به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    بیماری پدر شوهر

    سلام وقت بخیر

    خیلی ها اینجا با من و زندگیم آشنا هستن.ممنونم که توی تاپیکام حضور دارین
    مشکل جدیدی که برام پیش اومده در رابطه با خانواده همسرم هست.من بابت تمام کارراشون توی قلبم بخشیدمشون بدون اینکه اونا تقاضای بخشش کنن من به خاطر آرامش خودم بخشیدم.
    اما متاسفانه جدیدا پدرشوهرم یه بیماری پیدا کردن که نیاز هست ماهی دوبار به پزشکی در فاصله ی 2 ساعتیه شهرمون برن.اکثر اوقات همسرم اینکارو می کنه بااینکه پسر کوچیک خانوادس و دوتا برادر بزرگتر داره.خواهراشم که کلا معتقدن وظیفه پسراس.گاهی برادرشوهرام هم می برن اما اکثر اوقات همسرم میره.دیروز نمونه برداری داشتن و برادرشوهرم بردشون و گذاشت برگشت حتی نمونده بود کنار پدرمادرش ببینه چی میشه یا نمیشه کاری چیزی .سریع برگشته بود.خواهرشوهرم زنگ زد گریه کنان به همسرم و گلایه که فلانی اینجور کرده و تو از همه بهتری و اینچیزا
    از اینور دوس دارم همسرم به وظیفه فرزند بودنش عمل کنه از اونور بقیه خواهر برادراش بدعادت میشن و وظیفش میدونن.نمیدونم چیکار کنم تا تحت تاثیر حرفاشون قرار نگیره و به اندازه خودش وظیفشو انجام بده و بار دیگران رو به دوش نکشه.لطفا راهنماییم کنید
    با تشکر

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
    یه روزی هم ممکن خانواده شما احتیاج به کمک داشته باشند

  3. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    *مونا* (چهارشنبه 01 اسفند 97), Happy.girl.69 (سه شنبه 30 بهمن 97)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    وای توروخدا اینجوری نگو دوست عزیز.
    یعنی چی که به اندازه وظیفش عمل کنه.
    اصلا در مقابل پدر و مادر، به اندازه‌ی وظیفه، کاری رو انجام دادن، هیچ معنا و مفهومی نداره.
    خودم اخیرا درگیر بیماری پدرم شدم، حاضر همه زندگیم و همه چیزمو ، کارمو که انقد دوس دارم و ...... همه رو بدم که فقط بابام باشه، فقطططط باشه، تا آخر عمر نوکریشو میکنم.

    این چیزا همیشه هست و واسه همه پیش میاد، فقط ثانیه ای ، برعکس قضیه رو تصور کن.
    حتی تصورش هم دردناکه، خواهش میکنم شوهرتو به هیچ وجه تو منگنه نزار.
    اگه واسه شما کم گذاشت و برای اونا زیاد انجام داد، اونوقت میتونی محترمانه شاکی بشی.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده است .

    *مونا* (چهارشنبه 01 اسفند 97)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام مونا جان چون تجربه مشابهی دارم. بهت حق میدم خیلی سخته مخصوصا اگه همسرت مثل همسر من کامل زندگیش رو فراموش کنه و فقط به خدمت به پدر و مادرش اختصاص بده که یه تجربه ای همین اول بهت بگم. اینکه اعتراضی نکن و خودت رو کامل سرگرم کن و واقعا از این روزهات استفاده کن من یادمه همش به ناراحتی و خودخوری گذشت چون نمیتونستم ابراز هم کنم وعملا کار مفیدی انجام ندادم با اینکه همه بهم یادآوری میکردن تو همین سایت که خودم رو سرگرم کنم. سر کار میرفتم ولی دائما ذهنم درگیر این قضایا بود و البته من هنوزم درگیر همین مسئله هستم و چون خیلی تو دلم تلنبار شد ناراحتی هام، وابستگی عاطفی به همسرم رو از دست دادم، پس شما از همین اول سعی کن با قضیه کنار بیای چون خدایی نکرده اتفاقی بیافته و اعتراضی کنی همسرت مقصر میدونتت. پس سعی کن بپذیری و برای تفریحاتتون وقت بذاری که خیلی هم ناراحت نشی از نبود همسرت.
    موفق باشی

