به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اسفند 87 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1387-12-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,107
    سطح
    34
    Points: 3,107, Level: 34
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ماجرای واقعی وعبرت آموز


    سلام دوستای خوبم.اینو نوشتم تا اگه کسی می خواد ازدواج کنه با دقت بیشتری شریک زندگیشو انتخاب کنه.من یه روانشناسم.کارم مشاوره ودرمانه.ولی تو مشکل خودم موندم.من تو 21سالگی با یه داروساز به شکل سنتی ازدواج کردم.(البته با تحقیقات کامل وآشنایی کامل خانوادگی).همسر من تک فرزند خانواده بود وباخانوادش تو یه شهر دیگه زندگی می کردند.همسرم شرطش این بود که چون تک فرزنده باید با خانوادش زندگی کنیم.من هم که از خدام بود چون تو شهر اونا کسی رو نداشتم.غافل از اینکه مادر همسرم دچار بیماری روانیه ودرست بعد از 3ماه کرهایی رو که انتظارش رو هم نداشتم شروع شد.هر شب از پنجره با چراغ قوه من وهمسرم رو می پائید.با تلفن مزاحم می شد وپشت سر همسرم بدگویی می کرد.با خانوادم تماس می گرفت وبه اونا می گفت که من خودکشی کردم.البته همه این موارد رو بعدا متوجه شدیم که کار اونه.متاسفانه من تلفن همراه نداشتم وتلفن منزل هم دست مادر همسرم بود.حرف واسه گفتن زیاده.الان 6 سال از زندگی ما گذشته.3 ساله که من و همسرم جدا از هم زندگی می کنیم.مادرش اجازه نمی ده ما با هم زندگی کنیم.همسرم هم نمی خواد طلاقم بده.به دادگاه تقاضای طلاق دادم.دادگاه هم می گه فقط با درخواست طلاق غیابی می تونم طلاق بگیرم.و اگه همسرم نخواد منو طلاق بده مجبورم همین طور زندگی کنم.من و همسرم هر ماه 1 بار می تونیم همدیگرو ببینیم.اونم یواشکی می یاد محل کارم چند دقیقه می شینه و بعدش می ره.همیشه اظهار تاسف می کنه ولی تاسف اون به هیچ درد من نمی خوره.از همه می خوام خوب دقت کنن تو انتخاب شریک زندگیشون.عمر وزندگی وجوونی ادم تباه می شه.از دست هیچ کسی کمکی ساخته نیست.من هم می سوزم ومی سازم.
    آنچه کرم ابریشم پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه آغاز زندگی است

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 فروردین 88 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1387-11-30
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,962
    سطح
    33
    Points: 2,962, Level: 33
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    کااشکی بیشتر توضیح میدادین متاسف شدم اما اگر واقعا همسرتون شما رو میخواد باید تلاششو برای یه زندگی مستقل بکنه چرا اینکارو نمیکنه اگر واقعا اظهار تاسف می کنه

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,019
    امتیاز
    7,536
    سطح
    57
    Points: 7,536, Level: 57
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 657 در 204 پست

    Rep Power
    117
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    سلام
    به تالار خوش اومدین
    یعنی چی که ماهی یک بار می آدو شما رو می بینه مثلا آگه همسرتون مادرش رو ول کنه و بچسبه به زندگیش مادرش می خوادچیکار کنه
    منظورم اینه که چرا دربرابر این خواسته مادرش همسرتون تسلیم شده
    بالاخره یه دلیلی باید وجود داشته باشه

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اسفند 87 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1387-12-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,107
    سطح
    34
    Points: 3,107, Level: 34
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    نمی دوم.چند بار تصمیم گرفتیم که با هم زندگی کنیم ولی مادر همسرم هم به محل کار اون رفت واونجا آبروریزی کرد وهم اومد به محل کار من.این کار در طول این چند سال حداقل 7 بار تکرار شده.تو محل کار هم همه می گن سعی کنین اختلافات خانوادگی رو نیارین محل کار به خاطر همین هیچ کاری نمی تونیم بکنیم.همسرم فقط هر دفعه می گه خانوادم فقط منو دارن من نمی تونم اونا رو ترک کنم
    آنچه کرم ابریشم پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه آغاز زندگی است

