به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    مقایسه کردن و حسودی

    سلام به اهالی خوب همدردی.
    چند روزیه داداشم ازدواج کردن و همین موضوع بیشتر باعث شده که یاد ملاکهای اشتباه ازدواج خودم بیفتم و همش خودمو تو تنهایی خودم سرزنش کنمخیلی سعی میکنم این افکارم رو رفتار با شوهرم اثر نذاره و دوباره اوضاعو خراب نکنم
    توروخدا فکر نکنین قصدم تعریف از خودمونه بذارین رو حساب همدردی، خونواده من خیلی مذهبین و اهل نماز وروزه و حجاب و ....
    همیشه دوست داشتم شوهرمم مذهبی باشه، واسه محرم لباس سیاه بپوشه، آخر سال خمسشو حساب کنه و پرداخت کنه،ماه رمضون باهم پاشیم سحری بخوریم و روزه بگیریم،حداقل هرچند وقت یه بار بریم دعای کمیل
    اما افسوس شوهر من (و خونوادش که بدتر حتی دریغ از یه رکعت نماز) حتی تو نماز خوندن معمولیشم خیلی کنده، اهل هیچ کدوم از اینایی هم که گفتم نیستشو تازه واسش مسخره است. آخه من یه عمر تو این جور خونواده ای بودم واسه همین الان واسم خیلی سخته

    خونواده من در عین حالیکه خیلی متمولن و خدایی خیلی پولدارن اما با آدم ساده و صمیمین و اهل کلاس گذاشتنای صد تا یه قاز نیستن و اصلا خودشونو نمیگیرن و پز نمیدن. اما خونواده شوهرم فقط جیب خالی و پز عالین ، یه اعتماد به نفس خیلی کاذب دارن که فکر میکنن از همه برترن!!!!!از همه باکلاس ترن !!!!و هیچ وقت بچه های اونا اشتباه نمیکنن!!!!و همیشه برعکس مامان بابای من از بچشون دفاع میکنن و واقعا بچه های لوس و پرتوقعی دارن.

    (اصلا از روی حس ناسیونالیستی نمیگم.)
    هیچ وقت یادم نمیره از همون روز اولی که رفتیم واسه خرید سر عقد، مامان ایشون بغض کرده بود و با اکراه کامل واسم چیزی میخرید. انگاری ازم طلبکار بود انقد که دیگه از روز بعدش مامانم دیگه حاضر نشد باهامون بیاد . درست یادمه به داداشم یواشکی میگفت اعصابم خورد میشه از دست این خانوم انگاری میخواد جون بده، تازه این مینای بدبخت که تا حالا از هر چیزی فقط بهترینشو میخواست حالا از ترس ایشون هر چیزی رو ارزون ترینشو برمیداره!!!!!!!! باید وایمیستادم تا خواهر گرانقدر ایشون کلاسشون تموم شه و با ما بیاد خرید تا خودشو قاطی کنه و بگه چرا دوتا برداشتی چرا این رنگی برداشتی؟؟؟؟؟؟؟

    وقتی خرج کردنای مامانمینا رو این روزا واسه خانوم داداشم میبینم خیلی غبطه میخورم.
    برعکس خواهر شوهرم من خیلی هم مشوق مامانمم واسه خرج کردنشون.اونا هم واسه داداش من سنگ تموم میذارن.خیلی خانومای داداشامو دوست دارم و بهشون احترام میذارم.
    خونواده خانوم داداشم خیلی خیلی شبیه خونواده ما هستن (هم خیلی خیلی مذهبین و به قول مامانم سنگین و رنگینن) و همه چی با تعارف و احترامه، دوتا سرویس طلا!!!،بهترین لباس و .......کلی احترام که متاسفانه واسه من بزرگترین عقده شده
    احترام!!!!!!!وقتی رفت آرایشگاه مامانم با یه کیک گنده رفت اونجا و بوسیدش اما مادر شوهر من اصلا با من نیومد گفت وظیفه خونواده عروسه!!!!!!!!!!!
    نگاههای پر از عشقشون بهم که من هیچ وقت این حسو نسبت به شوهرم نداشتم هیچ وقت.
    کاش منم درست انتخاب میکردم ،عجله نمیکردم ،نمیگفتم مادیات اصلا واسم مهم نیست یه شوهر تحصیلکرده با کلاس میخوام .
    کلاس خشک و خالی با یه دنیا فیس و افاده، با کلی خساست. بدون داشتن یه دنیای پر از صفا و سادگی و احترام.

