به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 86
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array

    User داستان زندگيمو مينويسم وبراي هميشه ميرم.

    سلام دوستاي خوبم.
    از اينكه هميشه كنارم بودين ممنون.
    اما من ديگه جام اينجا نيست.چون توانشو ندارم بهتر از اين بشم.
    دوست ندارم حرفي بزنم كه واسه كسي شر باشه پس خواهش ميكنم نزاريد كه حرفام تاثير بدي روشما بزاره تا اون دنيا هم واسه همين تاپيك بيشتر عذابم نكنن.


    دوران كودكي من سراسر استرس وعذابو ناراحتي بود.
    خاطراتمو ميگم تا بهتر درك كنيد.(تمام زندگيم اين حرفو از پدرم شنيدم كه ميگفت تويا بايد پسر ميشدي ويا به دنيا نميومدي.چون من دوست داشتم بچه اولم دختر وبعدي پسر بشه.)
    دوران قبل از دبستان هيچي از زندگيم نمي فهميدم.فقط ازماه محرم وصفر بيزار بودم.چون تولدم تو اون ماه بود وپدرومادرم به بهانه اون واسم تولد نگرفتن.درصورتي كه براي خواهرم كه بزرگتر از من بود وبرادرم كه يك سال كوچكتر بود همون سال تولد مفصلي گرفتن.يادمه تنها كادويي كه اون سال گرفتم از مامان دوستم بود ويك گلدون سنگي زيبا بودكه مثل جونم ازش مواظبت ميكردم.
    دوران دبستان بدترين سالهاي عمرم بود.
    اول دبستان شهر خودمون بودم وخيلي خوب بود اما از همون اول با اينكه كارنامم20بود با دختر همسايمون كه دوستم بود مقايسه ميشدم.يادمه روز اول مدرسه مامانش اومده بود سركلاس كه دخترش نترسه.اما من باخواهربزرگم رفتمو برگشتم.آرزو داشتم مامانم ميومد تا ميفهميدم دوسم داره.خواهرم هميشه توراه مدرسه اذيتم ميكردوميگفت اگه بفهمم به بابا گفتي حسابتوميرسم.برادروخواهرم سفيد وخوشگل ومن معمولي وپوست گندمي داشتم.به خاطر همين هر جا ميرفتن اون دوتاروميبردن وبراشون لباس جديد ميخريدن به من ميگفتن توبمون پيش مادر بزرگت.وقتي اعتراض ميكردم ميگفتن ماهمين دوتابچه رو داريم.
    دوم دبستان به خاطر شغل پدرم رفتيم به يك شهر ديگه.اما قبلش چند ماهي خونه مادر بزرگم بوديم به خاطر همين دوممو تودوتا شهر ودوتا مدرسه گذروندم.
    اونجا معلما اجازه تنبيه بدني داشتن.با اينكه هيچوقت تنبيه نشدم اما ترس خيلي بدتر از تنبيه تو وجودم بود.ميگفتن هركس حرفي از مدرسه به خونه ببره دوباره ميزنيمش وپروندشو ميديم دستش تا ابد بيسوادوكور ميمونه.منم چون از اخلاق پدرم ميترسيدم وميدونستم اگه بگم توخونه هم تنبيه ميشم هيچي نميگفتم.تمتم نمره هام افت شديد داشت ومن بيشتر از همه كلمه خنگ وتنبلو شنيده بودم واز پدرم كتك ميخوردم.
    اما مگه اين درس تمومي داشت؟؟؟؟؟؟؟؟
    سوم دبستانو تموم كردم كه براي تعطيلات رفتيم شهرمون.خوشحال بودم كه بابام نيست ومن ميتونم هرچي بخوام بازي كنم.
    خونه مامان بزرگم بوديم...داييم توسن دبيرستان بود وپر ازاحساس...يه شب منو از رختخوابم بغل كرده بود وبرده بود به اتاقش...وقتي بيدار شدم ديدم داره منو ميزاره تورختخواب خودم...واي كه چقدر ازشون متنفرم كه منو با چيزي كه نبايد آشنا كردن...
    بعد از اون يكبار ديگه درحال خاله بازي بوديم.درو روم قفل كرد وگفت اگه صدات دربياد ميگم تو ازم خواستي به بدنت دست بزنم وبابات تورو ميكشه...كي حرفتو باور ميكنه؟
    اونو خالم كه هردوشون 3سال باهم فاصله سني داشتن منو آزار ميدادن...
    به من ميگفت من شوهرتم...من هيچي نميدونستم اما حالاكه يادم مياد بايد خداروشكر كنم كه اونم هيچي نميدونست وگرنه معلوم نبود چه بلايي سرم مياورد.
    اون بعد دبيرستان ازدواج كرد ومن موندمويك دنيا تنهايي وهزارتا چرا وچگونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    درسن نوجووني منو به راه خود...انداخت.
    درسام افت زيادي كرد.
    اولين خواستگارم 13سالگي اومد.خانواده ما20 به بالا ازدواج ميكردن وتازه خواهرمم ازدواج نكرده بود.
    16سالگي خواستگار خوبو مهربوني از اقوام اومد وبه خاطر اينكه ملك واملاكي نداشت بابام مخالفت كرد.بارها اومدن اما همون حرف هميشگي روشنيدن.ازدواج كردوتازه مشكل جديدي اضافه شد.مامانوبابام هر روز دعوتشون ميكردن ومن مثل شمع آب ميشدم.روزوشبم گريه بود...
    تا7سال پيش نميدونستم كارم گناهه اماوقتي فهميدم از روزي چند بار الان رسيده به هر3هفته يك بار.
    ميدونم گناهم باعث شده ازدواجمم به تاخير بيفته اما با هزارتا مشاور حرف زدم ونتونستم تركش كنم.توسايتاي مختلفم رفتم وامتحان كردم اما بازم نتونستم.
    از خودم دلگيرم. اميدي ندارم كه خوب بشم.

