نوشته اصلی توسط
ani
در پی مطالعه تاپیک "آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي" تلنگری جهت پاسخگویی به من خورده شد که با قفل تاپیک مواجه شدم به همین دلیل این جوابیه را در این جا می آورم . این باوری است که به آن دست یافته ام و فکر کردم که باید آن را با دوستانم شریک شوم .
http://www.hamdardi.net/thread-12372-post-113593.html#pid113593
( این نظریه و این جوابیه کاملا از دیدگاه من است و کارشناسانه نیست )
بله ، از بهشت ، آنجا که همه تعریفش را می کنند رانده شدیم .
اما چه کسی گفته که این دنیا ، همینی که زمین خدا ، زیر پای ما قرار دارد بهشت نیست ؟
چه کسی گفته اگر در بهشتی که تعریفش را می کنند ، می ماندیم ماشین ما دچار نقص فنی نمی شد؟
چه کسی گفته ..
شاید تصمیم داشتیم به فارسی روان در بهشت " بابا آدم " - " مفت بخوریم ....مفت بچریم "و انگور بچینیم و سیب نخوریم و مداوما لاو به مدل آدم و حوا ! بترکانیم ؟!!
در این صورت قطعا سازماندهی زمانی ما ، اختراع و اکتشاف و....نمی شد .
و به نام کسب تجربه ، در اثر همین زمین خوردن ها ی ساده ، کشف لحظه های باشکوه و پر عظمت زندگی اتفاق نمی افتاد .
راستی اگر در بهشت " بابا آدم " باقی می ماندیم ، نقش موثر و سازنده ی من و تو چه بلایی به سرش می آمد ؟!
لابد - شاید از خروس خوان صبح تا پاسی از شب باید چشم به درختان انگور و انجیر و زیتون و سیب و حوری های بهشتی می دوختیم و صفا می کردیم !
چه زندگی یکنواختی ؟! چه لوس .
چه کسی گفته اگر آنجا بودیم ، همان بهشتی که تعریفش را می کنند نگاه ما به آدمهایی که پشت سرمان جا می ماندند و یا جا می گذاشتیم شان خیره نمی ماند و به دلیل درد و هجران ، اشک از چشمهای ما جاری نمی شد ؟!!!
شاید همه ی درد انسان این است که همه کلمات و واژه ها برای او از قبل تعریف شده است تا در پی سراب به بهشت موعود ی فکر کند که نه دیده و نه حتی ، طعم آن را چشیده ، تنها تعریفش را شنیده .
اما در یک غفلت عظیم ، لحظه ی حال و داشته ها و نداشته های خود را رها می کنیم و بهشتی که در آن هستیم را نادیده می گیریم . همین زمین . جای من و تو . خانه ی ما .
اگر این خانه محقر است ، مال من و توست و اگر محقر نیست ، باز هم خانه ی من و توست با هر آنچه که در خانه ی خود داریم یا نداریم .
حضور من و تو و ما ، در کنار هم یعنی زندگی - هستی - نعمت - برکت و رحمت و .....
راستی بهشت غیر این است ؟!
حتی اگر بنا به دلیل تعریف واژه ها ، از همدیگر عقب بمانیم - پیشی بگیریم و ....و دلهای شکسته و بند زنده را تجربه کنیم . بهشت همین جاست که من و تو در آن حضور داریم و زندگی را با هم و دست در دست هم تجربه می کنیم .
اگر باور کنیم که از بهشت رانده شدیم سنگ داغ رنج آور و لذت بخشی بر دلمان نهاده شد به نام "عشق" که با داغی آن هم می توان سکان زندگی را عاشقانه در دست گرفت و پیش برد .
درد من و تو این است که به امید بهشت موعود نادیده ، از درک عشق خالصانه و بی توقع بر زمین عاجز مانده ایم .
