سلام دوستان خوبم
این تاپیک پر از داستان های زیباست ولی اگر خواستید دوباره افتتاحش کنیم
اولین حکایت رو من میگم :
یک روز جوانی میره پیش یک حکیم و بهش میگه زمانیکه با همسرم آشنا شدم زنی به زیبایی او ندیده بودم ..زمانیکه روابطمون بیشتر شد فهمیدم هستند زنانی که از او زیباتر باشند ...
و زمانیکه با او ازدواج کردم دیدم خیلی از زنان از او زیباتر هستند .
حکیم به جوان گفت : میدانی رنج آورتر چیست ؟
آن است که اگر با تمام زنان هم ازدواج کنی باز هم سگ های محله را از آنها زیبا تر خواهی دید.
جوان چاره طلبید و حکیم به او گفت میخواهی دوباره همسرت در نظرت همان زیبایی اول را داشته باشد ؟
جوان گفت : بله
حکیم گفت : مراقب چشمانت باش .
علاقه مندی ها (Bookmarks)