به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 45
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1395-9-10
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    5,275
    سطح
    46
    Points: 5,275, Level: 46
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    361

    تشکرشده 311 در 123 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام
    اگه خواستيد به زندگي برگرديد حتما از تغيير رفتار همسرتون مطمن بشيد ....
    با مطالبي كه از همسرتون نوشتيد فكر كنم با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم كنيد ...
    براي اينكه از تغيير در همسرتون مطمن بشيد به هر طريق كه ميدونيد همسرتون رو امتحان كنيد - (مطمن بشيد كه تغييرات مقطعي نيست)

    ميتونم بپرسم مهريتون چقدر بوده كه فكر ميكنيد همسرتون بخاطرمهريه برگشته؟
    من جاي شما بودم ي فرصت چند ماهه به خودم ميدادم بعد تصميم ميگرفتم زمان همه چيز رو معلوم ميكنه...
    لطفا احساسات رو كنار بزار و با عقل تصميم بگير.

  2. کاربر روبرو از پست مفید sia518 تشکرکرده است .

    haniye68 (دوشنبه 12 تیر 96)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sia518 نمایش پست ها
    سلام
    اگه خواستيد به زندگي برگرديد حتما از تغيير رفتار همسرتون مطمن بشيد ....
    با مطالبي كه از همسرتون نوشتيد فكر كنم با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم كنيد ...
    براي اينكه از تغيير در همسرتون مطمن بشيد به هر طريق كه ميدونيد همسرتون رو امتحان كنيد - (مطمن بشيد كه تغييرات مقطعي نيست)

    ميتونم بپرسم مهريتون چقدر بوده كه فكر ميكنيد همسرتون بخاطرمهريه برگشته؟
    من جاي شما بودم ي فرصت چند ماهه به خودم ميدادم بعد تصميم ميگرفتم زمان همه چيز رو معلوم ميكنه...
    لطفا احساسات رو كنار بزار و با عقل تصميم بگير.
    سلام دوستان
    دیشب رفتم همسر سابقم رو دیدم...خیلی متحول شده بود ...خیلی پشیمون و نادم خودش رو نشون میداد...و گفت من قدر تو رو ندونستم ...منم گفتم پارسال این موقع مثل سیب زمینی توی روغن جلیز و ویلیز میکردم یه پام اتاق مشاوره بود یه پام شرکت یه پام خونه مامان یه پام خونه دوستام....بهش گفتم چقدر بهت گفتم این بچه بازیا رو از خودت در نیار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همش میگفت هر چی بگی حق داری ولی ازت خواهش میکنم که حرف گذشته رو نزن چون داغونم میکنی ....گفت من فهمیدم که دوستام به درد زندگیم نمیخورن...حتی فهمیدم که مادرم و خانواده ام هم به درد من نمیخورن....تو این 10 ماهه که تو نبودی اصلا آرامش نداشتم ولی بخاطر غرور مسخره ام نمیومدم جلو واسه آشتی...گفت امشب که تو رو دیدم به آرامش رسیدم و میخام جبران کنم و میدونم که کارم سخته ولی میخام تلاش خودمو بکنم....دقیقا شور و تلاشی رو که پارسال من تو زندگی باهاش داشتم رو الان توی شوهر سابقم می دیدم...پارسال هیچ تلاشی و ذوقی واسه با من بودن نداشت....ولی دیشب دیدم که خیلی ذوق و شوق داشت واسه با من بودن....ولی من دیگه هیچ ذوق و شوقی واسه با اون بودن رو ندارم...همه چی برعکس شده...بهش گفتم 5شنبه میرم مشاوره تا ببینم چی میگه...گفت هر کاری تو بگی من انجام میدم و حتی اگه میخای میرم زیر نظر مشاوره تا بهترین بشم واست...منم گفتم ازت میترسم ...چون تو اوج ناباوری منو رها کردی و بی منطق ترین کاری رو که یه مرد میتونه انجام بده رو انجام دادی....دوستان میخام بهش بگم نه....ولی دلم به حالش میسوزه...اگه من نباشم بدبخت تر میشه...همش میگفت تو کمکم کن تا خودمو بکشم بالا و همراهی کن باهام...
    مهریه ام 400 سکه

  4. کاربر روبرو از پست مفید haniye68 تشکرکرده است .

    sia518 (دوشنبه 12 تیر 96)

  5. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام هانیه جان

    میدونم تصمیم گیری برات خیلی سخته. فقط هر کاری میکنی از روی دلسوزی هیچ تصمیمی نگیر . دلت برای خودت بسوزه که بیگناه اسیر ندونم کاری ایشون و خانوادش

    شدی.

