به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh میخوام باهاتون درد دل کنم

    سلام.
    من تازه اینجا ثبت نام کردم.خوشحالم یه جایی پیداشده بدون درد سر مشکلاتم رو بگم.

    23 سالمه.دو سال و نیمه ازدواج کردم.شوهرم همسن خودمه.خیلی بچس البته کلی ادعاش میشه.
    اوایل واقعا عاشقش بودم.بااینکه اصلا شرایط یک مرد زندگی رو نداشت ولی بازهم حتی وقتی دعوامون میشد عاشقش بودم.....کمکم بعضی وقت ها ازش بدم میومد...یه مدت بعد شاید فقط یک روز در هفته احساس میکردم دوسش دارم.

    الان چند هفته میشه ک یا ازش متنفرم یا کلا احساسی نسبت بهش ندارم.

    چند ماه بعد عروسی تا الان داریم میریم مشاوره.هربار قول جدید میده تاالان خیلی بهش اعتماد کردم ولی همیشه میزنه زیر حرفاش.
    تنبل وبی ارادس.اعتماد به نفسشم خ پایینه.بااینکه الان دوسش ندارم ولی دلم براش میسوزه.

    مطمینم زندگیمون درست نمیشه.دلم میخواد ازش طلاق بگیرم.ولی خیلی میترسم.

    اگه شما جای من بودین چیکار میکردین؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اوایل که 2 سال و نیم بچه تر بود عاشق چیش بودی؟ الان که بزرگتر شده از رفتارهای بچگانش متنفری؟ چه چیزی از 2 سال و نیم پیش تا الان در شما یا ایشون فرق کرده که احساستون نسبت به اییشون رو تغییر داده؟
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
    ویرایش توسط deljoo_deltang : سه شنبه 23 مهر 92 در ساعت 20:24

  3. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    ava.f (سه شنبه 23 مهر 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام.راستش من دقیقا جای شمام.فقط هرکار میکنم ازش متنفر باشم و بهش احساسی نداشته باشم نمیتونم.
    خسته ام.
    مثه یه معتاد میمونم.که مطمینه با مواد به هیج پایان خوشی نمیرسه و ذره ذره اب میشه اما نمیتونه ترکش کنه.
    اگه موفق شم ازش متنفر شم مطمین باش جدا میشم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (سه شنبه 23 مهر 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    41
    Array
    سلام

    خوش اومدید به جمع همدردیها

    خیلی خوبه که شوهرتون پذیرفته که بیاد مشاوره.اونم اینهمه مدت.با یه سرچ تو تاپیکهای این تالار می بینید که همین خودش کلی مزیت.قطعا اینهمه مدت مشاوره باید یه بازدهی داشته باشه دیگه.اگه جواب منفیه شاید بهتر باشه مشاورتون رو عوض کنید.

    مطمینم زندگیمون درست نمیشه.دلم میخواد ازش طلاق بگیرم.ولی خیلی میترسم.
    به نظر شما تصمیمت رو گرفتی و میخوای از دودلی در بیای.البته طلاق هم میتونه یه راهکار باشه.اما قطعا زمانی پیشنهاد میشه که سایر راهها به شکست انجامیده باشه.

    گه شما جای من بودین چیکار میکردین؟
    قبل از گرفتن هر تصمیمی مطمئن میشدم که وظیفم رو به درستی انجام دادم و تمام تلاشم رو برای بهبود زندگیم کردم.


    اگه میخواید دوستان بهتر راهنماییتون کنن یه خرده مصداقی تر از رفتارهای مشکل ساز شوهرتون بگید.

