به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مرداد 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    قلبش را ازردم و اعتمادش را نابود کردم .لطفا راهنمایی کنید

    9 سال پیش با خانمی اشنا شدم که تا سرحد پرستش من را دوست داشت و سالهای اول آشناییمان دیوانه وار عاشقم بود متاسفانه من همیشه به او شک داشتم و توهم داشتم که شاید با مرد دیگری دوست باشد علیرغم اینکه هرجا میرفت و هرکاری میکرد به من میگفت و حتی 10 دقیقه نمیگذاشت از او بی خبر باشم اما من مدام او را ازار و اذیت میکردم و شکنجه میدادم از کتک زدن گرفته تا فحاشی و ناسزا گویی و تهمت زدن تا اینکه دو سال پیش متاسفانه من پیرو همان توهمات مجهول خودم با یکی از دوستان این خانم که او هم خانم بود رابطه دوستی برقرار کردم و به خیال خودم او را به عنوان جاسوس پذیرفتم تا از کار کسی که من را صادقانه دوست داشت سر در بیاورم و بعد از مدتی هم به فکرم امد که بهتر است کسی را جایگزین همان خانم عاشق خودم نمایم و بر این پایه با یکی از دخترهای همکلاسم در دوره فوق لیسانس دوست شدم و یک روز که من و همان خانمی که واقعا من را دوست داشت از سر کار برمیگشتیم او به من حتی التماس کرد که چند ساعتی کنارش بمانم و با هم حرف بزنیم چون واقعا دلش برایم تنگ شده است اما من به دروغ به او گفتم باید برگردم سرکار در حالی که با همان دختر همکلاسیم قرار داشتم بعد که سر قرار رفتم و همکلاسم را سوار ماشین کردم و مسافتی حرکت کردیم متوجه شدم همان خانم که خیلی من را دوست داشت با ماشین خودش دقیقا کنار ماشین من است و من را با همکلاسم دید با همان احوال هم بعد از اینکه کلی گریه و زاری کرد و من قول دادم از آن دختر جدا شوم متاسفانه بازهم به او دروغ گفتم و جدا نشدم و در یک روز که گوشی موبایلم دستش بود همان دختر همکارش هم زنگ زد و راز خیانت کثیف من کاملا معلوم شد و او باز هم گفت اگر جلوی خودش به هر دوی ان دخترها زنگ بزنم و بگویم اشتباه کرده ام و دیگر نمیخواهم ادامه بدهم من را خواهد بخشید اما من گفتم من با روش خودم آن رابطه ها را تمام میکنم و همین حرف باعث شد تمام اعتماد و عشق او از بین برود .حالا بعد از دوسال از آن ماجراها و اشکار شدن خیانت های من او دیگر اصلا مثل قبل نیست و من به اشتباه فاحش خودم پی برده ام و بارها روزی دو ساعت که حرف میزنم برایش میگویم که قبول دارم اشتباه کرده ام و مقصر هستم اما الان واقعا به این نتیجه رسیده ام که واقعا از ته قلب دوستش دارم و بدون او اصلا حال و روز خوبی ندارم حتی غذا هم نمیتوانم بخورم.طی این یکسال اخیر خیلی نسبت به من بی اعتنا شده است اصلا برایش مهم نیست چکار میکنم و کجا میروم .روزی حداکثر یکبار با من حرف میزند و جواب پیامک هایم را اصلا نمیدهد و فقط میگوید دیگر حوصله قبل را ندارد اما دوستم دارد.مدام رفتارهای گذشته من را تداعی میکند و یادآوری میکند .هرکاری توانسته ام کرده ام که اعتمادش را جلب کنم و عشقش را برگردانم اما هیچ تاثیری نداشته است واقعا درمانده شده ام . و جدیدا هم باز شک کرده ام شاید دلیل این دلسردی و دوری کردنش این باشد با مرد دیگری اشنا شده باشد.در محل کارش با مردی نسبتا همسن خودش همکار شده است که آن مرد رییس اوست و وجود ان مرد و کارها و حمایت هایی که از آن خانم میکند برای من کابوس شده است و این یک ماه اخیر بازهم من با او دعوا میکنم و میگویم با آن رییست دوست شده ایی و او میگوید نه اشتباه میکنی .اما فکر اینکه م نبه او خیانت کردم و حالا شاید او جبران نماید ازارم میدهد.
    البتخ این را هم اضافه کنم من قبلا هرجا میرفتم مخصوصا مسافرت تا به مقصد میرسیدم و از سالم رسیدنم خبردار نمیشد صدبار طی مسیر زنگ میزد.
    بی اندازه دوستم داشت و چنان نگران من بود که مایه تعجب بود.اما اکنون چنان دلسرد و بی روح با م نبرخورد میکند که انگار من غریبه هستم و هرگز اورا نشناخته ام.قبلا اگر 5 دقیقه (بدون اغراق) من را نمیدید یا از من بی خبر بود دنیا را بهم میریخت تا سراغ من را بگیرد اما الان حتی خودم به او پیشنهاد میدهم که همدیگر را ببینیم میگوید کار دارد یا استراحت میکند.


