سلام
خسته نباشید
بالاخره بعد از یک سال حدودا دوباره رفتم خواستگاری ولی این دفعه خانواده عروس بسیار محترمانه همه شرایط من رو پذیرفتن
جلسه اول مادر+خاله
در این جلسه مادر دختر خانم+برادر محترمشون+پدرشون و خود دختر خانم حضور داشتن
مادرم و خالم همه شرایط رو توضیح دادن و عکس من رو هم نشون دادن و پدر دختر خانم گفتن پسر رو بیارین و شرایط رو قبول کردن
جلسه دوم خودم+مادرم+خواهر بزرگ
در این جلسه مادر دختر خانم+پدرشون و خود دختر خانم حضور داشتن
من حدود نیم ساعت با پدرشون صحبت کردم خیلی پدر مهربان و خوبی داشتن خیلی زندگی ساده ای داشتن واقعا مورد پسند من بود دختر خانم همون حین آمدن و پذیرایی کردن
بعد از نیم ساعت من رو راهنمایی کردن به اتاق و حدود یک ساعت و نیم با دختر خانم صحبت کردم و همه سوالاتم رو پرسیدم کاغذ برده بودم ولی رو کاغذ سوال ننوشته بودم فقط عنوان هایی که برام مهم بود رو ذکر کرده بودم تا یادم نشه
نکته جالب اینکه تو این مدت حتی یک لحظه هم نه مادر و نه پدر وارد اتاق نشدن و خیلی این جالب بود برای من چون معمولا به بهانه چایی چیزی میان سر میزنن ببینن چه خبره اتاق خیلی بزرگ بود و اصلا صدای ما بیرون نمیرفت
از سوالات کلی شروع کردم تا جزیی همه رو پرسیدم و کاملا صورت دختر خانم رو دیدم و مورد پسند من بود فقط چند ابهام داشتم که لازم بود از خانوادشون بپرسم وقتی از اتاق آمدم بیرون مطرح کردم و قانع شدم
حالا خانواده عروس قراره بیان خونه ما حالا دقیق نمیدونم کی میان ولی خب خودشون گفتن میان همون آخر جلسه دوم و مادرم گفتن حتما قبلش هماهنگ کنید
حالا این برای من سوال هست من از غلایق عروس خانم پرسیدم مثلا حتی از گل مورد علاقشون پرسیدم لازم هست دارن میان من براشون گل بگیرم یا نه؟
این جلسه باید چطوری باشه یکم راهنمایی کنید راجب ادامه ماجرا و جلسات بعدی
راجب تحقیقات من واقعا نمیدونم چطوری باید تحقیق کرد
پدر دختر خانم می گفتن من به دخترم خیلی اعتماد دارم چون از کوچیکی درست تربیتش کردم می خواسته بره مدرسه بیاد یا الان که میره دانشگاه رفت یک داداشش میبرش و یکی میارش تا حالا موبایل دستش ندادم هیچ جا بدون من یا مادرش نمیره بیشتر مواقع تو خونه بوده جلوی داداشاش و خودم لباس آستین کوتاه نمی پوشه و پوشیده هست و ...
دختر خانم یک سال نیم از دانشگاهش مانده تا لیسانس بگیره
الان موقع امتحانات دانشگاه دیگه دخترشون دانشگاه نمیره که مثلا من برم دانشگاه تحقیق کنم راجبش
در ضمن مادرم دخترشون رو تو اتوبوس دیده و حجابش رو کامل دیده و پسندبده روز تولد صاحب الزمان عج روبروی گنبد طلای امام رضا ع از دخترشون خواستگاری کرده مادرم(اتفاقی دیدشون)
راجب خودشون حالا همسایه هاشون هستن آدرشون رو میدن خودشون ولی بازم راجب تحقیقات من مشکل دارم نمیدونم چیکار کنم
ممنون میشم راهنمایی کنید
واقعا عجیب ترین خواستگاری عمرم هست اینقدر راحت شرایط من رو قبول کردن....
خانواده اونا پنج پسر و یک دختر(دخترشون بچه آخر هست)
خانواده ما پنج دختر و یک پسر(من بچه آخرم)
همه خواهرم رفتن خداروشکر فقط من ماندم
سن من 27
دختر خانم 21
علاقه مندی ها (Bookmarks)