    با نبودن تو هم فکر نمیکنم ایشون بدبخت تر بشه.

    منطقی به همه چیز فکر کن و عجله هم نکن. سعی کن فقط صلاح خودت رو در نظر بگیری.

    راجع به مهریه هیچ حرفی نزد؟

  6. 4 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    haniye68 (دوشنبه 12 تیر 96), tavalode arezoo (دوشنبه 12 تیر 96), نیکیا (دوشنبه 12 تیر 96), بارن (دوشنبه 12 تیر 96)

  7. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    فکرمیکنم اگه الان قبول کنی ایشونو، ازاین به بعد همش یه نگاه از بالا به پایین بهش میکنی منت سرش میذاری که قبولت کردم بنابراین دور تحقیرهایی که اون درحقت میکرد به شمامیرسه واینبار نوبت شما میشه.مسلما این زندگی،یک زندگی نمیشه که ایشون وشما میخواین.همسر سابقتون شما رو باهانیه قبلی میشناسه که برای نگهداشتن زندگیش دست به هرکاری زد نه این هانیه که دیگه حسی بهش نداره(البته این احساستون ممکنه واکنش معکوس باشه یعنی اینقدر دلتون شکسته که فکرمیکنین حتی ازش متنفرین ولی ممکنه احساس واقعیتون این نباشه)بنظرم برای هرجوابی سعی کن حداقل یه فاصله شش ماهه بدی که بعدها برای جواب مثبت یامنفیت خودتو سرزنش نکنی.

  8. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    haniye68 (دوشنبه 12 تیر 96), بارن (دوشنبه 12 تیر 96)

  9. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام هانیه جان

    میدونم تصمیم گیری برات خیلی سخته. فقط هر کاری میکنی از روی دلسوزی هیچ تصمیمی نگیر . دلت برای خودت بسوزه که بیگناه اسیر ندونم کاری ایشون و خانوادش

    شدی.

    با نبودن تو هم فکر نمیکنم ایشون بدبخت تر بشه.

    منطقی به همه چیز فکر کن و عجله هم نکن. سعی کن فقط صلاح خودت رو در نظر بگیری.