  7. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    *مونا* (چهارشنبه 01 اسفند 97), سرشار (چهارشنبه 08 اسفند 97)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تشکر می کنم از دوستان که پاسخ دادن

    نمیدونم چرا خودم حس می کردم ممکنه با گذاشتن این تایپیک مورد قضاوت قرار بگیرم.
    دوستان من به هیچ وجه به همسرم نگفتم به پدرو مادرش رسیدگی نکنه.نمیدونم تایپیک های قبلم رو خوندید یا نه شخصیت همسرم طوری هست که منفعله و خانوادش هم شخصیت ایشون رو خوب می شناسن.مثلا خواهرش شوهر داره اما گوشیش خراب شد و داد همسرم ببره درست کنه و جلو من با صدای بلند با همسرم حرف میزنه که چرا نگرفتی گوشیمو.انگار طلبکاره.جای تشکر وظیفش میدونه وبا صدای بلند باهاش حرف میزنه من ناراحت میشم چرا بهشون انقد رو میده که این رفتارو کنن. از این رفتارا زیاده توی خونشون.و من نمی خوام قضیه پدرومادرش رو با بقیه کنار هم بذارم و اینها
    اما شخصیت همسرم منفعله و خواهراشم هی بهش پروبال میدن که تو خوبی تو بیشتر به درد پدرومادر می خوری با تو راحت ترن و این حرفا که همه مسئولیت هارو به دوش ایشون بذارن و همسرم هم به عنوان یه مرد لذت هم ببره که داره تامین میده به خانوادش.
    من نمیگم نرو نکن من میگم به اندازه بذار دیگران هم مسئولیتشون رو به عهده بگیرن.

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام مونا جان

    درکت می کنم.ولی متاسفانه شخصیت همسرت همینه و شما کار زیادی نمیتونی بکنی. به قول خودت خانوادش هم راهش رو یاد گرفتن. تنها کاری که میتونی بکنی اینه که در زندگی خودتون

    هم براش مسئولیت ایجاد کنی و حس تامین و دیده شدن و مهم بودن در خونه رو بهش بدی.البته در شرایط عادی .فعلا که شرایط اینجوریه تا حد توان باهاش همراهی کن.

    در کل حق داری .اینکه آدم حس کنه مورد سوء استفاده قرار میگیره خیلی سخته. ولی خوب هر کسی یه سری خوبیها و بدی ها داره.همسرت رو با تمام ویژگیهاش بپذیر.

    همین پذیرش تو و محبتت بهش و همینطور بیان نیازهات و کمک گرفتن ازش میتونه کم کم اونو تعدیل کنه. هر چند به طور کامل عوض نمیشه ولی میتونه خیلی بهتر بشه.

    بهش اعتماد به نفس بده. کاری کن بیشتر از همه از تو پر و بال بگیره.

  10. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    *مونا* (پنجشنبه 02 اسفند 97), Happy.girl.69 (چهارشنبه 01 اسفند 97), سرشار (چهارشنبه 08 اسفند 97)

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تشکر انیتا جان
    میدونید چیه من دوماه پیش یه آزمایشی دادم برای قبل بارداری که متوجه یه ویروس توی بدنم شدم و باید به متخصص بیماری های عفونی مراجعه می کردم توی شهر خودمون گفتن چیز مهمی نیست.اما من چون قصد بارداری داشتم دلم آروم نشد و گفتم بریم پیش یه دکتر خوب توی فلان شهر(همون شهری که الان پدرشوهرم رو می برن) بعد از اینکه رفتیم ازمایش دادم و قرار شد یه دو هفته دارو بخورم بعد دوباره مراجعه کنم و رفتیم و دوباره برم پیش دکتر.هربار می خواستیم بریم دکتر همسرم ماتم می گرفت ولی چیزی نمیگفت فقط یه بار گفت نبودم امروز معلوم نیست کارگرام توی کارگاه چیکار کردن.دفعه سومی که می خواست منو ببره دیگه به زبون آورد که تو هیچ چیزت مثله آدم نیست این از بچه دار شدنت و این حرفا.منت گذاشت سرم....من انقد ناراحت شدم که اونروز فقط گریه کردم و وقت دکترم رو کنسل کردم ...خداروشکر که رفتیم و دیگه فعلا نیاز نیست برم دکتر.این در صورتی بود که من الان یه ساله دارم همسرم رو برای مشکل ناباروری که داره هر ماه میره دکتر همراهیش می کنم (بیشتر در این مورد در تایپیک های قبلم توضیح دادم)

