سلام دوستان من ماهی نقره ای هستم
یکی از صمیمیترین دوستام دچار یک مشکلی شده بدجوری در دوراهی قرار گرفته خیلی عذابش میده همیشه میاد پیش من دردودل میکنه وازم راه چاره میخواد من تااونجایی که تونستم راهنماییش کردم ولی ترجیح دادم اینجا بیام مشکلش مطرح کنم واز شما نظر بخوام....مشکلشون یکم طولانی وپیچیدس واحتیاج به گفتن جزئیات هستم تابیشتربتونید راهنمایی کنید
دوست من الان قهرکرده ورفته خونه باباش قبل ازاین هم قهر کرده که باوساطت فامیلای شوهرش برگشته ولی این بار که قهر کرده تصمیمش گرفته که مهریه اش روبگیره
دوستم 27سالشه شوهرش 30
خودش دارای کاردولتی باحقوق بالا هست شوهرش یه کار پیمانکاری باحقوق متوسط
دوستم توکلانشهر زندگی میکنه وخانوادش ازلحاظ فرهنگی ومادی بالاهستن ولی شوهرش تویه روستای کوچیک اطراف شهر با خانواده فقیر وسطح فرهنگی خیلی پایینی زندگی میکنه
قبل ازازدواج باهم دوست بودن در اوایل دوستی پشیمون شد وبه دوستم گفت ازلحاظ ظاهری پسندش نکرده ولی دوستم گریه کرد وخلاصه پسره دلش به حالش سوخت وبهش گفت دیگر معیارها هم برام مهمه وتوبقیه معیارهات خیلی ازمن بالاتره وباش موند ولی بعدا بامخالفت شدید خانواده اش مواجه شد که میگفتن دختر شهری نباید بگیری ولی پسره کلی فشار واصرار رو خانوادش آورد که درآخر راضی بشن ودوستم روخواستگاری کنن وازدواج کنن که مشکلات بعداز عقد شروع شد وبه قول دوستم روی دوم شوهرش رو دید حالا چه چیزهایی بعدازعقد تغییر کرد الان بهتون میگم
شوهر دوستم زیبایی وظرافت براش خیلی اهمیت داشت بعدازعقد رفتارش سرد شد مدام بهش میگفت توخوشکل نیستی از اندامت خوشم نمیاد خیلی تحقیرش میکرد دوستم خیلی بخ خودش میرسید ولی چون زیاد سفید نبودبه چشم شوهرش نمی اومد
همون روزها شوهرش حرف طلاق میزد ومیگفت میخوام برم خارج ولی دوستم ترسازحرف مردم وتنها شدن بهش پافشاری کرد وازدواج کردن
80%خرج عروسی +جهیزیه کامل وپول رهن خونه رو دوستم داد وشوهرش خیلی کم خرج کرد حتی این یک سالی هم باهم زیر یک سقف زندگی میکردن خورد وخوراک رو دوستم میداد
بعدازاازدواج مشکلات بیشتر شدن وکار به کتک کشیده شد طبق گفته هایی که دوستم برام میگه شوهرش یه آدم خسیس چشم چرون وروانیه خانوادش همینطور واین سری اخر خواهر شهرش ازوسایل دوستم چندتاوسیله دزدید که شوهرش ازش خواست ساکت باشه ولی بعدازچندوقت انگار نه انگار که همچین چیزی پیش اومد ودوستم به بهانه های خیلی الکی کتک زد دوستم هم طاقت نیاورد ورفت خونه باباش
روزای اول شوهرش میگفت طلاق بیا باهم طلاق توافقی
ولی این چندروزه مثل ههمیشه زنگ میزنه اسمس میده بهش میگه بیا آشتی کنیم آماده شو بیام دنبالت انگار نه انگار که کاری کرده واصلا به روی خودش نمیاره دفعه های پیش دوستم میبخشید وبرمیگشت وولی این بار به طلاق فکر میکنه بخاطر چنددلیل: میگه الان روحیم خوبه تا داغون نشدم واعصابم بهم نریخته بزار طلاق بگیرم...میدونم اگه 1سال بااین اخلاقش زندگی کنم یا کشتمش یا من تمیارستانم ودلیل دیگش امیدی به خوب شدن شوهرش نداره میگه هیچ چیز خوبی نئاره که من جذبش بشم ازخودم خیلی مایه گذاشتم دیگه خسته شدم
میخواد مهریه ونفقه اجرا بزاره ولی میترسه تودادگاه اذیت بشه شوهرش جابزنه یااینکه توطلاق طولش بده ومهریه رونده
مدرک پزشک قانونی داره که نشون داده کتکش زده
بنظر شما زندگی باهمچین مردی جای امیدواری داره؟ یا طلاق بگیره؟
نظرهای شما برام مفیده که بتونم ازشون استفاده کنم ودوستم یاری بدم
هرسوالی دارید بپرسید تاجواب بدم
مرسی
علاقه مندی ها (Bookmarks)