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,019
    امتیاز
    7,536
    سطح
    57
    Points: 7,536, Level: 57
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 657 در 204 پست

    Rep Power
    117
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    آخه چه آبروریزیی شما زن و شوهرین کنار هم بودنتون آبروریزی نداره
    اون ازتون نقطه ضعف گرفته اگه نسبت به کاری که می کرد عکس العمل نشون نمی دادین و براتون مهم نبود اینجوری نمی کرد
    الان می دونه که با این کار افسار شما رو دستش گرفته

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اسفند 87 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1387-12-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,107
    سطح
    34
    Points: 3,107, Level: 34
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    چی کار می تونم بکنم.هر روشی رو امتحان کردم.6 سال از زندگی ما گذشته تو این 6 سال هر کاری می تونستم یک تنه انجام دادم ولی هیچی تغییر نکرده.زن وشوهر بودن ما خجالت آوره.همسر من نمی دونه ازدواج یعنی چی؟نمیدونه رابطه ای که بین یک زن ومرد به وجود می یاد چه قدر مقدسه.متاسفانه هیچ کاری نمی تونم بکنم
    آنچه کرم ابریشم پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه آغاز زندگی است

  7. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,019
    امتیاز
    7,536
    سطح
    57
    Points: 7,536, Level: 57
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 657 در 204 پست

    Rep Power
    117
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    برات پیغام خصوصی گذاشتم

  8. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    خوش آمدی خانمی

    دلیل نمی شود برفین جان چون خودت روانشناسی بی نیاز از کمک دیگران باشی .یک مشاور دیگر که از بیرون به ماجرا نگاه می کند کمک خوبی می تواند برای تو و زندگی ات باشد .

  9. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    سلام بر دوست عزیز و همه رشته ای.....انشاالله که خوبید...
    چند سوال از شما داشتم(اگر خواستید جواب دهید)
    1:آیا همسر شما بیش از حد به مادرش وابستگی دارد؟
    2:آیا تا به حال به روان شناس دیگری برای حل مشکلتان مراجعه کرده اید؟
    3:رابطه شما با پدر شوهرتان چطور است آیا رفتار او هم مانند زنش است؟

  10. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اسفند 87 [ 14:05]
    تاریخ عضویت
    1387-12-10
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,107
    سطح
    34
    Points: 3,107, Level: 34
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ماجرای واقعی وعبرت آموز

    همسر من ومادرش به هم خیلی وابسته اند.من وپدر شوهرم تو اون خونه تقریبا هیچ کاره بودیم.رابطه من باپدر شوهرم خیلی خوبه.با اون هم پنهانی صحبت می کنم البته در حد احوالپرسی.اون هیچ اختیاری از خودش نداره.یعنی چاره ای نداره چون سنش زیاده به یکی نیاز داره که ازش نگهداری کنه.من خودم زیاد رفتم پیش مشاور ولی همسرم هیچ وقت قبول نمی کنه که بیاد.می گه اونا خودشون مشکل دارن وتو کاراهای خودشون می مونن.یکیش تو،اگه می تونی مشکلتو حل کن.اون زیاد به مشاوره اعتقاد نداره


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  2. چه طور زندگی را عاشقانه کنم وعاشقانه نگه دارم ؟
    توسط سرگشته دوست در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 26 مهر 93, 14:11
  3. چکار کنم که مومن وعاقل باشم؟
    توسط earth در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 92, 00:26
  4. خانواده و معضلات اجتماعی روز
    توسط mostafavi9090 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 آذر 91, 14:59
  5. موضوعای منتقل شده، به کجا منتقل شده؟!
    توسط میثاق در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 مرداد 91, 13:02

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.