سلام
چون اینجا تالار روابط دختران و پسران و همه حتی اونها که میگن قصدمون دوستی نبودا و ازدواج بوده به هر حال وارد رابطه با یک اقا یا خانوم میشن و کم یا زیاد به مشکلاتی بر می خوردند و میان اینجا شخصا دستاورد های این مدتم اینجا گذاشتم که اگه برای کسی مفیده استفاده کنه یا اگه بازم راهنمای ییا توصیه ای از طرف دوستان هست به دیده منت بخونیم ههمون.
تو تاپیکم از ارتباطم با یه اقای فوتبالیست گفتم؛اینکه با اینکه مشکل خاصی از بابت اعتماد به نفس ندارم و نسبتا شرایط روحی با ثباتی دارم(نه اینکه بدون عیب باشم) با وجود امتیاز های فردی که به عنوان یه انسان خدا بهم داده تنهایی و استرس مجردی و...باعث شد با این اقا که خوب شرایط بسیار خوبی داشت و معروف و بسیار خوش قیافه و سرشناش بود و بخاطر شغلش و جایگاهی که تو شغلش داشت وضعیت مالی عالی داشت اشنا شدم(خواستم بگم گاهی همه جیز اون طور گه فکر میکنیم نیست) اقا هم که در جریانید بعدا متاهل از اب درومد و ...تلاش واقعا طاقت فرسای من برای جدایی(وابسته شده بودم و چون اطلاع داست هر بار با مجود اینکه ناراحتم میکرد با التماس و خواهش برم میگردوند و روز نو روزی از نو،شده بود جنگ روانی هر روزم)از طرفی خوب تو زندگی یه نفر دیگه وارد شده بودم از طرفی همچین رابطه ای کلا خودم پیش خودم تحفیر میکرد و نمی تونستم جواب عزت نفس و وجدان خودم بدم.
بالاخره امروز بعد شاید دو هفته کسی که بعد از اطمینان از وابستگی من توجهی نمیکرد و اتفاقا به عنوان یه مرد ناز میکرد و دروغشم که لو رفته بود و فکر میکرد هر کاری کنه دیگه من توان کندن ندارم......کلی تو گوشیها یم زنگ زد که بلاک بود.اخرش خونرو گرفت که فقط جواب دادم که کسی دیگه ای برنداره(تا حالا سابقه نداشت خونرو بگیره)....جوابش دادم!هیچی نبود!واقعا برام هیچی نبود!اصلا حتی زحمت ندادم به خودم که بگم من رفتم و تو فلان کردی و.. انقدر کوتاه و مختصر حرف زدم که خودم باورم نمیشد!گفتم خونرو نگیر حالا خودم کاری چیزی داشتم تماس میگیرم!خواستم حس تعلیق بچشه؛حس بد پا درهوایی؛بی ارزشی....
انگار انرژی صبحم بهش رسیده بود.صبح که بیدار شدم اولین حسی که داشتم فارغبالی بود؛انگار مدت ها باردا بودم و بارم زمین گذاشته بودم.به خودم گفتم تموم شد!!!!!
واقعا همینه!خونده بودم باید قدر خودمون بدونیم تا قدرمون بدونند؛خونده بودم بیش از ظرفیت افراد بهشون محبت نکنیم؛خونده بودیم توجه بیش از حد و دردسترس بودن؛جسمی و روحی(البته ما راه دوریم) ادم بی ارزش میکنه اما واقعا به چشم دیدم.
مرسی از کمک ها و حرف هاتون،مرسی از همه دختر خانوم هایی که از احساستشون گفتن و کمک کردم بفهمم تنهایی نه تنها درد فقط من بلکه درد بی درمونی هم نیست و نباید زیاد بهش فکر کرد.
باورم نمیشد یه روز هم نتونم زنگ نزنم و اون ریجکت نکنه یا با ناز و ادا جواب نده(اولش این طور نبود) اما الان.........مرسی از همه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)