سلام. من 8 ساله که ازدواج کردم و الان حدود 2 سال هست که همسرم منزل تهران ترک کرده و به شهر خودش رفته و زندگی مستقلی شروع کرده و هنوز به دلیل سنگین بودن مهریه جدا نشدیم. من 36 سال سن دارم و ایشون 34 ساله هستن و خداشکر بچه نداریم. من فارغ التحصیل از یکی از بهترین دانشگاههای کشور هستم و در چند سال گذشته درامد من از سطح متوسط، بشدت زیاد شد و همین سبب شد زندگی من به سمت پاشیده شدن و توجه خاص پدر زنم کشیده بشه. اشنایی من و همسرم در دانشگاه بود و ایشون در زمان اشنایی دختر مهربان اما بشدت درونگرا بود. ایشون یه دختر نخبه تحصیلی بود و در یک برنامه تلویزیونی (در مورد نخبگان) هم ایشون دیده بودم و من باخودم میگفتم با خانواده فرهنگی و یه دختر درسخون احتمال مشکل خیلی کمه. در این پست قصد دارم یکم از زندگیم بگم و بعد یک سری صفاتی که سبب شدن زندگی من خراب بشه بگم و شما کمک کنید تا برای زندگی ایندم بتونم موارد خطا قبل از ازدواج مجدد پیدا کنم.
ما قبل ازدواج در دانشگاه قرار گذاشتیم که مهریه همسرم 20 سکه باشه و ایشون میگفتند که به این 20 سکه نیازی نیست و مهم مهربانی و صداقت هست. در جلسه خواستگاری من بر اساس شنیده های اطرافیان گفتم همون 20 سکه باشه اما همسرم منو به زیر زمین منزلشون برد و قسم خورد که ابروشون میره با این تعداد و 110 سکه قرار بذاریم تا جلو بقیه بد نباشه. درهنگام مطرح کردن 110 سکه پدر ایشون که معلم بود گفت "ما خانواده ابرو مندی هستیم و اگر قرار بر جدا شدن باشه ما فقط یک امضا میخواییم و هیچ سکه ای از شما نمیگیریم" و ایشون گفتند برای زشت نبودن جلو در و همسایه بنویسیم 220 سکه! در هنگام ثبت در محضر، محضر دار هنگام نوشتن سرویس طلا گفت وزن سرویس در شان عروس را چقدر بنویسم و مادر عروس عددی گفت که فکر کردم قصد خریدن مس دارن، مادرم بلند شد از محضر رفت بیرون و من که به شدت به این خانم اعتماد داشتم با خواهش مادرم برگردوندم و عدد ثبت کردیم.
در مورد وضعیت حال حاضر خودم اینو بگم که این خانواده محترم تا امروز 17 شکایت بابت دریافت نفقه 6 سال زندگی، بردن جهیزیه، نفقه دوران زندگی پس از فرار از منزل من، توقیف منزلی که سندش دست من امانت بود، پس گرفتن ماشینی که به نام همسرم خریدیم و بعدا به پدرم فروختیم اما برای احترام سند از اسم همسرم به اسم پدرم منتقل نکردیم و... انجام دادن. سرویس طلا مطابق شان ایشون در مجلس عروسی به ایشون دادیم اما علاوه بر سکه ها رفتند سرویس را هم اجرا گذاشتند. همچنین پدر معلم ایشون یک چک به مبلغ 50 میلیون تومان که در وجهه حامل بود رو 4 ماه قبل رفتن دخترشون از من گرفتند تا بعد چند ماه بعد پس بدهند (بی دلیل چک دید دستم گفت بده من بذارم حسابم ماهی 23% سود میده و زنم هم چند بار ازم خواست چک بدم باباش و فکر میکردم انسان هستن) و بعدا انکار کردند چکی در بین بوده و کلی تهمت زشت که هنگام بردن دخترشون به من جلو در همسایه زدن و رفتند ....
از ایشون بابت تمکین شکایت کردم وکیلیشون اومد منزل منو دید و بهانه اورد این منزل پدرم هست اما نتونست ثابت کنه و با ماموری که برای بازدید اورده بود دقت کردم دیدم داره پنهانی حرف میزنه و مامور قصد گیر دادن به منزل داشت و خیلی تلاش کرد اما من از خونه عکس گرفتم و گذاشتم تو پرونده تا حرفی بعدا درنیا و در نیومد و بعد از حکم دوم تمکین قاضی نوشت ناشزه. جهیزیشو هیچ رسیدی از من نداشت اما من رفتم دادگاه گفتم بیاد هرچی لازم داره برداره ببره از خونم و اومد حتی کیسه برنجمو با روغن و.. از خونه برد و من ساکت بودم اون روز. در مورد ماشین من هم از ایشون شکایت متقابل کردم (شکایت کرده بود ماشینشو 5 ساله دزدیدیم و جلو قاضی گریه میکرد حق منو خوردن اینها) و رسید پرداخت پول به فروشنده اولیه به خانومم به دادگاه تجدید نظر ارائه دادم و خانواده خانومم که جا خورده بودن (پدرش عامل این جنگها بود) گفتن ماشین یه درصدیش برای اونها بوده و یه درصدیش برای ما و دادگاه حکم داد بهشون پول بدم و ماشین برای پدرم سند بخوره (قصد داشتن به ما وصله دزدی بچسبونن و بعد داگاه گریه میکرد که تو پدرتو میندازم زندان اما الان من میتونم ازشون به عنوان کلاه برداری شکایت کنم). کلا این خانواده که خودشونو خیلی با فرهنگ میدونستن کارهایی کردن که من از یک خانواده در پایین ترین سطح شعور در دنیا انتظار نداشتم. در مورد سرویس هم با فیلم عروسی که سرویس طلا دارم میدم عروس رفتم شکایت پرداخت دین کردم و 2 تا شاهدم دارم (البته 300 نفر در مجلس بودن اون روز و همه دیدن) علاوه بر فیلم و اگر کار جدیتر بشه قصد شکایت کلاه برداری ازشون دارم.
