من و مادرشوهر
سلام
من و مادرشوهرم در ظاهر مشکلی با هم نداریم اما ایشون به من گاهی کنایه میزنه البته من هم گاهی اشتباهاتی داشتم و دارم. اما چیزی که منو اذیت میکنه دغدغه نسبت به رفتار ایشون هست. یعنی یه روز که میرم خونشون و تحویل نمی گیره کلی حرص میخورم و معمولا دلیلش رو میفهمم اما احساسات منفی نسبت به ایشون پیدا می کنم که انباشته میشه و گاهی ازش متنفرمیشم. این حس منفی توی نشاط من و ارتباط با همسرم اثر میذاره.
نمیشه گفت مادرشوهر بدی دارم اما وقتی بعد چندسال فهمیدم خیلی حرف هاش ظاهرسازی هست و درموردم خیلی جاها رندی و زیرکی داشته و من اما ساده و صادق بودم حرصم میگیره. الان دیگه هر حرفی میزنه سخت باور میکنم . دیگه اعتمادی بهشون ندارم.
من خیلی سریع تغییر رفتارهارو متوجه میشم و خیلی هم توش کنکاش میکنم تا بالاخره علت رو بفهمم.کنایه هارم دقیق میگیرم و حتی اگه 10 درصد حرفش کنایه باشه.
دوست دارم فارغ بال باشم میشه؟ یعنی اون وقت احساس درست نسبت به چنین اشخاصی چطوره؟ مسلما علاقه مندی نیست پس چیه؟! نه علاقه نه نفرت میشه بی تفاوتی. بی تفاوتی یعنی اصلا نخوای درکش کنی چون برات مهم نیست. من الان گاهی نفرت دارم ببشتر بی تفاوتی و گاهی علاقه و دلسوزی.
کاشکی ذهنم ازش خالی شه
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)