    شاید از نظر شما حرفام و خواسته هام مسخره باشه اما واقعا واسه من یه عقده شده.
    کاش درست انتخاب میکردم اما
    افسوس که دیگه .............

    اینارو نذارین رو حساب حسادت به نظر من حسادت با غبطه خوردن فرق داره. اینارو گفتم فقط واسه این بود که بگم انتخابم خیلی اشتباه بوده اما الان چجوری خودمو راضی کنم و بی خیال شم و حالا به فکر آرزوهمام نیفتم که خیلی دیر شده.

    توروخدا مجردا دقت کنن تو انتخابشون و احساساتی نباشن.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  2. 5 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 08 فروردین 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    انتخابت اشتباه نبوده.

    فقط رفتارت و توقعاتت اشتباه است.

    شما الان سه تا مشکل مطرح کردی. یکی مسایل دینی و اعتقادی که خب قبل از ازدواج باید ازش مطمئن می شدی. الان هم مشکلی نیست. شما اعمال خودت را به جا بیار. هر کس مسئول اعمال خودش است.

    مشکل دوم هم مسایل مالی بود که گفتی برات مهم نیست که دو تا سرویس نخریدند و لباس ارزون خریدی و ... پس تا اینجا مشکل خاصی نیست.

    مشکل سوم در مورد احترام بود که این را باید تمرین کنی که به دست بیاری.

    در ضمن هیچ کس صددرصد با مرد یا زن مورد انتظارش ازدواج نمی کنه. هر کدوم یک درصد مشکل دارند.

  4. 9 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (سه شنبه 30 فروردین 90)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 شهریور 90 [ 15:20]
    تاریخ عضویت
    1389-12-20
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,434
    سطح
    21
    Points: 1,434, Level: 21
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    سلام عزیزم .
    من تو یه سری چیزا با بهشت جون موافقم ولی با بعضیاشم نه .
    مورده اول درست , بحث اعتقاداته که اولا باید روز اول دقت می کردی ولی وقتی الان اینجوری نیست تو کاریت نباشه . کار خودتو بکن .
    ولی در مورده خرج کردن و مادیات , تویی که واست اینجور چیزا مهم بوده نباید می گفتی واست مهم نیست . به نظر من از روز اول خونواده ی شوهر رو هرجوری عادت بدی همونجوری عادت می کنه . باید از روز اول می گفتی .
    در مورده احترامو ایجور چیزام باز خودت باید از روز اول با همسرت در میون میزاشتی . نه اینکه بگم سر این موضوع بهش گیر میدادی و دعواتون می شدا یا خونواده ی همسرت رو میاوردی پاییین , نه منظورم این نیست ولی خیلی آروم میتونستی باهاش در میون بزاری . الانم دیر نیست . همین الانم میتونی بهش بگی ولی آروم و بی دعوا .

  6. 2 کاربر از پست مفید parpar تشکرکرده اند .

    parpar (چهارشنبه 25 اسفند 89)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهشت
    انتخابت اشتباه نبوده.
    ممنون بهشت جون اما فکر میکنم انتخابم خیلی اشتباه بوده چون ما از نظر فرهنگی اعتقادی و مادی اصلا شبیه هم نیستیم.من اون موقع خیلی ساده بودم و اصلا به این چیزا فکر نمیکردم فقط تحصیلات واسم مهم بود و بس.

