به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 خرداد 01 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-15
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    7,051
    سطح
    55
    Points: 7,051, Level: 55
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خانمم و خانوادش یکی از دائیهاش را از من پنهان میکنند.

    سلام
    من ۸ ساله ازدواج کردم.دوتا بچه دارم .خانمم مادرشو تو سن ۲۰ سالگی در تصادف که خودش هم توی ماشین بود از دست داد. پدرش زن دوم گرفت و اونها پیش مادر بزرگشون و خاله مجردش(۵۰ساله) زندگی میکردن. البته باپدرش در ارتباطیم و زن دومش زن بدی نیست. از اول ازدواج خیلی مشکل و اختلاف داریم و زیاد با هم صمیمی نیستیم ولی هیچوقت هم دادگاه برای طلاق نرفتیم به خاطر بچه ها ومن همیشه ناراحتیهاش را به پای نداشتن مادر میزارم و سعی میکنم سکوت کنم و بسیار دیر عصبی میشم . زنم میگه قبل از عروسی میخواست جدا بشه چون فکر میکنه من به خانوادم وابسته هستم حتی سال ۹۷ یکبار من را زد و یکروز نگذاشت برم سرکار که برم طلاقش بدم و من را حبس کرد. خیلی روی مادر من حساسه (به خاطر همین من زیاد جلوش با مادرم حرف نمیزنم حتی هفته ای یک بار سر میزنم بهشون و به ندرت بدون زنم میرم خونه پدر و مادرم) و چندین مرتبه مشاوره و حتی کلاس زوج درمانی رفتیم ولی باز هم زنم قبول نداره و همیشه من را مقصر میدونه. مشاوره هم گفت اقا(یعنی من) اصلا وابسته نیست و حتی یه روانپزشک بخاطر خشونت های چند سال پیشش براش دارو نوشت که نخورد. در کل خودش و پدرش تند خو هستند و بسیار پرحرف البته چند ساله خشونتش کم شده. (از وقتی که یکبار من از شدت عصبانیت زدم توی صورتش و دماعش خون افتاد )
    مسیله من الان اینه که زنم یک دائی داره که با خاله و مادربزرگش زندگی میکنه و همیشه این دائی را از من مخفی کردن. حتی وقتی میرفتم خونه مادبزرگش میدیدم یک نفر پشت پنجره بالاست و یکی دوبار تصادفا توی حیات دیدمش ولی جوری وانمود کردن و خالش پیراهن اونو پوشید که من شک کنم. توی خاستگاری مادربزرگش اسمش را گفت ولی هیچوقت حرفی ازش نزدن . امسال مادربزرگش فوت شد و یکشب که خونشون بودم یکباره دایی مرموز درو باز کرد و اومد تو و گفت اوای و سریع زنم و خالش برش گردوندن. من تا همین دیشب فکر میکردم که شاید بنده خدا معلول ذهنی هست و حتی یکبار بخاطر بارداری زنم از پدر زنم پرسیدم که اگر زنتیک مشکلی هست به من بگن که گفت نه و خیالت راحت باشه.
    تا اینکه دیروز مادرم به زنم گفت بیچاره خالت که الان باید از دائیت مراقبت کنه. هروقت از زنم در مورد این دائیش پرسیدم چیزی نگفته و میگه این زندگیه دیگرانه و به من مربوط نیست. تااینکه فهمیدم این زنه من هست که قایم میکنه و نه خالش و حتی بقیه فامیلشون و نمیخاد من موضوعی را بفهمم. دیشب هم با من خیلی زیاد ناراحتی کرد که تو به مادرت همه چیز را میگی و رازدار نیستی. من حالا شک کردم که مسیله چی میتونه باشه؟ و حقیقتا شکم به اینه که داییش بهش تجاوز کرده باشه چون چندبار غیر مستقیم گفته یک نفر تو فامیلمون به یکی تجاوز کرده.
    به نطرتون مسئله را از اقوامش بپرسم یا پدرش یا سکوت کنم؟ اگر حدسم درست باشه چی ؟ بهم راهنمایی بدید لطفا...

