سلام.من تازه عضو شدم و ازینکه اینجام و میتونم دردودل کنم خیلی خوشحالم...
من یک دوستی(دختر) دارم که الان دو سالو نیمه با هم خیلی صمیمی هستیم و من همیشه میدیدم که دوستم با پسرها ارتباط خوبی داره و همه ی پسرها بهش توجه میکنن (نا گفته نماند که دختر زیبایی هستم اگر حمل بر خودستایی نباشه)اما همیشه احساس میکردم چقدر نیاز دارم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم اما غرورم بهم اجازه نمیداد چون تا یک سال پیش اصلا دوست پسر نداشتم..یه روز با دوستم رفتیم که از دوست پسر خواهرش موبایلی رو بگیره..همونجا نگاههای سنگینشو حس کردم و چون پسر خیلی جذابی بود کمی ازش خوشم اومد اما اهمیت ندادم..بعد از چندماه به اصرار دوستم وارد فیس بوک شدم و این آقا منو ادد کرد و ازونجا بود که شروع کردیم به حرف زدن..این آقا با خواهر دوستم 11 ساله رفیقن ولی من بهش وابسته شدم و پیشنهاد دوستیشو با وجود یه دختر دیگه قبول کردم اما چون میترسیدم اگه در مورد اون دختر حرفی بزنم از دستش بدم بخاطر همین چیزی نگفتم و رابطمون شروع شد و اینکه بهم گفت با چند تا دختر دیگه هم دوست بوده و توو یکی ازین دوستیهاش عاشقه یه دختره میشه و بعد دو سال دختره ازدواج میکنه اما با وجود تمام این ارتباطا رابطشو با دوست اولش(دوست 11 سالش) ادامه داده ودوست 11 سالش همه ی این روابطو میدونسته..اوایل زیاد وجود اون دختر آزارم نمیداد اما بعد یه مدت کارم شد گریه چون میرونستم وقتی نیست با دوست 11 سالشه و من دیوونه میشدم اما بروی خودم نمیووردم...تا اینکه بعد از عید امسال بهش گفتم تموم کنیم یه ماه بلاتکلیف بودیم اما دوباره سمتم برگشت اما فقط یه هفته طول کشید ومن بالاخره موفق شدم بهش بگم که وجود اون دختر عذابم میده و بهم گفت خودت خواستی و اینکه گفت اون اوایل وقتی منو دیده به خودش گفته مخ منو میزنه این حرفارو که شنیدم داغ کردم و گفتم واسه همیشه تموم اما فقط یه هفته تحمل کردم چون همش گریه میکردم و بازم من مثل احمقا برگشتم سمتش..اما یکم بهش سردتر شدم..تا اینکه این آخرا به پوچی رسیدم چون قصدمون ازدواج نبود و من مطمئن بودم اگه با کسی هم ازدواج کنه دوست 11 سالشه و اینکه الان خودم یه ماهه باهاش اصلا تماسی نداشتم و الان دو هفتس که تصمیممو جدی کردم و گوشیمو خاموش کردم..فیسبوک هم راسه اینکه نبینمش نمیرم اما دلم نمیاد از ادد لیستم پاکش کنم..در ضمن ارتباطمون در حد بوسه از لب و بغل بود و همین گاهی اوقات خیلی عذابم میده...با اینکه منطقی به این نتیجه رسیدم که باید قطع ارتباط کنم اما خاطراتش اذیتم میکنه و حس میکنم نمیتونم شخص دیگه ای رو وارد زندگیم کنم ..گاهی وقتا خیلی دلم میخواد گوشیمو روشن کنم اما چون میدونم اهمیتی براش ندارم جلوی خودمو میگیرم..ارتباطمو با دوست صمیمیم هم خیلی کم کردم چون وجود خودش و خواهرش آزارم میده..به نطرتون با اینکه اولین نفر بوده توو زندگیم میتونم زود فراموشش کنم و به شخص دیگه ای صرفا برای ازدواج فکر کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)