در مورد صفات منفی همسرم چند نکته میگم و امیدوارم شما کمک کنید صفات خیلی خطرناک دیگه پیدا کنیم.
1- ایشون به شدت درونگرا و گاهی خشن بود و همین سبب میشد نتونه حرفشو بزنه و سبب بحث تو خونه میشد. مثلا سرما که میخورد بدون کوچکترین علامتی رو تخت میخوابید و ازش میپرسیدم چیزی شده سکوت میکرد و بعد از 3-4 ساعت شروع به فحاشی به من میکرد که نمیتونم درکش کنم و حالش بده (در مواقع عادی هم 3-4 ساعت میرفت رو تخت و من نمیتونسم و فرق حالت سالم و بیمارشو با ذهن خوانی بفهمم!).
2- بشدت پدرشو قبول داشت و هرچی باباش میگفت نه نمیگفت و اگر پدرش میگفت خودتو بکش قبول میکرد (یقین دارم). من عامل اصلی این اختلاف پدرش میدونم و بارها شاهد دخالتهای پنهان و اشکار پدرش بودم و الان هم هستم. ایشون دائم تلفنی با پدرش حرف میزد و امار زندگی منو میداد به باباش (اینو بعد عقد فهمیدم و قبل اون مشخص نبود). همچنین با شناختی که در این 8 سال دارم یقین حاصل کردم که تک تک پیامکهایی که بصورت احساسی و در مورد این درگیری به ایشون دام به پدرش نشون داده و همیشه احساس میکنم یک مرد داره جواب میده پشت خط.
3- خودش و پدرش به شدت حسود بودن. در مورد حسادت اونها با هیچ جمله ای نمیتونم توضیح بدم (اینو بعد عقد فهمیدم و قبل اون مشخص نبود).
4- خودش و پدرش استرس شدید داشتند و دائم کف پاشونو تکون میدادن (اینو بعد عقد فهمیدم و قبل اون مشخص نبود).
5- همیشه جلو خانواده من ساکت بود و از بالا به پایین نگاه میکرد.
6- هیچوقت از هیچ اشتباهش معذرت خواهی نکرد.
در مورد خودم باید بگم من کم استرس، مهربان، صبور هستم. هییچ ترسی از ازبین رفتن مالم برای مهریه ندارم چون تاوانشو با تلف کردن عمرش ازش پس میگیرم. مواقع دعوا اگر خانومم فحش میداد من بدترشو بهش میگفتم چون بی دلیل و بر اساس ذهن خوانی خودش به من گیر میداد، تا حالا نزدمش اما ایشون هر وقت ناراحت میشود به قصد ایجاد درگیری بدنی میومد جلو. در مورد بچه باید بگم در یکسال اخری که ایشون گذاشت رفت قصد اوردن بچه داشتیم اما خوشبختانه ایشون نتونست بچه بیاره و دکترش بهش دو تا آمپول هورمونی داد تا بتونه بچه بیاره و بهش گفت عصبی میشه، اولین امپول که زد و تست حاملگیش منفی شد به بهانه دیدن پدرش رفت شهرش و مهریه اجرا گذاشت، البته همون ایام از کارش درتهران اخراج شده بود و بشدت حسادت داشت و هر روز به کار من تیکه مینداخت و خودش دنبال کار هم میگشت.
بعد از شروع جنگ ما در دادگاه یه چندباری رفتم پیشش (قبل یا بعد جلسه دادگاه) برام جالب بود که تنها از پول حرف زد و میگفت باید چه مقدار پول بدی با وکالت طلاق. هیچ حرفی از مشاور یا ... من نشنیدم و این برای من خوب بود چون تصمیم قطعی گرفتم. اخیرا رفتم شهرشون و قرار گذاشتم یک مقدار پول بدم و طلاق بگیرم اما موقع محضر نیومد و پیام داد پول دو برابر کن و گفت من هیچ رحمی نسبت بتو ندارم
احساس میکنم چون شهرشون تهران نیست از رفتن ابروشون ترسی ندارن و با خودشون میگن پول میگیرم و میریم اما من بزودی قصد دارم پس از محکومتشون بصورت کیفری، در شهر و محله خودشون بهشون درسی بدم تا برای دختر بعدیشون که اخیرا رفته خارج کشور درس بخونه دنبال زرنگ بازی در ازدواج نباشن.
من این مساله مادی بزودی حل میکنم و قصد دارم بصورت کیفری ازش شکایت کلاهبرداری بابت ماشین (از اخر هفته بعد میخوام شروع کنم) و ... شروع کنم و ایشون به دلیل شناختی که از مهربانی من داره فکر میکنه من این کار نمیکنم اما انجام میدم چون راه دیگه ندارم و اون اینو نمیفهمه فعلا. همچنین قصد دارم طلاقش ندم و یک زن دیگه بگیرم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)