    شما الان سه تا مشکل مطرح کردی. یکی مسایل دینی و اعتقادی که خب قبل از ازدواج باید ازش مطمئن می شدی. الان هم مشکلی نیست. شما اعمال خودت را به جا بیار. هر کس مسئول اعمال خودش است.
    اما من زجر میکشم وقتی میبینم با کوچکترین بهانه ای نمازشو نمیخونه،تنهایی باید واسه سحری پاشم. اما آره راست میگین اون وقت که باید به این آرزوهای خودمم فکر میکردم که نکردم حالام باید چوبشو بخورم حقمه.
    میترسم فردا بچه ای هم داشته باشیم مثه شوهرم و خونوادش بی دین و ایمون بار بیاد.همیشه دوست داشتم بچم قاری قرآن باشه. واقعا چرا اون زمان همه این رویاهامو یادم رفته بود


    مشکل دوم هم مسایل مالی بود که گفتی برات مهم نیست که دو تا سرویس نخریدند و لباس ارزون خریدی و ... پس تا اینجا مشکل خاصی نیست.

    مشکل سوم در مورد احترام بود که این را باید تمرین کنی که به دست بیاری.
    من نمیتونم رفتار مامان یا خواهر پرفیس و افاده و پرادعای اونو عوض کنم.نمیتونم ازشون بخوام روراست باشن و هزارتا رنگ نداشته باشن. به خدا بهشت جون باباش پیش من یه چیز میگه پیش پسرش برعکسشو. خیلی زرنگ بازی در میارن خیییییییییییییلی اصلا صداقت ندارن. دروغ و کلاس گذاشتنای دروغی واسشون خیلی عادیه.
    انقد پشتیبانی بچه هاشونو به ناحق نکنن.مثلا با هر مریضی که شوهر من میشه منه بدبخت استیضاح میشم. گوشی تلفنو ورنمیدارن و اجازه میدن بچشون چند روز حتی سه ماه خونشون بمونه و تازه خوشحالن که دارن عروسرو آدم میکنن. به پسرشون هزار تا راه میدن.نصفه شب از در خونشون برمیگردوننت.بهشت جون میفهمی منو؟خیلی دلم گرفته.حالا اگه اینا به خاطر به دست آوردن یه شخصی بود که واقعا از من برتره میگفتم ارزششو داره اما به خدا من از هرجهت از اونا بهتر بودم خیلی کیسای بهتری از اونا داشتم که همه رو با حماقت از دست دادم.نمیدونم چرا شرطایی رو که واسه بقیه میذاشتم واسه این مورد هیچی نگفتم؟؟؟؟؟؟؟؟ باور کن همه فامیل من انگشت به دهن مونده بودن.به نظرت اگه آدما ایمانشون قوی باشه این ناحقی یارو میکنن؟فکر نمیکنم پس ببین مهمه که اعتقادات طرفت چطور باشه.

    در ضمن هیچ کس صددرصد با مرد یا زن مورد انتظارش ازدواج نمی کنه. هر کدوم یک درصد مشکل دارند.
    قبول دارم اما کاش حداقل هفتاد درصد باشه نه بیست درصد
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  8. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 08 فروردین 90)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    مینا جان به خدا زندګیت مشکلی نداره. اینکه کی خواستګارت بوده و چه موقعیت هایی می تونستی داشته باشی را کلا از سرت بیرون کن.

    تو که از زندګی و دل مردم خبر نداری. یه لحظه فکر کن اګر اهل خیانت و صیغه و این برنامه ها بود چیکار می تونستی بکنی؟ اګر اهل مال مردم خوردن و رشوه و ربا بود چیکار می تونستی بکنی؟ اګر اهل کتک زدن و فحاشی بود و ... چقد زندګیت وحشتناک می شد.