    لطفا راهنماییم کنید
    چگونه مثل قبل او را عاشق خودم کنم؟
    چگونه اعتمادش را بازسازی کنم؟
    چگونه و چه کار یانجام دهم برایش مهم باشم و باز هم مثل قبل سراغم را بگیرد و نگرانم باشد؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوست عزیز.

    به جمع ما خوش اومدی.

    اولین کاری که باید انجام بدید اینه که سلامت روانی خودتون رو به دست بیارید. گفتید که حتی غذا هم نمی تونید بخورید... شما علائم افسردگی رو دارید، و اگه میخواید کسی عاشقتون بشه، باید اول افسرده نباشید.

    دومین نکته شک هایی هست که همیشه داشتید. در این مورد به روانشناس مراجعه کردید؟ این می تونه یه اختلال باشه که باید درمان بشه.

    سوم هم عصبیت های قبلی هست... الان از این نظر در چه وضعیتی هستید؟

    در مورد دوستتون، به نظر می رسه ایشون تصمیم گرفته باشه بیشتر به خودش اهمیت بده! دیگه دوست نداره خودش رو زجر بده... و اگه شما به فکر آینده مشترکی با این خانوم هستید، باید بهتون بگم اتفاقا الان برای زندگی مناسب تر از قبل هم هست... البته در صورتیکه بتونه شما رو ببخشه...

    چند تا سوال هست که جوابشون به روشن تر شدن مسئله کمک می کنه.

    شما و ایشون چند سال دارید؟
    هدفتون از رابطه با ایشون چیه؟ ازدواج یا دوستی؟ اگه ازدواج، شرایطش رو دارید؟ تا حالا در این مورد با دوستتون صحبت کردید؟ نظرش چیه؟
    خونواده هاتون در جریان رابطه شما هستند؟ نظرشون چیه؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  3. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), shapoor (دوشنبه 17 تیر 92), کامران (سه شنبه 18 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    43
    Array
    دوست عزیز
    درسته شما اشتباهاتتون رو قبول دارید ولی نمی شه انتظار داشت اون خانم هم مثل قبل شمارو دوست داشته باشه به نظرم همین که الان با هم هستید و میگه شمارو دوست داره خیلی خوبه. در رابطه با شکتون اگه خیلی اذیت میشید برید پیش مشاور، هنوز هم دارید تاوان شک قبلی رو میدید ولی عبرت نگرفتید.
    برای بازسازی گذشته اینکه بشینید روزی دو ساعت راجع به اشتباهتون بگید فایده نداره به جاش بهش محبت کنید همون طور که اگه ۵ دقیقه شما رو نمی دید ناراحت می شد شماهم همون طور عشق بارونش کنید.