    شایدم به همین دلیله یکم روی این موضوع حساس تر شدم.چون همسرم روی کارش خیلی حساسه و صبح تا 9 شب سرکاره و فقط یه ساعت برای ناهار میاد.ولی اینکه بخواد الان مسئولیت بقیه خواهربرادراشو به عهده بگیره و براش مهم نباشه از کارش میزنه باتوحه به عملکردش نسبت به دکتر بردن من به اون شهر ناراحتم می کنه.
    ویرایش توسط *مونا* : پنجشنبه 02 اسفند 97 در ساعت 02:03

  12. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    نیکیا (جمعه 03 اسفند 97)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    خیلی عجیبه مردی که برای همه اینقدر از خودگذشتگی میکنه سر همسر خودش منت بزاره.تو باید توی این مدت قلق همسرت دستت اومده باشه.بقیه چطور باهاش رفتار می کنن که اینقدر

    برای خدمت بهشون اشتیاق داره؟ تو وقتی کاری برات میکنه چیکار میکنی؟

    ببین معمولا همسرها کارایی که طرف مقابل براشون انجام میده رو وظیفه میدونن به خاطر همین کم کم انگیزه هر کاری رو از همدیگه میگیرن.

    در صورتی که ما اگه کاری رو برای بقیه انجام میدیم چون وظیفمون نیست معمولا با کلی تشکر و قدرشناسی مواجه میشیم.

    منم همسرم اوایل زندگی خیلی میلی نداشت برای من کاری انجام بده.ولی من طبق عادتی که همیشه داشتم برای هر کاری که برام انجام میداد واقعا قدردانی می کردم.

    حتی واسه یه رسوندن ساده به جایی و یا همراهی کردن تو مطب دکتر بهش میگم خیلی ممنون که اینقدر برام وقت گذاشتی و شرمندم کردی و از این حرفا.

    الان واقعا تغییر کرده .مردی که خوابش براش خیلی مهم بود هر وقت خونه باشه بیدار میشه،برام صبحونه میذاره و منو میرسونه سرکار.

    شاید به نظر بقیه این خیلی مهم نباشه.ولی من چون پدرم هیچ کاری برام نمیکرد الان کارهای همسرم به نظرم خیلی پررنگ میاد و اینو بهش نشون میدم.

    در مورد حرفی هم که بهت زده خیلی جدی نگیر.مردها وقتی کلافه بشن از این حرفها میزنن.یه وقتی که با هم خوبین با آرامش بگو حرفی که اون روز زدی یه کم دلمو شکست.

    ما زن و شوهریم .من و تو نداریم ممکنه هر کدوممون برای بچه دار شدن یا هر چیزی دچار مشکل بشیم.مهم نیست کدوممون.مهم اینه که تو هر شرایطی همراه هم باشیم و به هم

    سرکوفت نزنیم.