    فقط خدا

  7. 3 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    ava.f (سه شنبه 23 مهر 92), gisu (سه شنبه 23 مهر 92), Naashena (پنجشنبه 25 مهر 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    اوایل که 2 سال و نیم بچه تر بود عاشق چیش بودی؟ الان که بزرگتر شده از رفتارهای بچگانش متنفری؟ چه چیزی از 2 سال و نیم پیش تا الان در شما یا ایشون فرق کرده که احساستون نسبت به اییشون رو تغییر داده؟
    میدونی ازوناییه که ظاهرش یه چیز دیگس ولی از درون داغونه.مدت ها میشناختمش ولی فقط ظاهرش رو.البته اون موقع خودمم بچه بودم فکر میکردم چون عاشق همدیگه هسیم پس میشه هرمشکلی رو حل کرد.خونوادمم موافق نبودن ولی من پافشاری کردم.

    6ماه بعد ازدواجمون متوجه شدم با همکلاسیش در ارتباطه البته فقط در حد اس و حرف های تو دانشگاه.اون موقع بدجور دعوامون شدولی اون همش میگفت فقط منو دوس داره ویک لحظه هم منو با هیچ کس عوض نمیکنه.ازون موقع بااینکه دیگه چیز مشکوکی ندیدم ولی هربار که تندتند ای میده دللم میلرزه و بعد یواشکی گوشیشو چک میکنم.
    ولی مشکل ما فقط این نیست.ما هردومون دانشجو بودیم که ازدواج کردیم وپدرشوهرم خرجمونو میده.من دانشجوی مهندسی واون علوم پایه.پیش خودم فکر میکردم با هم درس میخونیم وباهم میریم سرکار.ولی اون تحصیلات و کار خاصی که نداره هیچ.تلاشی هم برای درسهاش نمکنه.

    محبت کردن بلد نیس به احساساتم توجه نمیکنه.تفکرش اینه که رفتار عاشقانه مال دوس پسراست که میخوان توجه دوس دخترشونو جلب کنن میگه منودوس داره وهمین کافیه.بادوستاشم خیلی میره بیرون.البته باشگاهو فوتبالواینا.

    میدونم ازدواجمون خیلی خنده داره.راستش اول اصلا روم نمیشد اینارو بگم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط الهام20 نمایش پست ها
    سلام.راستش من دقیقا جای شمام.فقط هرکار میکنم ازش متنفر باشم و بهش احساسی نداشته باشم نمیتونم.
    خسته ام.
    مثه یه معتاد میمونم.که مطمینه با مواد به هیج پایان خوشی نمیرسه و ذره ذره اب میشه اما نمیتونه ترکش کنه.
    اگه موفق شم ازش متنفر شم مطمین باش جدا میشم.
    همون طور که گفتم دوسالونیم طول کشید تا مطمین بشم ازش متنفرم.یه بار که بد دعوامون شده بود قهرکردم رفتم خونه مامانمینا ولی هنوزیک ساعت نشده دلم براش تنگ شد هرچی صبرکردم نه اس داد ن زنگ.فرداش یه اس درباره درسام بش دادم وبعد گفتم که میخواستم برا دوستم بفرستم اشتباه شد.یه روز بعد اومد دنبالم وبرگشتم ولی بعد دو روز دعواها شروع شد.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط faghat-KHODA نمایش پست ها
    سلام

    خوش اومدید به جمع همدردیها

    اگه جواب منفیه شاید بهتر باشه مشاورتون رو عوض کنید.


    قبل از گرفتن هر تصمیمی مطمئن میشدم که وظیفم رو به درستی انجام دادم و تمام تلاشم رو برای بهبود زندگیم کردم.


    فقط خدا
    ممنون.
    تاحالا پیش چند مشاور رفتیم هربار گفتن چند ماه بهش فرصت به خودشو جمع و جور کنه ومن هم اینکارو کردم.ولی دیگه مطمینم فرصت دادن کاری رو از پیش نمیبره.