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مرداد 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز و خیلی ممنون که جواب دادید و حوصله کردید متن من روبخونید.
    در مورد اینکه گفتم غذا نمیتونم بخورم دقیقا مربوط به وقتهایی هستش که اون خانم از من خبر نمیگیره و من ازش بی خبر میشم کلا سراسر بدنم استرس و اضطراب میشه.
    مطمئن هستم که افسردگی گرفتم اما همه دنیا رو با اون میبینم و بدون اون واقعا حتی حوصله راه رفتن هم ندارم.
    در مورد شک هام واقعیت رو بخواید به روانشناس مراجعه نکردم شاید دلیلش این باشه من توی یه شهر نسبتا کوچک هستم و ورانشناس نداره البته نگشتم شاید هم داشته باشه.
    خودش میگه من تورو بخاطر بدیهات بخشیدم اما از نحوه رفتار و برخوردش که همیشه کارهای گذشته رو به رخ من میکشه میدونم من رو نبخشیده و همین ترس از جبران خیانت داغونم میکنه.
    من 35 سال و ایشون 34 سال سن داریم.
    هدفم ازدواج هستش و اوایل اون هم هدفش ازدواج بود اما الان حتی نمیخواد من رو ببینه و وقتی از ازدواج حرف میزنم میگه نه اون حرفا مال وقتی بود که سن و سالمون کمتر بود و کم تجربه بودیم .
    خانواده هامون بجز پدر و مادر خبر دارن و برادر و خواهر اون خیلی دوست دارن با هم ازدواج کنیم اما الان فقط خودش نمیخواد.
    من فقط نمیدونم چکار کنم من رو ببخشه و مثل قبل بشه؟
    جدیدا با یه خانم مطلقه دوست شده که خیلی نظرش رو نسبت به مردها عوض کرده و همیشه میگه از مردها کاملا متنفر شده حتی از پدرش اون خانم مطلقه چندبار هم ایشون رو برده پیش یه مشاور.
    چه راه حلی پیدا کنم واسه غلبه بر این توهم که خانم با رییسش دوست شده؟این واقعا کابوس شده برام
    چکار کنم که باز هم عاشقم بشه؟

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز و خیلی ممنون که جواب دادید و حوصله کردید متن من روبخونید.
    در مورد اینکه گفتم غذا نمیتونم بخورم دقیقا مربوط به وقتهایی هستش که اون خانم از من خبر نمیگیره و من ازش بی خبر میشم کلا سراسر بدنم استرس و اضطراب میشه.
    مطمئن هستم که افسردگی گرفتم اما همه دنیا رو با اون میبینم و بدون اون واقعا حتی حوصله راه رفتن هم ندارم.
    در مورد شک هام واقعیت رو بخواید به روانشناس مراجعه نکردم شاید دلیلش این باشه من توی یه شهر نسبتا کوچک هستم و ورانشناس نداره البته نگشتم شاید هم داشته باشه.
    خودش میگه من تورو بخاطر بدیهات بخشیدم اما از نحوه رفتار و برخوردش که همیشه کارهای گذشته رو به رخ من میکشه میدونم من رو نبخشیده و همین ترس از جبران خیانت داغونم میکنه.
    من 35 سال و ایشون 34 سال سن داریم.
    هدفم ازدواج هستش و اوایل اون هم هدفش ازدواج بود اما الان حتی نمیخواد من رو ببینه و وقتی از ازدواج حرف میزنم میگه نه اون حرفا مال وقتی بود که سن و سالمون کمتر بود و کم تجربه بودیم .
    خانواده هامون بجز پدر و مادر خبر دارن و برادر و خواهر اون خیلی دوست دارن با هم ازدواج کنیم اما الان فقط خودش نمیخواد.
    من فقط نمیدونم چکار کنم من رو ببخشه و مثل قبل بشه؟
    جدیدا با یه خانم مطلقه دوست شده که خیلی نظرش رو نسبت به مردها عوض کرده و همیشه میگه از مردها کاملا متنفر شده حتی از پدرش اون خانم مطلقه چندبار هم ایشون رو برده پیش یه مشاور.
    چه راه حلی پیدا کنم واسه غلبه بر این توهم که خانم با رییسش دوست شده؟این واقعا کابوس شده برام
    چکار کنم که باز هم عاشقم بشه؟

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    kiu ی عزیز، بیاید قبل از اینکه به عاشق شدن دوستتون فکر کنیم، به خود شما بپردازیم. چون هرچه بیشتر خودتون و رابطتون رو بشناسیم، بهتر می تونیم بهتون کمک کنیم.

    من از نوشته های شما اینطور برداشت می کنم که شما بیشتر از اینکه دوستتون رو دوست داشته باشید، بهش وابسته هستید. استرس و اضطرابی که تجربه می کنید، و مختل شدن زندگیتون نشونه وابستگیه، نه عشق.

