آثار زيانبار شهوت پرستى
ا«شهوت»داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل هر گونه دوست داشتن،تمايل و رغبت به درك لذت و خواهش نفس مىشود.بدون اينكه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به كار رفته است.
در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماىاخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه«عفت»به معنى خويشتندارى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده مادى به كار مىرود.
اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مىرود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است، مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مىفرمايد:«... و لكم فيها ماتشتهى انفسكم ...، هر چه را دوستبداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشتبراى شمافراهم است» (36) يا آن جايى كه مىفرمايند:«... فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ...،دربهشت آنچه دلها مىخواهد و چشم از آن لذت مىبرد،موجود است.» (37)
به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به كار مىرود.
اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.
به هر حال«شهوت»به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همان خواستهاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبلآورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب شهوت پرستى هاست كه به طور خلاصه مىتوان به عناوين زير،اشاره كرد:
1-آلودگى به گناه
شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مىكشاند و در واقع يكى ازسرچشمه هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مىگردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى«حبك للشىء يعمى و يصم (38) »آدمى راكور و كر كرده و قدرت درك واقعيتها را از او مىگيرد و در چنين حال،زشتىها درنظر او زيبا و زيبايىها در نظر او زشت و بى رنگ مىشود.
به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلام درباره پيروى از شهوات هشدار داده و مىفرمايد:«از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع گناهان مىكشاند.»
در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:«هواپرستى عقل انسان را فاسد مىكند»و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):«دين انسان را بر باد مىدهد و حتى انسان را به بت پرستى مىكشاند.»در اين رابطه مفسران وارباب حديث،در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم بنى اسرائيل به نام«برصيصا»آورده اند كه شاهد زنده اى براى اين مدعاست،داستانگر چه معروف است،اما تكرارش خالى از صواب نيست:
...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سالها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى رسيده بود كه بيماران با دعاى او سلامت خود را باز مىيافتند و به اصطلاح مستجاب الدعوة شده بود.
روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاه او گذاردند و رفتند.
شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه عنان اختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به دست فراموشى سپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان«عفت»خويش را به گناه بي الود.پس ارتكاب گناه به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشهاى از آن بيابان وسيع دفن كند.
هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهار بى اطلاعى كرد، آنان نسبت به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون كشيدند.
اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوى عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه هاى خويش تو را به اين روزانداختم،حال اگر آنچه را كه من مىگويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.
عابد گفت:چه كنم؟
شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.
عابد گفت:مىبينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده اند و من در اين حال توانايى سجده بر تو را ندارم.
شيطان گفت:اشاره اى هم كفايت مىكند.
عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجدهاى بر شيطان كرد،طناب دار گلويش را فشرد و او در دم جان سپرد.
آرى!شهوت پرستى باعث شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سالهاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
همه رنج جهان از شهوت آيد كه آدم زان برون از جنت آيد (39)
2-فساد عقل
شهوت پرستى،پرده هاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مىاندازد،حق را در نظر اوباطل و باطل را در نظر او،حق جلوه مىدهد.در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه:
«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مىكند.» (40) به همين دليل بسيارى ازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،كارهايى انجام مىدهند كه بعد از فرو نشستن آتش شهوت،از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجب مىكنند كه چگونه دست به انجام آن كار احمقانه و غلط زده اند.
در حديث ديگرى امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«اذا ابصرت العين الشهوة عمىالقلب عن العاقبة،هنگامى كه چشم،مظاهر شهوت را ببيند،عقل از مشاهده عاقبت كارباز مىماند» (41)
3-تضعيف شخصيت اجتماعى انسان
شهوت پرستى،شخصيت و احترام اجتماعى انسان را در هم مىشكند و او را به ذلت مىكشاند، زيرا براى كاميابى هاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى اجتماعى را شكست وتن به هر پستى داد.بديهى است كه انسان با شخصيت،در كشاكش شهوات،بر سردو راهى قرار مىگيرد كه يا بايد به خواستهاى شهوانى دل خويش برسد،يا شخصيت واحترام اجتماعى خود را حفظ نمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غير ممكن است!
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«زيادة الشهوة تزرى بالمروة، افزون شدن شهوت،شخصيت انسان را لكه دار مىكند.» (42)
4-اسارت نفس
اسارت و بندگى در برابر خواستهاى نفسانى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است، زيرا انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود مىشود كه بازگشت و دورى جستن از آنها، برايش مشكل و گاهى نيز غير ممكن مىگردد.
نمونه بارز آن،زندگى خفت بار معتادان به مواد مخدر است كه در ظاهر آزادند،ولى از هر اسيرى،اسيرترند.زنجير اعتياد ناشى از شهوت پرستى نيز آن چنان دست وپاى انسان را مىبندد كه گويا هر گونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواستهاىرذيله،بسيار مشكل مىگردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشقهاى جنون آميزجنسى برسد كه در اين حال اسارت انسان به اوج خود مىرسد.
حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفكاسره،بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (43)
آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مىفرمايند:«و كم من عقل اسير تحت هوى امير،چه بسيار عقلها و خردها كه شهوات بر آن حكومت مىكند.» (44)
باز در حديث ديگرى مىفرمايند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوتها،افراد نادان را برده خود مىسازند.» (45)
5-رسوايى و بىآبرويى
رسوايى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است.تاريخ بشر مملو از شرح زندگى كسانى است كه در جامعه داراى مقام و موقعيت ممتاز بودند،ولى هنگامى كه اسير«شهوت»و هواى نفس شدند،كارشان به رسوايى كشيد.
در اشعار شعرا نيز رابطه«عشق»و«رسوايى»ي رابطه معروف و مشهور است. (46)
(رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى)
در داستان يوسف و همسر عزيز مصر نشان مىدهد كه چگونه همسر عزيز مصر با وجود احترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شديوسف به صبر خويش پيمبر شد رسوا شتاب كرد زليخا را (47)
و به گفته شاعر عرب:
ان الهواى هو الهوان قلب اسمه فاذا هويت فقد لقيت هوانا (48)
هوا پرستى همان پستى است كه نام آن تغيير يافته،به همين دليل هر هوا پرستى پست مىشود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)