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,637 در 1,207 پست

    Rep Power
    292
    Array
    سلام ممنون که توضیحات خوبی دادین و راهنمایی خواستین.

    _ در خصوص دایی همسرتون

    به هر صورت هر مشکلی که داشته باشن، یا هر اتفاقی که بین فامیل افتاده باشه یا ... الان باز کردن این مسئله ( چرا؟ چی شده؟ چطور؟ کِی؟ ) و پرداختن بهش دردی رو دوا نخواهد کرد و ما هم مطالبه گر حق افراد بالغ و عاقل نیستیم.

    یچیزایی تو زندگی تاریخ دارن، وقتی از تاریخ اون مسئله بگذره دیگه پیگیرش ثمری نداره. وقتی طرف مقابل (دایی) بعنوان یک فرد بالغ تلاشی برای شناخت بیشتر نداشته، شما هم در ابتدای آشنایی ازدواج پیگیر نبودین، خانواده هم رغبتی نداشتن و از طرفی بود و نبودش اثر خاصی روی زندگیتون نداشته و ندارد، پس قضیه رو رها کنین.

    بین فامیل ها معمولا افرادی هستن که رفت و آمد باهاشون کمتره، دلخوری هایی مطرحه و ... که داستانی هم براشون ساخته نمیشه و زندگی ادامه پیدا میکنه.

    _ در خصوص همسرتون

    شما اشاره کردین که از اول ازدواج مشکلات و اختلافات شروع شد،‌‌ میتونین چند مورد دیگر رو مثال بزنین و شرح بدین ؟

    این نزدیکی و دوری که تو رابطه شما هست، خودش میتونه یکی از دلایل عصبانیت و پرخاشگری مخصوصا در خانمها باشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط vaxiti نمایش پست ها
    زیاد با هم صمیمی نیستیم.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : دوشنبه 09 خرداد 01 در ساعت 13:38

  3. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (دوشنبه 09 خرداد 01)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 خرداد 01 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-15
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    7,051
    سطح
    55
    Points: 7,051, Level: 55
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سحر بهاری نمایش پست ها
    سلام ممنون که توضیحات خوبی دادین و راهنمایی خواستین.

    _ در خصوص همسرتون

    شما اشاره کردین که از اول ازدواج مشکلات و اختلافات شروع شد،‌‌ میتونین چند مورد دیگر رو مثال بزنین و شرح بدین ؟

    این نزدیکی و دوری که تو رابطه شما هست، خودش میتونه یکی از دلایل عصبانیت و پرخاشگری مخصوصا در خانمها باشه.

    سپاس از پاسخ شما.
    همانطور که گفتم این مسئله را من پیگیر نبودم و حتی وقتی جلو خاله و خودش اومدداخل اتاق من خودم را به نفهمی زدم و به روی خودم نیاوردم ولی از این ناراحتم که زن من همه را این مسائل و احترام من به خانوادش را میبینه ولی به روی خودش نمیاره و حتی همیشه به من و خانوادم تهمت عدم صداقت و به من تهمت وابستگی به مادر و رازدار زندگی نبودن میزنه و میگه تو برای مادرت خبر میبری از زندگیم. حتی چندین بار به من تهمت خیانت زده. و اینکه این مسئله دایی اینقدر براش مهمه که به خاطرش به من و خانوادم تهمت بزنه. و به خواهرش اون شب پیام داد که فلانی دائی را دید چیکار کنم؟ ! در صورتیکه خودش میگه که من هیچوقت از تو و زندگیم به خواهرم نمیگم فقط از بچه ها میگم. که بارها خلافش بهم ثابت شده و با چشمم دیدم. و خودشون حرفهاشون را رمزی میزنند و تا ازش میپرسم میگه یه مسیله خودش هست و زندگی خواهرم ربطی به ما نداره.

