ساده می گویم ، مپرس از کدام دهاتم ، که خود نیز نمی دانم
هوای اینجا سنگین شده
بوی خفگی میاید
نفسم بالا نمی اید
کلیدها که در قفل ها می چرخند و
پنچره ها که بسته می شوند
ووه که چه صدای دلخراشی
صدای پایش می اید
وقتی سایه صورتی رنگش روی سرم میفتد
چه لحظه لحظه های نفس گیری . . .
...............
با توام !، با تو !
با تو که هیچوقت نفهمیدی مرا
(دروغ نگویم ، کم فهمیدی مرا )
...............
خط کشت رو بالا مبر
می دانم نمیزنی
ولی می ترسم
باور میکنی ؟!
از واژه هایت
از تایید هایت از تحقیرهایت
از بودنت از نبودنت
از باورت
می ترسم
..................
خدا را هزار بار شکر که تو خدا نشدی !
چقدر راحت
چقدر محکم
چقدر مطمئن سخن می گویی
بیا پایین
بیا پایین تر ، کنار من بنشین
هوای اینجا گرفته
هوای اینجا سرد است
ولی منظره جالبی دارد
بیا و یک پرسپکتیو انسانی را تجربه کن
ان بالا نه من را
که هیچکس را نمی فهمی
..................
نشسته ای و چای می نوشی و فقط می گویی
می گویی و می گویی و می گویی
..................
می گویی پست هایم چت گونه اند
وای که من از چت روم و رومیانش فرار کردم
شاید بد عادت شده ام
ترک عادت موجب مرض است
...............
می گویی پست هایم با اهداف تالار" هم خوانی ندارد "
می خواهم بگویم اصلا خوانایی ندارد !
..............
می گویی پست هایم فضای تخصصی اینجا را زیر سوال برده
این یکی را دگر نگو
مرا نخندان
خنده ام نمی گیرد
.................
می گویی مرثیه نخوانم برایت
می گویی مرثیه هایم پر از احساس است و
باز هم ، "هم خوانی ندارد" !
نمی شود نمی توانم
غمباد میگیرم اگر نگویم
بغض می شود و سرد می شود و منجمد میشود در راه گلویم
گو با که بگویم
از درد مگویم
دوستانی دارم سرشار از ریا
یک ز یک بدتر
یکی از این طرف بام افتاده و دیگری از ان طرف
و من در میان بام
تنها صدایشان را می شنوم
که با دست و پایی شکسته
ناله می کنند و لعنم می کنند
یکی می گوید خدانشناسم و
دیگری می گوید مغزم نم کشیده
و من مانده ام
خدابنده بی مغز بهتر است یا مغز بی خدا
................
چه می گویم ؟!
اصلا مگر برای تو فرقی می کند
احساس که هیچ
منطق هم نداری
که منطقت ، نطقی ندارد
بل بی احساسی محض است
...............
دلم خواست گفتم
دلت خواست بگو
نخواستی حواله ام کن به ازاد انجمنی
که اگر نبود نمیدانم دگر به چه بهانه ای پنچره ها را میبستی!
دروغ نگو
پشت دریاها شهری نیست
شهر اینجاست و
همه اینجایند
انجا که می گویی انجمن مردگان است !
...............
ساده گفتم و شاید صادقانه
مپرس از کدام دهاتم ، که خود نیز نمی دانم
خواستم بروم و چیزی نگویم ، امدم و گفتم و می مانم
تا بدانی دوستت می دارم عزیز
علاقه مندی ها (Bookmarks)