سلام حدود ۵ماه هست که عقد کردم و دو ماه قبلش نامزد بودم .از اول خیلی همسرم به دلم ننشست چون روابط عمومی خوبی نداره ولی از نظر تحصیلی و خانوادگی بهم میایم از نظر ظاهری هم بهم میایم .بعد از عقد مسافرت رفتیم و از همونجا بود که بادیدن رفتار همسرم تو جمع ازش دلزده شدم .اوایل فک میکردم خب روابط عمومی نداره ولی با محبته زود کوتاه میاد منو خیلی دوس داره ,دوستای خوبی هم داره با رفت و امد چیزای بیشتری یاد میگیره ولی بعد دیدم خیلی رفتاراش تو جمع نسنجیدس و کنترل روی رفتاراش و هیجاناش مخصوصا موقع تعریف کردن یه ماجرا نداره و خیلی بد میخنده گاهی .من بهش سرد شدم واز ارزش افتاده واسم از رفتارای خودم مقابل همسرم بدم میاد بهش بی محلی میکنم برام همسر قدرتمندی نیست ولی اون بازم دوسم داره و محبت میکنه وگاهی از محبت کردنش هم خوشم نمیاد,به خودش هم گفتم چقدر رفتارش برام مهمه .بعد هر مهمونی میگه چطور بودم میخواد تغییر کنه ولی ۳۰سالشه دیگه شکل گرفته .من یک روز در هفته ببینمش برام کافیه بقیشو دوس دارم تنها باشم .هر روز با فکر پشیمونی از خواب بیدار میشم .من چکار کنم خیلی به جدایی فک کردم ولی عواقبش واقعا برام سنگینه .اما ادامه این رابطه یک طرفه چی ؟بعد از عقد فهمیدم همسرم ادم محبوبی در بین دوستاش نیست و خیلی رو حرفاش حساب نمیکنن فقط درس خوندنش خوب بوده اصلا مرد با اقتداری نیست حتی در برابر سردی من بازم محبت میکنه و کوتاه میاد .من چکار باید کنم بهم بگید لطفا .من واقعا دختر پاکی بودم ایا حق عاشق شدن,رو ندارم .خیلی نا امیدم اصلا به عروسی و . ..شوق ندارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)