    و اما مشکلات ما از قبل عقد شروع شد. پدرش ادم عصبی هست و شبی که رفتیم حلقه بخریم حتی با دختراش دعوا کرد. تا عقد حق صحبت تلفنی نداشتیم فقط در حضور خانواده ها البته با فاصله از اونها.
    بعد از عقد زنم میگفت نگرانم ما بهم نخوریم و تو کم حرفی و ما باهم حرف مشترک نداریم. حتی ماه عسل رفتیم مشهد و دعوا کرد با من. بردمش مشاوره . مشاور گفت بیشتر بهش محبت کن.
    موقع بله برون خواهرش (خواهرش یکسال کوچکتره و پزشک عمومی) به خاطر اینکه گفت کت و شلوار عروسیم را بپوشم و من مخالف بودم دعوا مون شد و بعد مراسم حلقه را پرت کرد به سمتم و رفت.

    من مشکل کمخونی دارم که توی ازمایش قبل ازدواج هم فهمید و گفتن چون اون سالمه مشکلی نداره و بعد عقد هم خودم بردمش پیش دکترم و دکترم گفت که چون خانم سالمه مشکلی نداره (البته از قبل خودم تحقیق کرده بودم) ولی دفعه بعد که رفتم دکتر دکتر گفت اون دختر نامزدت فکر میکرد تورا بهش انداختن...
    خلاصه اینکه خیلی به رفتار من و مادرم حساسه حتی قبل عروسی یکبار که من با مادرم رفته بودیم تلویزیون برای جهاز داماد را بگیریم اونهم تصادفا با خالش بود و ما را دید و اخم و بی احترامی کرد.
    توی عقد حتی یکبار که اختلاف داشتیم و خونه پدرش بودیم جلو همه به مادر من پشت کرد و نشست که همه فهمیدن
    شب عروسی باز ناراحتی کرد. و من همه اینها را به خیال خودم به پای دلتنگی مادر نداشتن میگذاشتم. (مراسم عروسی همه چیز به دلخواه اون و خواهرش بود حتی تالار که از چند ماه قبل رزو کرده بودیم را به خاطرش عوض کردم)
    این را هم بگم که ما خونه پدرش هم راحت نبودیم و پدرش یک مرد صد در صد (ببخشید ) زن ذلیل هست و فقط میگه حرف زنم حتی با بچه هاش به خاطر اون دعوا میکنه. و حق نداریم بدون دعوت پدرش خونشون بریم. و حتی حاضر نیست یکساعت نوه هاش را نگه داره و زنش بسیار وسواس هست.
    با اصرار پدرش زود عروسی کردیم. (یکسال عقد بودیم)
    بعد از شب اول به خالش گفته بود فلانی (من) مرد نیست که اونهم به مادرم زنگ زده بود و گفته بود پسرتون مرد نیست...
    که سر این قضیه خانوادم ناراحت شدند .
    من تک پسرم ولی انصافا وابسته نیستم حتی توی دوران خدمت و دانشجویی که شهرهای دیگه بودم هم وابسته نبودم و هفته ای یکبار زنگ میزدم به خانوادم و تلفنم هم کوتاهه همیشه.

    همیشه میگفت تو به من توجه نمیکنی.
    هفته اول عروسی یکشب آخر شب رفت توی خیابون و من رفتم دنبالش برش گردونم که زد توی گوشم.
    هروقت دعوامون میشد من عصبانی میشدم میخواستم از خونه برم که زد و خوردی نشه و خدای نکرده دستم روش بلند نشه درو میبست و با زور زیاد نمیزاشت. (آخریش تابستون قبل بود که حتی با لباس باز تا پارکینگ و حیات مجتمع اومد دست من را میکشید که از خونه نرم و این کارش من را بیشتر عصبانی میکنه..)

    همیشه قهرش با عدم تمکین روابط زناشویی هست و به من میگه تو فقط من را برای رابطه میخواهی...