    راجع به مهریه هیچ حرفی نزد؟
    روزهایی که باهاش بودم خیلی سختی کشیدم...الان تو مسیری افتادم که فکر میکنم آرامشم بیشتره...حتی همون اوایل عقد باهاش هم این آرامش الان رو نداشتم...جلوش معذب بودم ولی چون دوسش داشتم با همه چی کنار میومدم...جلوش نمیتونم خودم باشم...باید حواسم به همه چی باشه...حتی به پیامی که دوستم رو گوشیم میده هم باید حواسم باشه که یه وقت حرف نامربوطی نزنه که نکنه آقا مشکوک شه...از همه دوستای من بدش میومد الکی و بدون دلیل...حتی پیام های آبجیم رو مجبور بودم مرتب پاک کنم...چون از هر چیزی یه داستانی درست میکرد...نمیتونستم بیرون و توی محافل خانوادگی خودم باشم ....باید همیشه ساکت می نشستم چونکه آقا دوست نداشت من حرف بزنم و با کسی صمیمی بشم...حتی واسه سلام واحوال پرسی هم مشکل داشت که چرا لبخند زدی و سلام کردی چرا شاد احوال پرسی کردی ؟؟باید اخم کنی واسه احوال پرسی....و خیلی چیزهای دیگه...ولی من اون موقع ها دوستش داشتم و برام مشکلی نبود طبق میلش رفتار میکردم....الان که دوستش ندارم دیگه نمیتونم طبق میلش رفتار کنم و میخام خودم باشم...اون امتیازهایی که گذشته بهش داده بودم رو دیگه نمیتونم بهش بدم و واسه همین فکر میکنم باز به مشکل بخوریم ...چون من مثل قبلا غلام حلقه به گوشش نیستم....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط tavalode arezoo نمایش پست ها
    فکرمیکنم اگه الان قبول کنی ایشونو، ازاین به بعد همش یه نگاه از بالا به پایین بهش میکنی منت سرش میذاری که قبولت کردم بنابراین دور تحقیرهایی که اون درحقت میکرد به شمامیرسه واینبار نوبت شما میشه.مسلما این زندگی،یک زندگی نمیشه که ایشون وشما میخواین.همسر سابقتون شما رو باهانیه قبلی میشناسه که برای نگهداشتن زندگیش دست به هرکاری زد نه این هانیه که دیگه حسی بهش نداره(البته این احساستون ممکنه واکنش معکوس باشه یعنی اینقدر دلتون شکسته که فکرمیکنین حتی ازش متنفرین ولی ممکنه احساس واقعیتون این نباشه)بنظرم برای هرجوابی سعی کن حداقل یه فاصله شش ماهه بدی که بعدها برای جواب مثبت یامنفیت خودتو سرزنش نکنی.
    منم از همین میترسم....میترسم که به نقطه ای باهاش برسم که فقط تحملش کنم....من بهش گفتم که من آدم سابق نیستم ...اون همه تلاشی رو قبلا داشتم دیگه نمیتونم داشته باشم و حاضر نیستم کمکت کنم و همراهیت کنم....بهش گفتم اگه میخای جبران کنی اول دنبال کار باش بعد خونه و بعد شرایط عروسی رو فراهم کن و بعدش 3 ماهی زمان میخام که باهات نامزدی کنم تا ببینم تغییراتت موقتی نیست و بعد عروسی میگیریم....میگه زمان زیادیه و من طاقت ندارم....من حاضرم مهریه ات رو 2 برابر بیشتر بزنم و حق طلاق رو مجدد بهت بدم که تو باز زنم شی....البته محضر دار بهم گفت همسرت تا 3 ماه نمیتونه رجوع کنه....حس میکنم بخاطر بدبختی هاش اومده سراغ من...حس میکنم اگه کار داشت و شرایطش خوب بود سراغ من نمیومد!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  10. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    بچه ها سلام
    من به همسر سابقم گفتم که من دیگه جوابت رو نمیدم...و تو برو دنبال کار و خونه و مهیا کردن شرایط متاهلی....هر وقت شرایطت خوب شد بیا تا بریم زیر نظر مشاوره....و اگه خدا خواست شروع کنیم...ولی همسر سابقم میگه تو باید باشی که من امیدواری داشته باشم...من تنهایی نمیتونم...منم گفتم دیگه من با تو غریبه ام و نمیتونم همراهت باشم و بهت امیدواری بدم...ولی بازم مرتب ز میزنه و من جواب نمیدم...چون میخاد سریع صمیمی شه

  11. کاربر روبرو از پست مفید haniye68 تشکرکرده است .

    بارن (سه شنبه 13 تیر 96)

  12. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط haniye68 نمایش پست ها
    بچه ها سلام
    من به همسر سابقم گفتم که من دیگه جوابت رو نمیدم...و تو برو دنبال کار و خونه و مهیا کردن شرایط متاهلی....هر وقت شرایطت خوب شد بیا تا بریم زیر نظر مشاوره....و اگه خدا خواست شروع کنیم...ولی همسر سابقم میگه تو باید باشی که من امیدواری داشته باشم...من تنهایی نمیتونم...منم گفتم دیگه من با تو غریبه ام و نمیتونم همراهت باشم و بهت امیدواری بدم...ولی بازم مرتب ز میزنه و من جواب نمیدم...چون میخاد سریع صمیمی شه
    کار همسرت درست نیست که میخواد قبل از اینکه هر کاری رو شروع کنه با تو صمیمی بشه و امیدوارم تو زیر بار همچین پیشنهادی نری.

    چیزهایی هم که در مورد شکاک بودن بیش از حدش گفتی قابل تامله.

    در نهایت اگر هم آدم مسئولیت پذیری بشه تو با این خصوصیتش میخوای چه کار کنی؟ میتونی بپذیریش؟

  13. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    haniye68 (سه شنبه 13 تیر 96)

