نوشته اصلی توسط
روزنه ی امید
سلام دوستان من دوسال ازدواج کردم وبچه هم ندارم. راستش خانواده شوهر من خانواده بی نهایت به هم ریخته وپر از مشکلات خانوادگیه واین خانواده هم از نظر فرهنگی سطح پایین وهم فوق العاده پر توقع هستن وهمش توقع بیجا از آدم دارن، تو این خانواده تنها کسی که با همه فرق میکنه ومنطق سرش میشه فقط همسر بنده هست که همیشه پشت منه، از اونجایی که مادر شوهر بنده سخت بیماره ونیاز به مراقبت شدید داره وبیماری پارکینسون شدید داره وپدر شوهرمم که اصلا عین خیالش نیست وفقط به فکر زن گرفتنه ودو تا برادر شوهرمم که مجردن هیچی حالیشون نیست ویک خواهر شوهر 12 ساله دارم واین باعث شده که این خانواده شدیدا از ما توقعات بیجا داشته باشن واین درصورتیه که همسرم تازه درسشو تموم کرده وبیکاره وضع مالی خرابی داریم وپدر شوهرمم پولداره ولی خرج زن مریضش نمیکنه وحتی یه خدمتکارم براش نمیگیره ومیخواد همش شونه خالی کنه واین مسئولیت خودشو بندازه رو دوش بچه هاش مخصوصا شوهر من! خلاصه شوهر بنده هر روز با خانواده اش درگیری داره ودعوا ولی من کلا خودمو بی طرف نشان میدم اما فهمیدم که خانواده شوهر توقع دارن که من مثل یه خدمتکار برم تو اون خونه کار کنم واز مادر شوهر پرستاری کنم واونام اینو وظیفه من میدونن، وشوهر منم به شدت از این رفتار خانواده اش بدش میاد وپشت منه واجازه نمیده من اونجا کار کنم درضمن خونه های ماهم دیوار به دیوار همه، حالا مشکل من اینجاست که وقتی خودم تنها میرم اونجاسربزنم مادر شوهر همش میخاد از من کاربکشه مثلا صبح اول صبح رفتم اونجا که ببرمش دستشویی چون نمیتونه درست راه بره باید یکی کمکش کنه، برداشته به من گفته که برو دستشویی وتوالت رو بشور کثیف شده وکسی نیست که بشوره یا مثلا میگه خونه رومرتب کن جارو ظرف و.... کاری دیگه ومنم یه وقتایی دلم براش میسوزه میگم بنده خدا مریضه ناتوانه کمکش کنم ولی دوس ندارم این دلسوزی من باعث سو استفاده اون بشه، یا مثلا من هروقت برا خودم لباس جدید یا وسیله جدید بگیرم میگه منم از این لباسا میخوام یا مثلا منم روسری ندارم و... یعنی میرسونه که برا منم بگیر اما خداشاهده که شوهر من وضع مالی خوبی نداره ومنم مامانم برام وسیله میگیره ولی دوس ندارم به مادر شوهرم اینو بگم که مادرم برام لباس خریده چون نمیخوام حالت فخر فروشی بشه یا غرور شوهرمو بشکنم وشوهرمم بارها به مادرش میگه که مادر من، من الان وضع مالی خوبی ندارم که خرجت کنم اگه داشتم حتما خرجت میکردم ولی مادرش اصلا درک نمیکنه همش میگه منو ببر دکتر یا برا جیگر بگیر یا لباس یا.... من خودم فکر میکنم چون شوهرش بدجنسه وباهاش بده وبراش هیچی نمیگیره اینم عقده ای شده واین جوری به ما پیله میکنه، از اونورم پدر شوهر وبرادر شوهرا میگن بگو زنت بیاد کار کنه یا چرا کار نمیکنه میبینه خونه کثیفه وظرفا ناشورن چرا کاری نمیکنه و... خلاصه این خانواده مارو کلافه کردن شوهرم که کلا اعصابش خراب شده. مشکل بیکاری وبی پولیش از یه طرف ومشکل خانواده اش با این توقعات زیادشونم از طرفی دیگه تحت فشار گذاشتش، حالا من نمیدونم تو این شرایط چه عکس العملی نشان بدم؟ دوستان ازتون خواهش میکنم راهنمایی کنین وبگین که من در مقابل این رفتارهای مادر شوهرو پدر شوهر اینا چکارکنم؟؟؟ خواهش میکنم کمک کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)