    البته این قابل درکه که آدم به عشق بی نهایت یک فرد وابسته بشه، اما تضمین نمی کنه که آینده قشنگی با هم داشته باشید... بیاید با هم بررسی کنیم ببینیم زندگی دونفره شما، این قابلیت رو داره که برای هردوتون شادی آفرین باشه؟

    قبل از هرچیز تاپیک زیر رو بخونید، و با دقت هم بخونید... بعدا بیاید و برای ما بنویسید که چند تا از موارد ذکر شده در این تاپیک رو دارا هستید؟

    http://www.hamdardi.net/thread-28920.html#post279069

    بهتره که امروز جواب ندید. خوب بهشون فکر کنید، و روزهای بعد بیاید که در موردش صحبت کنیم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 17 تیر 92 در ساعت 16:49

  7. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), کامران (سه شنبه 18 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مرداد 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز میشل ممنون
    من متن رو خواندم البته حمل بر بی ادبی نباشد که حرف شما را گوش نکردم و سریع جواب دادم به دو دلیل اول اینکه شاید فردا نتوانم جواب بدهم و اگر هم من جواب بدهم شاید شما فراموش کنید و من را راهنمایی کنید .ببخشید
    اما در مورد متن باور کنید و بدون اغراق میگویم من هیچکدام از مسایل نوشته را شامل نمیشوم .
    قبول دارم ک هوابسته عاطفی شده ام اما عشقی که اوایل آن خانم به من داشت و ابراز علاقه دو طرف واقعا حقیقی بود اما متاسفانه من با توهمات و اشتباهاتم همه چیز را خراب کردم و اکنون احساس میکنم که آن خانم خیلی منطقی تر برخورد میکند و دارد کم کم از من جدا میشود و من خودم را گرفتار تاوان خیانت ها و کتک زدن ها و تهمت هایی که به او زدم میبینم و حتی فکر میکنم اگر با مرد دیگری دوست شده باشد گناهش گردن من است.
    بارها با هم صحبت کرده ایم و بارها قسم خورده و توضیح داده است که با هیچ مردی رابطه ندارد چطور میتواند من که آن همه خوب بودم و بعد خیانت کردم دیگر مردی را قبول کند ؟
    به عنوان مثال یه شب من به سمت قزوین ساعت 10 شب حرکت کردم با ماشین خودم و آن خانم تا رسیدن من به قزوین هر یک ساعت یکبار زنگ میزد و نگران من بود اما همین یک هفته پیش سفری کاری به تهران داشتم که حتی یکبار هم زنگ نزد و تلفنش را هم خاموش کرده بود .
    باور کنید در برزخ هستم

  9. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    دوست عزیز سلام

    به تالار همدردی خوش آمدید.

    اول از همه باید بگم چقدر خوبه که اومدید اینجا و مشکلتون رو مطرح کردید.

    چون میتونید اظهار نظرهای متفاوت رو بشنوید و تصمیم بگیرد.

    احساسات در شما خیلی زیاد هست و بهتره به یک تعادل احساسی برسید.

    و در یک خلوت پیش خودتون فکر کنید که هدف از این رابطه بی تعهد چی هست؟9 سال زمان کمی نیست!!!

    ادامه این روند اصلا به صلاح دو طرف نیست مراقب باشید.

    امیدوارم از این تاپیک نتیجه درست بگیرید.

    مراقب باشید!
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  10. 2 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), کامران (سه شنبه 18 تیر 92)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 مرداد 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز ویدا @
    ممنون از توجه و پاسختون
    درست میفرمایید 9 سال مدت زمان کمی نیست اما واقعیت این است مقصر اصلی داستان و شکست قلبی و بهم ریختن یک رابطه مناسب و خوب من بودم که به دلیل توهمات شخصی و نابجا تمام عشق و دوست داشتن های یک زن را به آتش کشیدم و او را افسرده و منزوی کردم.
    اکنون دنبال راه بازسازی و اعتماد سازی مجدد هستم چون مطمن هستم آن زن از ته قلب من را دوست داشت و دارد اما من قدر او را ندانستم.
    دنبال پیدا کردن راهی برای جبران هستم.

  12. 2 کاربر از پست مفید kiu تشکرکرده اند .

    کامران (سه شنبه 18 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92)

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    مجددا سلام

    درک میکنم صحبت های شما.