    همه ی اینها را یک مرد نمازخون ثروتمند هم می تونه داشته باشه و دردی هم هست که نماد خارجی نداره و به کسی هم نمی شه ګفت. می دونی چند تا از زنهای به ظاهر خوشبخت دور و برت دارن با این اخلاقها و رفتارها سر می کنند؟

    نمی ګم مشکلات شما بی اهمیته. اما می ګم قابل اصلاحه. قابل بهبوده. بخشیش هم قابل تحمله. شما سخت می ګیری.
    به جای غرغر و شکایت و به قول خودت حسودی، به فکر راه حل باش.

  10. 9 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (دوشنبه 29 فروردین 90)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,022

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    سلام مینا خانوم

    اولا به هیچ وجه کسی رو که حتی یک بار دیدی نماز بخونه یا روزه بگیره بی دین خطاب نکن و بدون هیچ کدوم از ما در جایگاه قضاوت نیستیم و فقط خداست که میتونه درباره ی اعمال ما قضاوت کنه . همینطور معیار برتری به سطح مالی نیست اینو قاطی نکن .

    میدونی بزرگترین مشکلت چیه مینا ؟ همین که خودت رو برتر از شوهرت میبینی حتی خانوادت رو . وقتی طرز تفکرت اینه مطمئن باش روی رفتارت تاثیرگذاره . خدامیدونه چقدر و کجاها و چه مدلی این رو به همسرت نشون دادی و در واقع تحقیرش کردی ؟ چقدر سرش غر زدی که نماز بخون و....

    پل های ارتباطی خودت و شوهرت رو داری یکی یکی خراب میکنی در مقابل رفتارت معلومه که شوهرت بازخورد بدتری خواهد داشت و باتو لج خواهد کرد .

    نگو قضاوت کردم چون یقین دارم وقتی طرز فکرت اینه روی رفتارت تاثیر میذاره حتی اگر خودت متوجه نباشی و فکر کنی اینطور نیست .

    یه مشکل بزرگ دیگه ی تو اینه که عادت کردی بدی ها رو ذخیره کنی و هرچند وفت یکبار آبیاریش کنی و خودتو همسرتو آزار بدی و همش این رو در ذهنت پررنگ تر کنی که خودت خوبی و مظلوم و شوهرت یک دیو دوسر .

    تا حالا ندیدم از خوبی های زندگیت و همسرت بگی . نگو نداره نگو نیست . اول از این فکرای بیخود فاصله بگیر کم کم پیداشون میکنی . بگرد یکی یکی اینجا بنویس همچنین تو یه دفتر واسه خودت بنویس هر روز بخون و بهش اضافه کن .

    اینو بدون با عاطفه و محبت میتونی روی شوهرت ، روحیه ی خودت و کل زندگیت تاثیر بگذاری . واقعا چقدر تو زندگیت محبت و عاطفه است و چقدر تنش و درگیری ؟ چقدر عواطف خرج شوهرت کردی؟؟؟؟؟

    لازمه همه ی اینا اینه که از منیتت بیای پایین انقدر من من نکن و خودتو بزرگ نبین و نگو از شوهرم برترم .
    اگر فکر میکنی ادامه تحصیل باعث میشه این احساست بیشتر بشه بهتره ادامه تحصیل ندی اما به رابطت با شوهرت و زندگیت کمک کنی .


    ========================================
    در ضمن دیگه از این به بعد باید فقط از خوبی ها می نویسی
    بعدم با شکلکایی که استفاده میکنی مشکل دارم دیگه لطف کن از این شکلکا استفاده نکن

  12. 10 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (یکشنبه 07 فروردین 90)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    باران جون خیلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تونستم قبول کنم هرکسی سرنوشت خاص خودشو داره و خوشبختی چیزی نیست جز قناعت، اینکه از همون چیزایی که داریم راضی باشیم و خداروهم شکر کنیم. بالاخره هر کسی یه شانس و یه قسمتی داره و نباید خودمونو مقایسه کنیم تا اینجا حرفاتون قبول