    خیلی وقت ها سعی کردم براش کم نذارم ولی وقتی واکنشی از طرف اون نمیبینم سرد میشم.واقعا استانه تحملم اومده پایین.یک ماه پیش خواستم برای اخرین بار تلاشمو کنم وزن ایده الی براش باشم ولی اینقدر ازش بدم میاد ونسبت بهش بیتفاوت شدم که واقعا انگیزشو ندارم

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 شهریور 93 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    879
    سطح
    15
    Points: 879, Level: 15
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    ببین همسر شما سنش کم بوده واسه ازدواج و درک صحیحی از ازدواج نداشته فقط از رو علاقه به شما ازدوج کرده
    اکثر کسایی که میشناسم و تو همین سن ازدواج کردن این مشکلاتو داشتن چون اقتضای سنیشون ایجاد میکنه معمولا پسرا از سن 25 به بعد متوجه میشن که تازه معیار ازدواجشون واقعا چیه وبعدا درکشون واسه ازدواج بالا میره مخصوصا پسرای این دوره
    شما باید صبر کنید یه چند سالی رو وقتی خودش به 25-26 برسه تازه متوجه میشه عمرشو با رفیق بازی هدر داده و میشه مرد زندگی تازه شرو میکنه به تلاش واسه زندگیش
    شما سعی کن درستو تا جای که میتونی ادامه بده مثل یه دوست باش براش تو این مدت نه یه زن و اصلا هم بچه دار نشید فعلا چون اگه بچه دار شید شوهرت همین طوری میمونه و بعدا تغییر کردنش خیلی کمه
    الان اکثر دوستاش مجردن و دوس داره با اونا باشه راحتش بذار البته نه خیلی -کم کم که دوستاش هم ازدواج کنن برن سر خونه زندگیشون میاد سر عقل

  10. کاربر روبرو از پست مفید لاله سفید تشکرکرده است .

    ava.f (سه شنبه 23 مهر 92)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    30
    Array
    من با لاله سفید جون موافقم.
    یعنی نمیدونم.شایدم چاره دیگه ای ندارم.من که نمیتونم ترکش کنم پس دارم بهش فرصت میدم که بزرگ شه.اخه خیلی بچه س.
    همه رفتارای شوهر شمارو داره +اینکه به خونوادم بی احترامی میکنه.
    arc.f ازدواج از روی علاقه درسته معقولانه نیس.اما میتونه خیلی شیرین باشه.به نظرم مشکل شما چیز خاصی نیس.فقط سن کم شوهرته.همین که خونواد هاتون حمایتتون میکنن خییلیی عالیه.همین که حرمت ها سر جاشه.
    یه سر بزن به تاپیک من اگه فرصت کردی میفهمی مشکل به چی میگن!!!

  12. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (سه شنبه 23 مهر 92)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهام20 نمایش پست ها
    من با لاله سفید جون موافقم.
    یعنی نمیدونم.شایدم چاره دیگه ای ندارم.من که نمیتونم ترکش کنم پس دارم بهش فرصت میدم که بزرگ شه.اخه خیلی بچه س.
    همه رفتارای شوهر شمارو داره +اینکه به خونوادم بی احترامی میکنه.
    arc.f ازدواج از روی علاقه درسته معقولانه نیس.اما میتونه خیلی شیرین باشه.به نظرم مشکل شما چیز خاصی نیس.فقط سن کم شوهرته.همین که خونواد هاتون حمایتتون میکنن خییلیی عالیه.همین که حرمت ها سر جاشه.
    یه سر بزن به تاپیک من اگه فرصت کردی میفهمی مشکل به چی میگن!!!
    مرسی عزیزم همین الان تو تایپیکت بودم.
    درسته حرمت خونواده هامون نشکسته ولی هیچ حرمتی بین خودمون نیس.من 3 سال بهش فرصت دادم.به خدا دارم عقده ای میشم دیگه خب من هم دل دارم دوس دارم با هم خوش باشیم بهم محبت کنه تکیه گاهم باشه لااقل بتونم رو حرفش حساب کنم.من اصلا دختر مغرور و زیاده خواهی نیستم وگرنه بااین ازدواج نمیکردم.من ترم 7 مهندسی تو یکی از بهترین دانشگاه ها هستم اونم ترم هفته ولی به اندازه 4 ترم هم واحد پاس نکرده اونم تو دانشگاه ازاد.اگه یکم مسئولیت پذیر بود لااقل درست درس میخوند