  14. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هانیه جان! من همیشه تاپیکهاتو میخوندم و برات دعا میکردم که بتونی شرایط رو درست کنی و یا اینکه از اون مرد جدا بشی! هانیه جان ذات ادمها تغییر نمیکنه... مردی که بتونه توهین کنه بتونه کتک بزنه بتونه همسرش رو تو بدترین حالت تنها رها کنه و اهمیت نده. بتونه تحقیر کنه و تو سری بزنه. این آدم این چیزا تو ذاتشه و یک مرد متشخص و نرمال تحت هیچ شرایطی دست به این کارا نمیزنه. فرض کن این آقا به این نتیجه نمیرسید که دوست به دردش نمیخوره اونوقت چی میشد؟ ایشون رفتن دوراشونو زدن با چند نفر بودن و به نتیجه نرسیدن یا احتمالا رابطه جدی داشتن که به هم خورده دوباره برگشتن سمت شما! هانیه جان متوجه نیستی که اولویت اول این اقا نیستی؟ از جای دیگه رونده مونده شده برگشته به شما... ببخشید اینطوری میگم ولی حقیقت از چشم من اینطور به نظر میاد... هانیه جان یک جا نوشتی از ترس تنهایی ممکنه برگردی به این آدم ولی اینو بدون اولا این دنیا پر از انسان هست و مردای خوبی هم وجود دارن که با کمی صبر و حوصله میتونی زندگی جدیدی رو شروع کنی و دوم اینکه از نظر من تنها موندن خیلی شرف داره به زندگی با همچین موجودی که نه شریک میدونه چیه نه زندگی مشترک و نه حرمتی برای شما باقی گذاشته.

  15. کاربر روبرو از پست مفید niloofar_aabi تشکرکرده است .

    haniye68 (سه شنبه 13 تیر 96)

  16. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    کار همسرت درست نیست که میخواد قبل از اینکه هر کاری رو شروع کنه با تو صمیمی بشه و امیدوارم تو زیر بار همچین پیشنهادی نری.

    چیزهایی هم که در مورد شکاک بودن بیش از حدش گفتی قابل تامله.

    در نهایت اگر هم آدم مسئولیت پذیری بشه تو با این خصوصیتش میخوای چه کار کنی؟ میتونی بپذیریش؟
    همه دوستام میگن که این اگه میخاد جبران کنه، اول بره شرایط رو اکی کنه و بعد بیاد سراغ تو....چون تو دیگه زنش نیستی و دلیلی نداره خودتو شریک بیکاری و بی خانمانی و بی پولی اون کنی...میفهمه که من تنها زندگی میکنم :مرتب پیام میده که بزار بیام خونت با هم زندگی کنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم گفتم نمیشه:شروع کرد به التماس کردن و منم جوابش رو ندادم...چون میخاد با زبون منو رام کنه و به من نزدیک و صمیمی شه ،همش زنگ میزنه و من جواب نمیدم....
    قبلا میتونستم خودمو کنترل کنم ....چونکه دوستش داشتم و فکر میکردم که هر مردی عیب و ایراد داره و هیچکس کامل نیست....ولی الان نسبت بهش سردم و نمیدونم که بتونم اخلاقاش رو تحمل کنم....همش بهم پیام میده که به حرف دوستات گوش نکن....و میگه الان من که به این مرحله رسیدم بخاطر دوستام هست....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط niloofar_aabi نمایش پست ها
    سلام هانیه جان! من همیشه تاپیکهاتو میخوندم و برات دعا میکردم که بتونی شرایط رو درست کنی و یا اینکه از اون مرد جدا بشی! هانیه جان ذات ادمها تغییر نمیکنه... مردی که بتونه توهین کنه بتونه کتک بزنه بتونه همسرش رو تو بدترین حالت تنها رها کنه و اهمیت نده. بتونه تحقیر کنه و تو سری بزنه. این آدم این چیزا تو ذاتشه و یک مرد متشخص و نرمال تحت هیچ شرایطی دست به این کارا نمیزنه. فرض کن این آقا به این نتیجه نمیرسید که دوست به دردش نمیخوره اونوقت چی میشد؟ ایشون رفتن دوراشونو زدن با چند نفر بودن و به نتیجه نرسیدن یا احتمالا رابطه جدی داشتن که به هم خورده دوباره برگشتن سمت شما! هانیه جان متوجه نیستی که اولویت اول این اقا نیستی؟ از جای دیگه رونده مونده شده برگشته به شما... ببخشید اینطوری میگم ولی حقیقت از چشم من اینطور به نظر میاد... هانیه جان یک جا نوشتی از ترس تنهایی ممکنه برگردی به این آدم ولی اینو بدون اولا این دنیا پر از انسان هست و مردای خوبی هم وجود دارن که با کمی صبر و حوصله میتونی زندگی جدیدی رو شروع کنی و دوم اینکه از نظر من تنها موندن خیلی شرف داره به زندگی با همچین موجودی که نه شریک میدونه چیه نه زندگی مشترک و نه حرمتی برای شما باقی گذاشته.
    سلام دوست عزیز
    ممنون از همراهیت
    یجورایی راست میگی...اگه اون تو شرایط بد بود منم توی شرایط بدی بودم...تازه من یه زنم و مشکلات 10 برابر بیشتر روم تاثیر داره...راست میگی ...چرا با وجود همه اون مشکلات من ولش نکردم و برم؟!!!!!!!!!!منم میتونستم بگم این شوهر کار نداره 8 ماهه و هیچ شرایطی برای جشن عروس رو فراهم نمیکنه و هیچ تلاشی برای کار نمیکنه و رفیق باز هم هست و بی احترامی و بی حرمتی هم میکنه و حدس میزنم هر از گاهی مواد مخدری هم استفاده میکنه و بهم محبت و توجهی هم نداره و...................من این همه دلیل داشتم ولی ولش نکردم حاضر بودم قدم به قدمش برم و این زندگی رو بسازم تا شوهرمم خوب بشه.....تازه با اون همه عیب و ایرادی که اون داشت باید من قیدش رو میزدم و واسش ناز میکردم....ولی برعکس بود اون ناز میکرد و من پشت سرش می دویدم که بگیرمش ....شده بودیم مثل موش و گربه....من گربه بودم و شوهرم موش که همیشه فراری بود.....درست میگی دوستم....اگه آدم ذاتش خوب باشه تو هر شرایطی باشه و حتی اگه کاری هم کرده باشه چند روز بعدش میاد واسه آشتی ،نه اینکه بعد از 10 ماه بیاد....چرا من قیدشو نزدم؟؟؟چرا اون قید منو زد؟؟؟؟تمام اون شرایط سخت بیکاری و بی پولی واسه منم بود....راست میگی اگه مرد بود توی بدترین شرایط هم این کارو نمیکرد....
    ویرایش توسط haniye68 : سه شنبه 13 تیر 96 در ساعت 14:29