قل و زنجیرهایی که به مدد واژه های از قبل تعریف شده با مفاهیم تفکیکی " خوب - بد " به افکار و احساسات و اعمال خود بسته ایم و هر روز حلقه ای تازه به این زنجیر زنگ زده اضافه می کنیم تا بعد مکانی و خلع و سیاهی را ، میهمان اندیشه و باورها و احساسات و اعمال خود کنیم .
چرا نمی توانیم همدیگر را از اعماق وجود فریاد بزنیم ؟ چرا نمی توانیم کودک های درون یکدیگر را که لت و پار شده اند را ببینیم ؟....چرا خودمان را اسیر قضاوتهایی می کنیم که فاصله ی من و تو را از هم بیشتر می کند؟ ...
راستی چرا ...؟!
راستی چرا با یک "یا علی ساده " در عین پذیرش اما مسئولانه مسیرهای زندگی خود را از هم جدا نمی کنیم و دست به تخریب شخصیت و افکار و احساسات هم می زنیم ؟منشا ترس های ما کجاست ؟!منشا نمی توانم های ما کجاست ؟!
راستی چرا ...؟
اینجاست که قناعت به داشته ها را نادیده می گیریم و میل به زیاده طلبی و میل به بهشت و ناشناخته ها در ما بیدار می شود ؟
در یک کلام ساده دوست من
دوستت دارم عاشقانه و بی ریا ، حتی اگر مرا پشت سرت جا گذاشته باشی و یا حتی ، خود من .تو را درک می کنم حتی اگر مجبور باشم بنا بر شرایط تو را ترک کنم . تو هم مرا درک کن . من و تو حکم مسافر داریم .
مرا ببخش که از دیدنت غافل ماندم .
مرا ببخش که نقش موثر و سازنده خود را فراموش کردم .
مرا ببخش که هدف زندگی در گروه و تیمی به نام جامعه انسانی را فراموش کردم .
مرا ببخش که نسبت به تو و زندگی ات مسئولانه رفتار - احساس - عمل نکردم .
مرا ببخش که فراموش کردم زمین خدا خانه ی من و توست ....
مرا ببخش که همه ی تجربیات تلخ تو در اثر نادانی و عدم آگاهی و عدم مهارت من و ما اتفاق افتاده و می افتد و من نیز تو را می بخشم .
فراموشکاری مرا ببخش و بدان که از اعماق وجودم تو را دوستت دارم حتی اگر بر حسب حوزه تصمیمات و اختیاراتمان شرایط حفظ فاصله ها را رعایت کنیم .
چرا که تو هم لحظه های باشکوه زندگی را همچون من تجربه می کنی و تاوانی به نام درد برای تجربه های سخت من و تو تعریف می شود حتی اگر در کنار هم نباشیم .
این دردهای مشترک - پنجری های مداوم - این دستگیری ها - پشت سر جا ماندن ها ،این فتح ها و پیروزی ها - این شکست ها - این دلهای ریش ریش و پاره پاره و....وجه اشتراک من و توست .حتی اگر من و تو به تنهایی و در زمان و مکانی خاص در مسیر زندگی آن را تجربه کرده باشیم یا تجربه کنیم .
دستانت را در دستانم قرار بده . به من فرصت بده عاشقانه رسم راه رفتن بر زمین بهشتی را با تو و در کنار تو و با هدفی مشترک و بی توقع در لحظه ها و موقعیت های مختلف زندگی تجربه کنم .
زمانی که تنها طی طریق کنی و بروی و یا تنها بروم ، من و تو بازنده ایم چرا که از دیدن هم ( منافع گروه ) غافل مانده ایم .
فرصت بده تا شانه به شانه ات بیایم . تو انسانی - تو ایرانی هستی - تو زن هستی - تو مرد هستی و...تو هر چه که هستی عزیز من هستی و زمین خدا بهشت و خانه ی من و تو است و مسئله ی تو - مسئله ی من . آری بهشت همین جاست . جایی که من و تو با هر خوب و بدی در کنار هم هستیم و یکدیگر را می بینیم و لمس می کنیم و بو می کشیم و می شنویم و ...
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
علاقه مندی ها (Bookmarks)