سلام
٦ساله ازدواج كردم و بچه ٣ساله دارم
با همسرم مشكلاته زيادي داريم از اول ازدواج
هر ماه دعوا بود تقريبا
خيلي حساسه و سخت گير و بد دهن اساسي ها فحشاي ناجور و ناموسي به منو خانوادم بي دليل ميده
به خاطر يه تار مو خون راه ميندازه
اولين دعوا هم تو دفاع از مدركم بود كه اعصابش بهم ريخته بود به خاطر حضور همكلاسي ها و استاد مردم با اينكه من با چادر و حجاب كامل بودم بدون ارايش! يك دعوايي راه انداخت بعد جلسه ،فحش ،توهين تو دانشگاه و خيابونو شهر بي ايرو شدم! احساس يه بدكاره رو بهم انتقال ميده،
ابرومو تو خيابون ميبره درستم نشد هيچ وقت بدتر دوساله غرقه گروه هاي مذهبي سخت گير شده كه نقاب ميزنن
خيلي قهرو اشتي داشتيم
من مانتويي بودم و گفته بودم چادري نميشم قبول كرد !
ولي انقد بهم سخت گرفت چادري شدم اونم بدون ارايش كه نوكه دماغم معلومه
بازم ميريم جايي همش ميگه چادرتو بكش جلو
حتي يه بار كلي كبودم كرد تو دعوايي كه خودش شروع كرد و فحشايه بدي ميداد به خودم و خانوادم براي بار چندم منم برگردوندم به خانوادش .
هميشه منو راضي ميكرد به دست و پام ميافته برم ميگردونه
اينم بگم كه وسواس عملي هم داشت شديد همش تو حموم و سرويس و نمازش يك ساعت و وضوش يك ساعت طول ميكشيد الان با تمرين بهتر شده
٦ماهه قبل كلا رفتم خونه بالام با اعلام طلاق و تمام شه
ولي به غلط كردن و هزار كار با خانوادش اومد منو برگردوند
منم به خاطر بچم كه ديدم تو اون مدت چقد اذيت شده فرصت چندين باره دادم برگشتم
قرار شد نره تو اين گروه و من چادر نزارم! ولي رفت محكم تر از گذشته هم ميره
باباش واسطه شده بود كه نميره ولي الان به رو خودش نمياره كه مثلا نميدونه
ولي همون اش و كاسه است كه هيچ ميخاد منو هم همراهه خودش كنه و وقتايي كه ميفهمه مخالفشم و همراهي نميكنم ميبنده به فحش و اينكه طلاقت ميدم بلاخره من ! تو اين شيش ماه ٥بار بيشتر اين جمله رو گفته
منم عينه خر تو گل مونده شدم اين وسط بچم خيلي بهم وابسته است
باباش باهاش بداخلاقه
به منم نميده بچه رو
از طرفي خانوادم ميترسم از ناراحتي زياد بلايي سرشون بياد كه منو ببينن همش غصه بخورن
بچم دست اين نابود نشه
خودم دارم ديوانه ميشم از رفتارا كاراش
تروخدا راهنماييم كنين
علاقه مندی ها (Bookmarks)