  2. 8 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    ahmadi.00 (دوشنبه 27 خرداد 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), omid65 (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 27 خرداد 92), نازنین آریایی (سه شنبه 28 خرداد 92), مسافر زمان (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    برد عزیز
    باید بگم احساستو کاملا میفهمم

    گذشته ها کذشته تنها راه درمانت اینه که در حال زندگی کنی
    و خود ارضایی رو هم ترک کنی به هر مصیبتی شده
    اما یادت باشه حس جنسیتو کنترل نکن که بدتر طغیان میکنه
    بلکه باید مدیریتش کنی
    آدم های که از بچه با این حس آشنا میشن چون نوع برخورد باش و مدیریتشو نمیدونن خیلی آزارشون میده اما اگه رفتار جنسیتو مدیریت کنی و مثلا بدونی الان که دلت رابطه میخواد این یه چیز طبیعیه و با خوردن یه لیوان آب خنک هم میتونی فراموشش کنی و اصلا یه معضل پیچیده و سخت نیست

    خودتو گناه کار نبین
    اولین و مهمترین چیز اینه که خودتو دوست داشته باشی و گناهکار نبینی
    یادت باشه آدمی که توبه میکنه از کسی که گناه نمیکنه پیش خدا مقرب تره
    یادت باشه بعد از هر بار خود ارضایی برو غسل کن و بعد هم توبه کن
    یادت باشه اصلا ربطی نداره به اینکه گناه کردی و ازت سو استفاده شده حالا نمیتونی ازدواج کنی

    مطمئنم که میتونی
    دلت از چها تا آدم مجازیم نگیره
    اونها تو دنیای تو نقشی ندارن اونا فقط مجازین
    خیلی به تو و خودشون لطف کنن بتونن یه حس خوبو منتقل کنن همین
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  4. 12 کاربر از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), aysu (چهارشنبه 29 خرداد 92), del (یکشنبه 16 تیر 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 27 خرداد 92), فرشته مهربان (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ترنم بارانی (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    دوست عزیز سلام

    از مشکل و درددلایی که نوشتی متاثر شدم و از ناامید بودنت بیشتر......

    این که نوشتی داستانت رو میگی و میری چه هدفی رو دنبال میکنه؟

    دوست داشتم در این تاپیک دنبال راه حل باشی نه فرار....

    میفهمم که مشکلات ناراحت کننده ای داشتی اما اگه یاد بگیری در همه موقعیت ها و شرایط به خدا توکل کنی و به جای فرار و تاسف راه حل پیدا کنی مطمئنا منطقی تر هست.