    گزینه اقدام رسمی یک گزینه منطقی و درسته.

    اقدام رسمی شما میتونه سر آغاز یک دوره شناخت باشه.

    حقیقت اینه بعد این همه سال فکر نکنم کسی بتونه راهکاری برای ادامه دوستی و اعتماد به شما بدهد.

    اشتباه این نه سال که یک رابطه بی تعهد رو ادامه دادید رو دیگه تکرار نکنید.

    با رفتار جراتمندانه و منطقی یک سر و سامان به رابطه بدید و یا کلا رهاش کنید......
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  14. 3 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    hamrahi (دوشنبه 17 تیر 92), rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92)

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    آقای kiu من و سایر دوستانی که اینجا پیدا می کنید، تاپیک شما رو فراموش نمی کنیم، و تلاش می کنیم شما و دوستتون بهترین تصمیم رو بگیرید. پس نگران این موضوع نباشید.

    =====================

    خوشحالم که هیچکدوم از اون موارد در موردتون صدق نمی کنه. امیدوارم تشخیصتون در این مورد درست باشه، و خواهش می کنم اینبار از سمت دوستتون اون موارد رو بخونید، و به ما بگید فکر می کنید کدوم ها در موردش صدق می کنن.

    ======================

    پس شما مصمم هستید که ایشون همسر دلخواه شما هستند؟ و ازدواج با ایشون برای هردوتون خوشبختی میاره؟

    اگه جواب سوالات بالا مثبت هست، سوالم اینه که چرا؟

    چه ویژگی ها و تناسب هایی باعث شده ایشون رو برای زندگی انتخاب کنید؟ و باور داشته باشید که می تونید خوشبختش کنید و می تونه خوشبختتون کنه؟

    ========

    اگه دوستتون برای ازدواج با شما راضی بشه، ظرف چه مدت پروسه خواستگاری رسمی و غیره رو کلید می زنید؟

    منظورم اینه که تنها مشکلی که الان دارید، عدم رضایت دوستتون هست؟

    ===================

    باتوجه به صحبت هایی که کردید، نمی شه با قاطعیت گفت که ازدواجتون کار درستیه. دلم می خواد در این مورد صحبت کنیم، و به نظر یکسانی برسیم.

    یکی از دلایلم اینه که: شما همیشه به ایشون شک داشتید و دارید، و در رابطه با ایشون احساس امنیت قلبی نمی کنید. حالا این می تونه دو تا دلیل داشته باشه. یا شما تناسب فرهنگی با هم ندارید، و ایشون رفتارهایی دارن که با فرهنگ شما متناقضه و باعث می شه نتونید بهش اعتماد داشته باشید، یا شما دچار یه اختلال هستید که نمی تونید اعتماد کنید (که اگه اینطور باشه، لازمه قبل از ازدواج درمانش کنید). قبل از اینکه این بحث رو ادامه بدم، دلم می خواد نظر خودتون رو در مورد علت این عدم اعتماد بدونم، که بعد بریم سراغ اینکه آیا راهی برای برطرف کردنش هست یا نه.

    بعدا در مورد بقیه دلایل صحبت می کنیم. فعلا بهتون توصیه می کنم که سعی کنید زندگی رو برای خودتون شاد تر و قشنگ تر کنید. شما در صورتی می تونید یک انتخاب درست داشته باشید که آروم و مقتدر باشید، نه افسرده و مضطرب.

    بهم بگید چطور می خواید با افسردگیتون مقابله کنید؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 17 تیر 92 در ساعت 18:45

  16. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    rozaneh (دوشنبه 17 تیر 92), tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92), فرانک بانو (پنجشنبه 20 تیر 92), کامران (سه شنبه 18 تیر 92), ویدا@ (چهارشنبه 19 تیر 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 مرداد 97, 11:02
  2. دوباره اعتماد کنم و اجازه آشنایی بیشتر رو بدم؟
    توسط mastore در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 دی 94, 10:37
  3. نیازمند راهنمایی جهت حل مسائل اعتقادی و ازدواج
    توسط salehe92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 فروردین 94, 12:05
  4. بددهنی و بی اعتنایی مرد به زن
    توسط اورکیده در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 16 شهریور 93, 23:25
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 خرداد 92, 16:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.