    اما میشه راهنماییم کنین در این مورد چطور برخورد کنم که اشتباه نکرده باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تو این چند روز عید خوشبختانه مشکل خاصی با شوهرم نداشتم. توی یه عروسی از طرف خونواده ایشون به مادرشوهرم با خنده و مهربونی گفتم راستی کی تشریف میارین خونه مامانمینا؟ اونم خندید و گفت ای جان حتما میریم. اتفاقا تو برناممون بوده(آخه پدر و مادرخانوم هرسه تاداداشم اومده بودن خونه بابام اینا،مامان بابای منم رفته بودن و کلا خیلی رابطه های خوبی دارن خدارو شکر. خوب منم دوست داشتم برن چون به خدا بابای من خیلی بهشون احترام گذاشته تا حالا. مثلا همون وقت مکه مون تمام اقوام شوهر منو هم دعوت کرد،عمه ها عموها خاله ها و دایی هاشو، نزدیک 40 نفر. دیگه چجوری بابای بیچاره من تحویل بگیره این آشغالا رو!؟)
    شوهرمم اتفاقی به باباش گفته بود هروقت خواستید برین به ماهم بگین بیایم که تنها نباشید.
    تا اینکه من خونواده شوهرمو شام دعوت کردم و حسابی هم سنگ تموم گذاشتیم.شوهرم گفت مینا جون به حاجاقاشون (بابام) زنگ بزن بگو بیان دیگه دور هم باشیم، منم زنگ زدم.
    اما بلافاصله مادرشوهرم گفت به کی زنگ زدین؟! گفتم به بابام دیگه، البته معلوم نیست بیان مهمون داشتن که تو جواب من گفت: بهتر، اذیتشون نکنین بزارین راحت باشن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سه بارم تکرار کرد تا بالاخره دیگه رفتم تو اتاقم و ولم کرد دیگه.
    شوهرم گفت از مامانم پرسیدم منظورش چی بوده و توجیه و ... اما دروغ میگفت اون آدمی نیست که به خاطر ناراحتی من از مامانش توضیح بخواد.
    خلاصه با اینکه ده دقیقه ای واقعا ناراحت بودم اما بعد واقعا نمیدونم چی شد با این دروغ شوهرم آروم شدم و انقده بهشون و مخصوصا به مامانش احترام گذاشتم که الان پشیمونم. دیگه خونه بابام اینا هم نرفتن،حتی دوست نداشتن بابام اینا، خونه من که دخترشونم در حضور اونا بیان.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!حالا دیگه اونا به جایی رسیدن که نمیخوان مامان بابای منو ببینن؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!! مگه اونا کین؟
    دخترشونم(خواهر شوهرم) هم که تو خونشون تنها موند و مهمونی ما نیومد.!!!!!!!!!!!!!!!!!


    چرا پدر و مادرشوهرم به کوچکترین و از نظر خودم منطقی ترین خواسته من و شوهرم بها نمیدن؟
    چرا شوهرم نباید ازشون گله کنه؟(من ازش نخواستما و میدونم میگه من واسشون تعیین تکلبف نمیکنم)
    چرا رفتار خواهرشو نمیبینه؟
    چرا چون میبینن من رو خونوادم حساسم عمدا لجمو در میارن؟
    من باید در جواب مامانش چی میگفتم؟(بهتر،،،،،،، اذیتشون نکنین بزارین راحت باشن)
    هر کاری کردم که امسال عروس خوبی واسشون باشم و خیلی هم بهشون احترام گذاشتم اما اونا به من و به خصوص به خونوادم بها ندادن و چزوندنم.
    کاش رفتار خونواده منو باهاشون دیده بودین.
    من با این مادر شوهر..... و بااین شوهر ناسیونالیستم چطوری برخورد کنم؟


    حرصم از این میگیره که چقدر خوب بلدن حرفای زجراورشونو طوری بزنن که بعدا اگه مجبور بشن به بهترین نحو توجیه کنن.

