به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Wtfgay چطور بفهمم واقعا منو به عنوان همسر قبول داره؟

    با سلام خدمت همه
    بی مقدمه مشکل خودمو میگم خواهش می کنم متخصصین روانشناسی و یا خانم ها و آقایون (مخصوصا متاهل ها)بر اساس واقعیاتی که فکر می کنن وجود داره راهنماییم کنن)
    من پسر 29 ساله ای هستم ساکن همدان 5 سال پیش به دختر خانمی از لرستان آشنا شدم که26 سالشه.
    4 سال ما رابطه داشتیم با اس او اس و تلفن و حدود 10 بار هم تو این مدت همو ملاقات کردیم (هر بار 5-6 ساعت).از اول رابطه ما به قصد ازدواج بود و حریمها و حرمت ها هم بینمون وجود داشت تنها کاری که ما تو این مدت در رابطمون داشتیم دست دادن بود.بوس و بغل و این چیزا رو اصلا نداشتیم.
    یک سال قبل به همراه خانوادم رفتم خواستگاری ولی خانوادش پاسخ منفی دادن .اون هم هیچ مخالفتی با خانوادش نکرد(البته تو خانواده ش چی گذشته رو دقیق نمی دونم).
    ما از 1 سال بعد شروع رابطمون همیشه جر و بحث داشتیم ولی سر اصول و کلیات و وظایف و ... تقریبا مشکلی نداشتیم.جر و بحث های ما هم اغلب بدون هیچ دلیل واضح و مشخصی بود.و اغلب با اس ام اس شروع می شد و وقتی تلفنی حرف می زدیم مشکل حل می شد.
    تا قبل خواستگاری توجهش بهم خوب و مناسب بود و به خواسته ها و علایقم توجه می کرد.بعد خواستگاری 3 ماه رابطمون قطع شد و اون به خواهرم گفته بود که منو دیگه دوست نداره حتی قسم هم خورده بود.بعد سه ماه پیام داد که حرفش برای دوس نداشتنم دروغ بوده و واقعیت نداشته .دوباره رابطمونو به امید ایجاد شرایط مناسب برای ازدواج(این که من برم یه شهر بزرگتر)ادامه دادیم ولی از اون به بعد ما همیشه با هم جر و بحث داریم.خیلی وقت ها به من و احساسم بی توجهه(با این که می گه دوست دارمو عاشقتم).حتی بعضی وقتا کوچکترین خواسته ها و انتظاراتمو انجام نمی ده.گاهی خاوستگاراشو به رخم می کشه که کی خواستگارمه ...(البته همیشه می گه تو بهترین خواستگارمی و از هر نظر قبولت دارم.) حرفاش با کاراش نمی خونه.حالا این تردید تو دلم ایجاد شده که این تضاد و دوگانگی بین حرفها و عملش نشونه ی چیه؟آیاد داره پیامی رو بهم می ده که من متوجه نمی شم؟؟
    آیا هنوز منو می خواد یا نه؟و خیلی سئوالات بی پایان تو ذهنم...

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهتره ی بار بشینی اساسی باهاش صحبت کنی! البته اگه کلا محلش نذاری ی مدت احتمالا درست میشه
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه
    kamrava جان من بارها و بارها نشستم و تلفنی ساعتها با هم حرف زدیم دغدغه ها و خواسته ها و انتظاراتمو گفتم.در اغلب موارد هم می گه بله حق با تو ئه و قبول کرده و قول داده رفتارشو بهبود ببخشه .ولی هر بار بدتر و بدتر شده.تا حدی که حتی جدیدا فکر می کنم حرفام اصلا براش مهم نیشت و گاهی حس می کنم می خواد نشون بده که حرفام براش مهم نیست(هر چند تو حرف می گه خودت و حرفات خیلی برام مهمه)بار ها روشهای مختلف هم به کار بردم.چند بار تصمصم گرفتم کم محلی کنم و زیاد تحویلش نگیرم ولی زود ناراحت می شده از طرفی منم دلم نمی یاد با کم محلیم اذیتش کنم .چون از روز اول با خودم قرار گذاشتم که اسباب ناراحتیشو فراهم نکنم(لا اقل به صورت خود خواسته).
    نمی دونم چیکار کنم؟هر چی سعی می کنم خوب و منتقی باهاش برخود کنم و رابطمونو خوب و شاد کنم باز بی فایدست.بهش کم محلی هم می کنم اون بیشتر کم محلی می کنه از طرفی اعتراض هم می کنه که چت شده بگو ببینم مشکل کجاست.مشکل رو که می گم باز همان آش و همان کاسه.رابطمون روز به روز داره سرد و سرد تر می شه.هر چی توجه می کنم بی توجهی می بینم.خودمم دارم نا خواسته رفته رفته سرد و بی احساس و بی تفاوت می شم.در حالی که اصلا دوست ندارم این حالتو.
    به خدا دیگه درمونده شدم.

