسرم خیلی قلدر و خرابکار و شیطون شده زودم میزنه زیر گریه
    توسط مادر در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 تیر 90, 16:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.