    گاهی کمتر به گذشته بها دادن هم نوعی راه حل میشه.

    در هر حال از اینکه ما رو محرم دونستی ممنونم اما با فرار موافق نیستم.

    مراقب خودت باش و شک نکن برای هر مشکلی راه حلی هست کمی حوصله و درایت لازمه.
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  6. 11 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), نازنین آریایی (سه شنبه 28 خرداد 92), مسافر زمان (دوشنبه 27 خرداد 92), ترنم بارانی (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array
    در ضمن عزیزم وضعت خیلی خوبه
    که نیروی جنسیت و در حد خود ارضایی نگه داشتی و به روابط غلط کشیده نشدی
    خود ارضاییم کم کم ترک میکنی

    نگرانش نباش با صبوری و درست زندگی کردن حل میشه
    [align=center]ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ...از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم[/align]

  8. 5 کاربر از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ترنم بارانی (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوست خوبم.

    اینهایی که گفتی بغض های کهنه ای هستند. خاطرات گذشته، هرچقدر هم که تلخ باشن، اگه در حال حاضر از زندگی رضایت داشته باشیم، به این شدت بهمون غالب نمی شن و فقط در حد "خاطره" می مونن. شاید چندماه یکبار یادمون بیاد، اما زود محو می شن.

    بعلاوه هرقدر دیگران ما رو آزار بدن، مادامیکه به اهدافمون برسیم، ازشون خیلی دلگیر نمی شیم. دلگیری زیاد مال وقتیه که خودمون رو قربانی می بینیم.

    نتیجه گیری من اینه که:

    الان مشکلی پیش اومده. چیزی مربوط به زندگی اکنون، که باعث شده ذهنت برگرده به گذشته.

    چی آزارت می ده عزیزم؟

    چه چیزایی هست که دلت می خواد باشن و نیستن؟

    بذار مسئله رو روشن کنیم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  10. 12 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), del (یکشنبه 16 تیر 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), omid65 (دوشنبه 27 خرداد 92), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 27 خرداد 92), مسافر زمان (دوشنبه 27 خرداد 92), ترنم بارانی (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم

    کجا کجاااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما تازه با هم دوست شدیم:)

    برد عزیز میدونم روزهای سختی رو گذروندی،ولی الان دیگه تو بزرگ شدی.اون روزا گذشته رفته. تو خیلی خوب تونستی از پس مشکلات بربیای. اینو واقعا جدی میگم.

    تو اگه بخوای میتونی این مشکلت رو هم با توکل به خدا وتلاش حل کنی.
    یعنی اصلا مشکلی نیست که تو بخوای ازش فرار کنی.نه. اینم یه عادت رفتاری هست که با تلاش باید ترکش کنی.

    از اینجا میخوای بری، کسی نمیتونه جلوت رو بگیره. ولی بهتر نیست از دوستات توی همدردی کمک بگیری برای حل مشکلاتت؟

    تو تا حالا کسی دیدی بیاد همدردی مشکل نداشته باشه؟؟؟خب هممون بخاطر مشکلاتمون اینجاییم دیگه

  12. 9 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), barani (سه شنبه 28 خرداد 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 27 خرداد 92), مسافر زمان (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 تیر 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1392-3-24
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    802
    سطح
    15
    Points: 802, Level: 15
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    25

    تشکرشده 12 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من فقط میخوام یه چیزو بهت بگم هیچ وقت هیچ وقت ناامید نباش عزیزم
    همین که الان اینارو نوشتی به نظرمن خداداره کمکت میکنه که مشکلتو حل کنی گذشته رو فراموش کن
    و چشم امیدت فقط به اینده باشه

  14. 9 کاربر از پست مفید ترنم بارانی تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 28 خرداد 92), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 27 خرداد 92), نازنین آریایی (سه شنبه 28 خرداد 92), مسافر زمان (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    چند روز پیش یه سیمنار عالی از دکتر هلاکویی گوش می کردم که یکی از اعضای همینجا معرفی کرده بود با عنوان "اگر جوان بودم"
    فوق العاده بود و بهت پیشنهاد می کنم دانلودش کنی و گوشش کنی