    دوستای دیگه هم خواهشن نظرشونو بگن.نیاز شدید به کمک دارم

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگر شما رفتید خواستگاری و خانواده اش قبول نکردند و دختر خانم هم تلاشی برای جلب رضایتشون نکرده،
    الان ادامه رابطه به چه منظوره؟

  5. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    rozaneh (شنبه 22 تیر 92), sanjab (شنبه 22 تیر 92)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    قبل رفتن به خواستگاری خانوادش با آغوش باز قبول کردن حتی جلسه خواستگاری هم گرم و صمصم بود حتی بعدش خواستگاری قرار شده بوده باباش و دایی هاش بیان برای تحقیق ولی 1-2 روز بعد خواستگاری پسر خاله اش هم ازش خواستگاری می کنه که یهو همه چی عوض شد و مامان و دایی هاش ساز مخالف زدن که الا و بلا باید با پسر خالت ازدواج کنی به دلایل مختلف...
    ولی دختره و خواهر بزرگش شدیدا با موضوع خواستگاری پسر خالش مخالفت کردن و جواب منفی دادن و قضیه تموم شده.
    ادامه ی رابطه ی ما هم با این امید بوده که اگه من برم یه شهر بزرگتر ممکنه خانوادش قبوا کنن(نا گفته نمونه شهر هر دوی ما کوچیک و در یک حد و اندازست).آخه خود دختره می گفت اگه ما مثلا بریم تهران احتمال اینکه خانوادم قبول کنن وجود داره.(چون عموهاش و چند تا از فامیلهاش تهران هستن).یعنی فقط احتمال...
    والا نمی دونم قضیه چیه!!!!

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 آبان 92 [ 23:58]
    تاریخ عضویت
    1392-4-13
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    439
    سطح
    8
    Points: 439, Level: 8
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    17

    تشکرشده 68 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ایشون هنوز به بلوغ کافی برا ازدواج نرسیدن

    - - - Updated - - -

    ایشون هنوز به بلوغ کافی برا ازدواج نرسیدن

  8. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما می خوای وقت و اعصاب و روانت را بذاری برای یک احتمال!

    که اگر شما بری تهران شاید خانواده اش به درخواست خواستگاری شما جواب مثبت بدهند؟

    به نظرت این دلیل خوبی هست؟ که شما را بخاطر تهران رفتن بپذیرند؟ تازه اون هم شاید!

    امکان تهران رفتن برای شما چقدر هست؟ از نظر کار و شرایط زندگی و مسکن و غیره؟

    شما الان 29 سال دارید و درست نیست که وقتتون را برای یک رابطه نامشخص و بی هدف تلف کنید.
    جدی تر موضوع را بررسی و نهایی کنید.

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    من جای شما بودم فقط یه کار میکردم...
    یکی دو ماه اصلا جوابش رو نمیدادم اگر واقعا بخوادت برات میجنگه...
    اگرم نخواست بیخیال... مهم نیست اصلا ناراحت نباش چون به قول شکسپیر کسی رو که دوسش داری رها کن اگر برگشت از آن تو بوده و اگر برنگشت از اول از آن تو نبوده.