    کاش منم یاد داشتم و انقد ساده نبودم.
    کاش منم حاضر جواب بودم.
    کاش بعد از این حرف لااقل باهاش سرسنگین بودم.
    من اختیار خونه خودمم ندارم که کی رو با کی دعوت کنم؟؟؟؟؟!!!!!!!
    چی کارشون کردن ؟ چه بی احترامی بهشون گذاشتن؟
    به خدا تنها مهمونی که ما دعوتشون کردیم و اوناهم همه اومدن همون مکه بود که من و پسرشونم بودیم اما تو بقیه همه مهمونی هایی که داشتیم بابام دعوت کرده و اونا هم نیومدن.مراسم عزا، مهمونی های ماه رمضون و افطاری ها، بله برون و هرچی که بگین.
    من چطوری به کسی احترام گذاشتم و بذارم که حاضر نیست عزیزترین های منو حتی ببینه؟؟؟؟؟
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  14. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    مینای عزیز سلام
    سال نو مبارک
    عزیزم خوبی ... چه روزهای قشنگی داره سپری میشه ...
    مینای گرامی یادمه من هم مثل تو این لحظات را گذروندم ... تمامش رو ...من همه ی این چراها رو بارها از خودم پرسیدم

    ولی قشنگترین چرایی که از خودم پرسیدم این بود که


    چرا من نباید یه زندگی قشنگ و پر از آرامش داشته باشم ؟


    و بعد سعی کردم به این چرا پاسخ بدهم

    مینای عزیز سعی کن خودت باشی و خودت بدون تاثیر گرفتن از احساسات منفی دیگران
    مهم نیست که پدر شوهر و مادر شوهرت در مورد خانواده تو چی فکر می کنن و یا چه حرفی میزنند مهم اینکه پدر و مادرت برای تو بهترین نگین دنیا هستند

    بیا و در سال جدید قشنگی ها رو بیشتر از زشتی ها ببین



  15. 5 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 29 فروردین 90)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    ممنون بالهای صداقت عزیز سال نو شما هم مبارک.
    خوب به جواب چراهاتون بالاخره رسیدین؟
    من، پدر و مادرم عزیزترین افراد زندگیم هستن و بعد از خدا میپرستمشون و هیچ چیزی نمیتونه این اصل رو به هم بریزه.
    میشه راهنماییم کنید از این به بعد چه برخوردی داشته باشم؟
    باید چه عکس العملی میداشتم؟
    میشه بالهای صداقت از تجربیاتت واسه منم بگی عزیزم؟یه کم بیشتر راهنماییم کنی
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: مقایسه کردن و حسودی

    مینای عزیز،

    شما پدر و مادرت را دوست داری و می پرستی اما نمی تونی دیگران را مجبور کنی که اونها را دوست داشته باشند.

    خانواده ی همسر شما مختار هستند که با هر کس دوست دارند و مایل هستند رفت و آمد داشته باشند. به هر دلیلی ممکن است با خانواده ی شما راحت نباشند و مایل نباشند که رفت و آمد داشته باشند.

    اینقدر مسایل ساده را برای خودت پیچیده نکن.

  18. 6 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (دوشنبه 29 فروردین 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. غبطه و مقایسه خود با دیگران
    توسط Wishbone در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 16 بهمن 94, 11:58
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 خرداد 94, 14:00
  3. ده راه برای کاهش ریسک طلاق
    توسط بالهای صداقت در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 بهمن 90, 11:07
  4. مقایسه کردن ممنوع!( یا چطور بیاموزیم خود را با دیگران مقایسه نکنیم!)
    توسط آویژه در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 آذر 90, 22:00
  5. مقایسه کردن زبادی و تاثیر پذیری مخرب
    توسط sepi در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مرداد 90, 02:04

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.