    بخشی که به موضوع شما و در واقع همه ما مربوطه و باید بدونیم
    دکتر هلاکویی میگفت:
    علم بشر و علم پدر مادرها هنوز اون قدر پیشرفت نکرده که بچه ای رو که به دنیا میارن اون رو سالم تا 8 سالگی برسونن. هیچ انسان و پدر مادری در تمام دنیا نمی تونه بچه شو کاملا سالم از نظر روحی و عاطفی بار بیاره و قطعا هر بچه ای تا به سن 8 برسه آسیبهای متعددی رو دیده و با خودش تا جوانی حمل می کنه

    از زمان جوانی که انسان بالغ و آگاه میشه باید سعی کنه که آسیبهایی که در کودکی دیده رو جبران و ترمیم بکنه!

    اینا تمامش نقل قول از سمینار آقای هلاکویی بود. خواستید بگید لینک دانلودش براتون قرار بدم
    هر کودکی در تمام دنیا یه سری آسیبهایی رو متحمل میشه و اونها رو به جوانیش منتقل میکنه ، حالا وقتی انسان به جوانی و منطقه عقولیتش میرسه و خوب و بد رو تشخیص میده باید سعی و تلاش کنه که اون آسیبها رو جبران کنه
    که این راهها هم تماما توی سمینار دکتر شرح دادن

  16. 9 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    aysu (چهارشنبه 29 خرداد 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), Hadi99g (دوشنبه 03 اسفند 94), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 27 خرداد 92), راحیل خانوم (سه شنبه 28 خرداد 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    عزیزم خود ارضایی اصلا مسئله ناراحت کننده ایی نیست و عوارضی هم برای شما نداره این که میگن گناهه به خاطر اینه که ادم رو از فعالیت جنسی معمول باز میداره یعنی شما ازدواج کردی این کار رو انجام میدی و این کار اجازه نمیده رابطه سالم با همسرت داشته باشی ... وقتی جوان هستی و نیروی جنسی داری این به شما فشار میاره هر چقدر هم تلاش کنی که فکرت رو منحرف کنی چون هورمونها در راستای حفظ نسل و بچه دار شدن کار خودشون رو انجام میدن این هیجان در شما ایجاد میشه
    ازدواج و رابطه جنسی منظم تمام مشکل شما رو حل میکنه کمی صبوری کن به زودی ازدواج خواهی کرد و همه چیز حل خواهد شد

  18. 3 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), shapoor (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    43
    Array
    سلام دوست خوبم،وقتی دو خط اول پستت رو خوندم ۳۲ بند تنم لرزید گفتم نکنه خدای نکرده رفتنی هستی،الان که فهمیدم مشکلت چیه خدا رو شکر کردم چون هیچکس با خودارضایی که هممون می دونیم که ترکش می کنی نمرده.اصلاً هر وقت شیطون اومد سراغت بیا همین جا،اخه چرا می خوای بری
    اینکه گذشته ی تلخی داشتی دلیل نمی شه که ایندت هم خراب بشه،به زندگی و رحمت خدا امیدوار باش اون می دونه درون تو چی می گذره.

  20. 7 کاربر از پست مفید shapoor تشکرکرده اند .

    asemani (دوشنبه 27 خرداد 92), barani (سه شنبه 28 خرداد 92), faghat-KHODA (دوشنبه 27 خرداد 92), reihane_b (دوشنبه 27 خرداد 92), roze sepid (دوشنبه 27 خرداد 92), کامران (سه شنبه 28 خرداد 92), نازنین آریایی (سه شنبه 28 خرداد 92)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. (کتاب من کودک من نويسنده : جان برادشاو) قابل توجه ani عزیز
    توسط s@h@r در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 30 تیر 91, 19:51
  2. هنر نويسندگي!
    توسط fnh63 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 173
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 خرداد 91, 16:22
  3. سايت دکتر مصفا نويسنده کتاب تفکر زائد ،رابطه و .....
    توسط termeh در انجمن معرفی سایت های روانشناسی،مشاوره ازدواج و خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 تیر 88, 16:54
  4. هر فرشته اي که مي تونه و حرفي داره برا گفتن بنويسه و کمکم کنه .
    توسط چه کنم؟ در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آذر 87, 10:39
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.