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 مرداد 92 [ 00:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    62
    سطح
    1
    Points: 62, Level: 1
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامی دوباره
    از دوستای گلم خیلی ممنونم
    می دونم شرایطمون فقط روی احتمال هستش.قبل اینکه پسر خالش وارد ماجرا بشه اوضاع خوب بود ولی بعد از ورود اون و ماجراهای بعدیش قضیه فرق کرد و خانوادش بهانه های مختلف برای مخالفت آوردن(با وجود جواب رد دختره به پسر خالش)مطرح کردن.
    من مهندس برق هستم و وضع کاریم و دارامدم بد نیست.شرایط انتقالیم هم به تهران جور نشد (از لحاظ کاری)و اونا دوری راه و تفاوت زبان و زندگی در یه شهر کوچیک رو دستاویز و بهانه قرار دادن.با عموی بزرگش و یکی از دایی هاش رفتم صحبت کردم ،اونا هم خیلی تحویلم گرفتن و حق رو به من دادن ولی باز مادش و دایی دیگش پا رو کردن تو یه کفش که نه.بابش هم بیچاره هر چی مادره بگه همونه.مادره موافق باشه باباهه هم موافقه. نظر مثبت داره...باز نمی دونم چیکار باید بکنم...

  11. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 اردیبهشت 93 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    785
    سطح
    14
    Points: 785, Level: 14
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 46 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکی از مشکلات شما اینه که یکساله باهم ارتباط دارید واین ارتباط وقتی طولانی بشه مشکلاتی از قبیل دلزدگی واحساس بی هدفی و...ایجاد میکنه.الان توی این یکسال برد با خانم بوده چون اینطور که من متوجه شدم ایشون بازم خواستگار توی خونه میورده واینم که به شما میگفته فقط تو رو قبول دارم واسه این بوده که شمارو گذاشته بوده تو آب نمک!اینم بگم البته ببخشیدولی یه دختر نجیب بیرون از خونه شوهرشو پیدا نمیکنه واگرم پیدا کرد حالا به قصد ازدواج که شما میگید دیگه اگه 100 در صدم مطمین باشه که با هم ازدواج میکنن نباید بهش دست بده و..!البته این بستگی به این داره که این چیزا واسه شما مهمه یا نه؟اصلا نمیدونم چرا بیشتر مشکلاتی که تو این انجمن ها هست واسه کساییه که از قبل با هم دوست بودن؟؟حتی نوع مشکلاتشونم با بقیه فرق داره !بهر حال بیتوجهی اون به شما ممکنه به چند دلیل باشه شاید مورد بهتری بهش پیشنهاد شده وشما واسش تکراری شدیدوشاید تو خانوادش مشکلی داره که نمیخواد به شما بگه.اینکه میگم تکراری شدین نه اینکه زن ومرد واسه هم تکراری بشن .بالاخره اونا میخوان چند سال باهم زندگی کنن اگه اینجوری باشه که هر روز باید طلاق بگیرن برن سراغ یکی دیگه .ولی توجه داشته باشید عقد شرعی مسولیت وتعهد ومودت ووایستگی میاره ولی وقتی تعهدی نباشه طرف میتونه با هر کس دیگه ای باشه هیچکسم نمیگه چرا!شما یه مدت اصلا باهاش ارتباط نداشته باش وبهش جواب نده ویه برنامه جدید واسه زندگیت بریزواز خانوادت بخواه برات یه دختر خوب پیدا کنن یا اگه از کسی خوشت اومد خانوادتو در جریان بذار تا واست برن خاستگاری .اینکه میگن پسر بره خواستگاری واسه اینه که شان دختر حفظ بشه نه اینکه خودش راه بیفته تو خیابون ببینه کیو انتخاب کنه.حتما میدونید که زن اهل نازه ومرد اهل نیازپس خواستگاری دختری بربد که به شان خودش احترام میذاره تا بتونه در اینده هم به شما احترام بذاره وبعد 5/6ماه وقت دارید که با ارامش بشناسیدش البته این دوران رو هم طولانی نکنید بهتره اگرم تا اون موقع قسمتت همین دختر بود که حتما یه فرجی میشه .موفق باشید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.