سلام خدمت دوستان انجمن همدردی و مشاورین عزیز
من دانشجوی ارشد در یکی از دانشگاه های درجه یک تهران هستم و دختری با ، حجاب چادر و اعتقادات متوسط و در محیط دانشگاه با همکلاسی های پسر برخوردی در حد عادی و سنگینی دارم و همیشه هم به من احترام میگذارند.
هفته ی پیش بود که یکی از همکلاسی های بنده که از نخبگان هستند به من پیشنهاد ازدواج دادند و ایشان شهرستانی و بنده تهرانی و البته از قبل هم یجورایی فهمیده بودم که ایشان نسبت به من علاقه مند هستند ولی با این اوصاف انتظار نداشتم.چون داستان اصلی من با این آقا سن هستش و بنده نزدیک ۲ سال از ایشون بزرگتر هستم.
حال ادامه ی ماجرا:
ایشان خیلی سنگین و مردانه از من تقاضای ازدواج کردن و گفتن با این اختلاف سنی هیچ مشکلی ندارند چون از خیلی وقت پیش درین باره فکر کرده بود و تصمیم گرفته بود و با پدر و مادرشون هم مطرح کردند و از نظر آنها هم ایرادی نداشت.بعد اینکه ایشان چند ماه بدون اینکه بنده اطلاع داشته باشم از همه لحاظ زیرنظرم داشت و از سنگینی و نجابت بنده خوششون اومده بود و به من علاقمند شدید شدن و قبل از اینکه درخواست ازدواج به بنده بکنند یه خیلی برنامه ریزی برای زندگی مشترک کردند تا با دست پُر قدم بگذارند.
ویژگی های خانواده پسر:
خانوادش آدم های زحمتکش و روستایی و در منطقشون شناخته شده و مورد احترام هستند و وضع مالی تقریبا خیلی خوب و در حقیقت متوسط رو به بالا دارند.
ویژگی های پسر:
از نظر علمی و پشتکار که عالی میباشد.
از نظر نماز و روزه معتقد میباشد و اهل دود سیگار و قلیان و ... نمیباشد.
با ادامه تحصیل و کار همسر مشکل خاصی ندارند.
خودشون هم درحال خوندن برای دکتری هستند.
به خاطر تصمیم در ازدواج در حال انجام کم کردن خدمت سربازیشون بودن و موفق هم شدن چون جز نخبگان هم میباشند توانستند خیلی خیلی کم کنند.
از نظر کار و شغل هم برنامه ریختن و حتی یکی از اساتید هم در این راه همراهیشون میکند.
آدمی با روحیه با پشتکار بالا که حاضره به خاطر طرفش هرکار سختی رو انجام بده...
برای مسکن هم گفتند در شان شما ، خونه در تهران اجاره و یا خریداری میکنم چون خانوادش از نظر مسکن حمایتش میکنند و گفتند اگر دلتون میخواد حتی نزدیک خونه ی مادرتون هم اجاره یا خریداری میکنم.
* خب تا الان اونور داستان یعنی پسر رو گفتم و حال اینور داستان یعنی خودم و خانوادم:
ویژگی خانواده من:
خانواده بنده تحصیل کرده و دارای شان اجتماعی بالا
نظر خانواده بنده از این درخواست ازدواج:
خانواده ی من با این ازدواج خیلی خیلی مخالف هستند و مشکل اصلی آنها این اختلاف سنی یعنی بزرگتر بودن دختر از پسر میباشد و تا این اختلاف سنی گفته میشود حاضر نیستند به چیزای دیگه پسر حتی گوش کنند و کلا براشون غیرقابل هضم هستش و میگن کلا حرفشو نزن و خیلی مسخرست همچین چیزی و خیلی با حالت بی اهمیت با این درخواست برخورد کردند.
منم جواب منفی رو به این آقا پسر چندبار گفتم و گفتم نظر خانوادم یعنی نظر من.ایشان بسیار ناراحت شدند و براشون غیرقابل هضم و گفتند شما بیایید هرچی دوست دارید از من و خانوادم تحقیق کنید.پدرم با پدرتون صحبت کنند.اصلا منو ببینند و حرف بزنند ، بامن سفر کنند و بشناسمن و از اینجور چیزا ولی بنده به ایشون گفتم خانوادم در کل راضی نیستند و با سن مشکل دارند و خواهشا ادامه ندید و برید سراغ زندگیتون و علاف من نشید چون فایده نداره.
و گفتم بنده در حال حاضر خواستگارای دیگه ای هم دارم و ممکنه یکی از اونا خوب باشد و مورد رضایت خانوادم و من باشد و به اینصورت جواب منفی رو قاطع گفتم و بعد ایشان گفتند باشه و نمیخوام اذیتتون کنم چون هردو خانواده دار و آدم های باسوادی هستیم ولی تاموقعیکه نامزد و ازدواج نکنید هنوز در فکرم خواهید بود چون من الکی به این نتیجه و علاقمندی نرسیده بودم و یه خیلی برنامه ریخته بودم و فقط این سن باعث این نرسیدن شد و گفتند همه ی برنامه هام و انگیزه هام فقط به خاطر شما بود مگرنه اصلا قصد ازدواج نداشتم و بعد بنده آرزوی موفقیت و خوشبختی برای ایشون کردم و رفتم.
(پیشاپیش ممنونم بابت حوصلتون از خوندن حرفای بنده.حال میخواهم با توجه به حرفایی که در بالا زدم نظرتان را در مورد این اختلاف سنی (نزدیک ۲ سال) بزرگتر بودن دختر از پسر در موضوع ازدواج بدونم مخصوصا در رابطه با این فردی که عرض کردم و یا اگر هر نظر و راهنمایی دیگه ای باتوجه به حرفام دارید ممنون میشم که بیان کنید چون مطمءن باشید نظرات شماها فوق العاده برام مهم و قابل احترام میباشد.)
باسپاس فراوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)