  5. کاربر روبرو از پست مفید vaxiti تشکرکرده است .

    سحر بهاری (سه شنبه 10 خرداد 01)

  6. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,637 در 1,207 پست

    Rep Power
    292
    Array
    ممنونم، عذر خواهی میکنم منتظر موندین.

    پدر و مادر نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرزندانشون دارن.

    شما نوشتین مشاوره رفتیم و مشاوره توصیه هایی برای شما داشته و همسرتون رو راهنمایی کرده و مقداری از اون پرخاشگری ها بهبود پیدا کرده. ما به این مسئله کمتر میپردازیم. اما بشما توصیه میکنم علاوه بر اینکه لازم هست مهارت های زندگی زناشویی رو با کمک مشاوره افزایش بدید، حتما در نقش خودتون دقت لازم رو داشته باشین.

    مثال؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط vaxiti نمایش پست ها
    هر وقت دعوامون میشد من عصبانی میشدم میخواستم از خونه برم که زد و خوردی نشه و خدای نکرده دستم روش بلند نشه درو میبست و با زور زیاد نمیزاشت.
    آفرین بشما، پرخاش نکردن خوبه. اما چاره فرار از منزل نیست، همین شما رو با مشکل مواجه کرده. اگر شما خشمگین هستید از رفتاری، از حرفی ، اون رو بشکل صحیح بروز بدید. این خشم گاهی میتونه تبدیل به قاطعیت بشه، زندگی مشترک نیاز به شخصیت های قوی داره. قاطعیت کجا کمک میکنه؟

    من یک مثال براش میزنم؛
    نقل قول نوشته اصلی توسط vaxiti نمایش پست ها
    مراسم عروسی همه چیز به دلخواه اون و خواهرش بود حتی تالار که از چند ماه قبل رزو کرده بودیم را به خاطرش عوض کردم.
    اجازه نمیده ده ها مسئله ریز و درشت گوشه ی ذهن شما چند سال زندگی کنه.
    ..............................

    در مورد قهر ایشون و عدم تمکین و ... هم خدمتتون عرض کنم اینکه چه عللی داره متفاوته، مثل الگوهای غلط ، مثل عزت نفس پایین و ...

    بهتره از این به بعد موضوعی که باعث قهر شده رو بررسی کنین و ببین دلیلش چه چیزی بوده و سهم شما از این اتفاق چقدر هست. اگر سهمی دارین اشتباهتون رو بپذیرین، ابراز پشیمانی کنین و در صدد جبران و حذف رفتارهای نادرست بر بیاین.

    اما گاهی قهر کردن نوعی ابزار میشه برای پیش بردن اهداف فرد، اجابت درخواست هاش. پس لازم هست شما با عکس العمل درست ( فرضا اجابت نکردن سریع خواسته ) مانع تقویت و مداومت رفتارهای غلطی مثل قهر کردن بشین و فضا رو برای تبادل نظر یا گفتگو ایجاد کنین.
    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 آبان 03 [ 11:09]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    502
    امتیاز
    12,236
    سطح
    72
    Points: 12,236, Level: 72
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 544 در 280 پست

    Rep Power
    87
    Array
    به نظرم ایشون چون رها شدن توسط پدرشون
    یه حس بدی دارن
    دوست دارن شما رو متعلق به خودشون بدونن واین مسئله باعث میشه یه سری رفتار های عجیب داشته باشند
    از همه طریقی میخواد شمارو جذب کنه حتی با دعوا و قهر
    به نظرم حرف مشاور درسته باید بیشتر کنارش باشی و محبت کنی

    در مورد مادرتون
    چون خودم یکی از خانم های حساس نسبت به مادرشوهر بودم والان دیگه برام شکرخدا حل شده
    ممکنه مادرتون کاری کرده یا حرفی زده که همسرتون حساس شده و زندگیشو در خطر میبینه
    کلا یه حس عدم امنیت میتونه پرخاشگری رو زیاد کنه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.