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    30
    Array
    چه جالب!! شوهر منم 6ساله الان دانشجو کارشناسیه!!هنوزم ت نکرده!!!
    خب باهاش صحبت کردی تا حالا؟
    بهش بگو نیازاتو.
    یا کسی نیس که روش تاثیر داشته باشه؟دوستی.اشنایی.بخواه باهاش صحبت کنن.(از قول خودشون البته.نه از قول شما)اخه فک کنم یعنی با توجه به شوهر خودم میگم که حرف دوست یا یا مادر یا اشنارو بیشتر از مشاور قبول دارن.
    اهل کتاب نیس؟ یه کتاب راجع به این چیزا بده بخونه.
    (هرچند من خودم همه اینا به خصصصوصص صحبت کردن رو امتحان کردم اما ج نداده)
    بازم ادما باهم یه فرقایی دارن.شاید روش اثر کرد.
    اصن از خودت شروع کن.تو با محبت کردن بهش یاد بده چجوری باید محبت کنه.
    من کااااملا درکت میکنم.ادم احساس میکنه یه چیز کمه.یه توجهی که هیچ توجهی جاشو نمیگیره.ادم عقده ای میشه انگار.دایم به زنایی که شوهرشون به فکرشونه و بلده چجوری یه زن رو از لحاظ عاطفی ارضا کنه با حسرت نگاه میکنه.
    مثلا من بعضی وقتا دلم یه چیزایی میخواد که اگه بگم خندت میگیره!!!! میفهممت.چقد سخت و خسته کنندس.
    اما با طلاق چی عوض میشه؟؟بازم تنهاییه.
    تو تا حالا تنها رفتی مشاور ببینی چی میگه؟؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید الهام20 تشکرکرده است .

    ava.f (چهارشنبه 24 مهر 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پس واقعا همدردیم...
    عین پسربچه های نوجوون میمونه ازهرچیزی شبیه نصیحت بدش میاد.بابام رو خیلی قبول داشت یه بار بابام با لحن کاملا پدرانه وبدون هیچ دعوایی باهاش صحبت کردن اونم قبول کرد ولی بعدش شد همون اش وهمون کاسه وپدرمادرم هم ازش خیلی نتراحت شدن که اینقد خوب باهاش صحبت کردن ولی بیتوجهی کرده.حتی مامانشم ازراه وروش زن داری باهاش صحبت میکنه وقبول میکنه ولی بعد توی رفتارش هیچ اثری نداره.مشاور هم همینطور.ازهمیناش خیلی حرصم میگیره.

    هروقت درباره نیازام باهاش صحبت میکنم میگه توحساسی و لوس.هرچی میگم همه دخترا اینجورین خندش میگیره.البته اینا مال مدت ها پیش دیگه برا این حرف ها دیره.اینقد نسبت بهش ناامیدم وازین زندگی سیر شدم که دیگه هیچ انگیزه ای برای مشاوره و صحبت واینا ندارم.

    مشاورهم تنهایی رفتم.وقتی دیدن اوضاع خیلی خرابه بم گفتن چرا ازش جدا نمیشی و من اون موقع هنوز دوسش داشتم اونا هم سعی میکردن کمک کنن تاشوهرم ادم شه ولی نشدکه نشد.
    من خودم یه خانم مهندسم چهره ی زیبایی هم دارم از یه خونواده با اصل و نصب هم هستم حتی هنوز که سه سال با اینم بعضی ها که نمدونن ازدواج کردم پیشنهاد خواستگاری میدن.فکر میکنم شاید زندگی بهتری در انتظارم باشه.البته شاید هم بدتر.نمیدونم.از غم و غصه پدرمادرم وحشت دارم.از اینده طلاق وحشت دارم.
    ویرایش توسط ava.f : چهارشنبه 24 مهر 92 در ساعت 10:26

  17. کاربر روبرو از پست مفید ava.f تشکرکرده است .

    الهام20 (چهارشنبه 24 مهر 92)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.