سلام
شده تاحالا مثل من باشید وبخواین مثل بقیه نباشین؟راهو بلدید اما تو راه درست که فکر میکنید درسته دچار انتخاب بشید وهر چی میپرسید بیشتر گیج میشید؟
شما که با خانواده من آشنا هستید.میدونید که مخالف راه منن.هر روزم بیشتر مخالفت میکنن.من نمیخوام اونارو تغییر بدم چون نمیخوام انرزی بیهوده مصرف کنم.اصلا از رفتارشون غمگین نیستم.
از این ناراحتم که هرچی میخوام بهتر باشم احساس تردیدم بیشتر میشه.تردید من به خاطر راهم نیست اما موضوعی پیش اومده که میترسم راهمو گم کنم.
من واسه ادامه تحصیلم استخاره گرفته بودم ودرصورتی که از معلم استفاده کنم خوب بود.
از تابستون دنبال استاد ریاضی خانم بودم وپیدا کردم اما کنسل شد.تا اینکه آگهی بچه های مهندسی یک دانشگاه معتبرو دیدم.تماس گرفتم واستادش یکی از دانشجوهای همون دانشگاست.از خودم کوچکتره وظاهر مثبتی داره.گفت تو خونه درس میدم.گفتم نه.موسسه بهتره.گفت موسسه هرجلسه10 تومن اضافه تر میگیره.منم گفتم تو دانشگاه خودش به من درس بده.
حالا چیزایی که فکر منو درگیر خودش کرده ایناست:
خانوادم حرفی ندارن چون به قول خودشون به من اطمینان دارن.اما من میترسم تو این30 جلسه کمی فکرم مشغول این شخص بشه.خب من با اون پسر دانشگاه خودم کلاسمو کنسل کردم چون از همین چیرا میترسیدم.
همش میترسم خدا از کارم راضی نباشه.میدونید چهره من طوریه که آرامش داره وهمه بهم میگن چقدر آروم ومهربونی.اما گاهی از داخل اصلا آروم نیستم.تاحدودی میدونم باید چطور رفتار کنم اما جدا تا حالا تو شرایط اینطوری نبودم.
من آدم خوبی نیستم اما میخوام تمام سعیمو بکنم خدا ازم راضی باشه.
من اگر به خودم سخت نگیرم ممکنه خیلی زود تمام حجابو اعتقاداتمو از دست بدم.چون محیط زندگیم اینطوره.
امروز حرف خواهرم بدتر اذیتم کرد.به برادرم گفت خودشو میپوشونه امااستاد جوون داره که بهش خصوصی درس میده.این که بدتره.گفت هرکی مومن نماتره بدتره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)