  14. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (جمعه 03 اسفند 97), زن ایرانی (پنجشنبه 02 اسفند 97), سرشار (چهارشنبه 08 اسفند 97)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    تشکر دوست عزیز برای راهنماییتون
    دیروز روز زن بود به همه خانم های گل تبریک میگم
    من دیروز حتی یه تبریک هم از طرف همسرم دریافت نکردم.ظهر اومد و گفت باید پدرشو ببره دکتر و رفتن و من تا 11 شب تنها بودم با اینکه می تونست زودتر بیاد اما از دکتر پدرومادرش رو برده بود زیارت و تا اومد خونه دیر رسید.
    کار خوبی کرد بردشون زیارت اما کاش دیروز بهم حداقل یه تبریک می گفت.
    دیروز عصر خیلی دلم گرفت قلبم حس سنگینی داشت.دلم خیلی برای خودم سوخت برای سالهایی که به پای چنین ادمی هدر دادم.یه جون بیکار دانشجو سربازی نرفته رو نمیدونم از بین اون همه خواستگار واقعا نمیدونم.....
    با اون همه سختی بی پولی بی کاری کنار اومدم حالا که کمی وضع مالیش خوب شده یادش رفته....
    خیلی قدر نشناسه.انگار نه انگار من ادمم توی خونه.از صبح تا شب تنها افسرده شدم ....باعث شده معتاد به چت روم بشم.میدونم تقصیر خودمم هست اما اونم بی تقصیر نیست.از شب تا صبح پای لب تاب نمیاد ببینه دارم چه غلطی می کنم غیرت نداره انگار......خداروشکر خودم نسبت به خودم غیرت دارم

    دیروز خیلی به خودم رحمم اومد.اشکامو پاک کردم یه لباس مرتب پوشیدم زدم بیرون.برای خودم کادو روز زن خریدم یه ادکلن خیلی خوشبوِ.برای خودم یه شاخه گل رز قرمز خریدم.خودمو بردم کافی شاپ نوشیدنی مورد علاقمو خوردم.بعد هم اومدم خونه.ایشون هم ساعت 11 اومد.با اینکه از دست مادرش ناراحت بودم رفتم براش کادو خریدم دیروز که دکتر بودن امروز عصر می برم براشون.تنها میرم.خیلی از دست همسرم دلخورم....

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ببین مونا.
    من تاپیک های قبلیت تقریبا یادمه، مثل همه زندگی‌ها یه جاهایی حق با تو بوده و یه جاهایی حق با همسرت.

    من نظرم اینه که آدم خیلی وقتا دیگه هییییچچچچچ کاری نمیتونه بکنه برای حل مشکلش ولی نه اینکه بشینه و فقط تماشا کنه و ناراحتی بکشه.
    برای خودت زندگی کن دختر خوب.
    از شب قبل که میخوای بخوابی، فقط برای فردای خودت برنامه داشته باشه، به نظرم باشگاه محیطی هست که آدم میتونه یکی دو ساعت رو کامل به خودش اختصاص بده و فکر هیچیو نکنه، نمیدونم الان میری یا نه ولی اگه میری، سعی کن هر روز بری.
    کارایی که تو پاراگراف آخر توضیح دادی خیلی خوب بود.
    در کنار یه سری وظایف خانه داری مثل غذا پختن و تمیز بودن خونه، بقیه فکر و ذکرت فقط خودت باشه، یه مدت بزن به بی‌خیالی، فکر کن مجردی، شوهرتو به چشم یه دوست دختر ببین که داری باهاش زندگی میکنی.

    نمیدونم سر کار میری یا نه.
    سعی کن برای خودت سرگرمی های اینجوری درست کنی و زمان زیادی از روز رو به کار مورد علاقت اختصاص بدی.
    من اعتقاد دارم زندگی همیشه اینجوری نمیمونه.
    مطمئنم یه روزی ورق برمیگرده.
    فقط باید صبر کنیم و با آرامش ادامه بدیم.
    صبر خیلی سخته، انتظار خیلی سخته، ولی مطمئنم این صبر و انتظار از ما آدمهای قوی ای میسازه.
    بازم خداروشکر که سالم در کنار هم زندگی میکنین و برای مشکلاتتون راه حلی پیدا میشه ، اگه خدای نکرده یکیتون یه بیماری داشت که باید همش صبح تا شب دنبال دوا و درمون میبودین، اونوقت چقد زندگی وحشتناک میشد.

  17. کاربر روبرو از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده است .

    سرشار (چهارشنبه 08 اسفند 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.