  17. 5 کاربر از پست مفید haniye68 تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 13 تیر 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 13 تیر 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 14 تیر 96), آنیتا123 (پنجشنبه 15 تیر 96), بارن (چهارشنبه 14 تیر 96)

  18. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلااااااااااااااااااااااا ااام بچه ها
    دوستای عزیز من پنجشنبه رفتم مشاوره (همونمشاوره ای که قبل از طلاق میرفتم و یکبار هم با همسرم رفته بودم).......مشاوره گفتبه عنوان یه فرصت اگه بخوای به همسر سابقت بدی :باید به چشم یه خواستگار بهش نگاه کنی،خواستگاری که 2 سال باهاش بودی و کاملا می شناسیش....آیا با اون شناختی که ازش داریمیخوای بهش فرصت بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و من به مشاوره گفتم شاید تغییر نکرده باشهو اینا همه موقتی باشه و شاید هنوز سرش به سنگ نخورده و داره فیلم بازی میکنه....مشاورهگفت من همسر سابقت رو بعد از تغییراتش ندیدم و نمیتونم قضاوتش کنم.....باید حتما ببینمشو بررسی شه....و اگه میخای بهش یه امتیاز بدی که بهش بگو بیاد مشاوره....و مشاوره گفتکه شاید این آدم واقعا تغییر کرده باشه...شاید یه شوکی بهش وارد شده باشه و واقعا میخوادتغییر کنه....و مشاوره گفت : ما نمیتونیم بگیم یه آدمی که بده لزوما تا آخر عمرش بدباشه...و گفت آدمها تغییر پذیرن...حالا من تصمیم دارم به همسر سابقم بگم که میخام بهچشم یه خواستگار بهت وقت بدم .....و در صورتی ادامه میدیم که اگه مشاوره نظرش مثبت بود....

  19. کاربر روبرو از پست مفید haniye68 تشکرکرده است .

    sia518 (شنبه 24 تیر 96)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. یک زن از مردش چه توقعاتی داره. خواهشا کمک کنید. زندگیم داره از هم می پاشه.
    توسط majid_majid در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 67
    آخرين نوشته: جمعه 04 اردیبهشت 94, 04:22
  3. کی مشکلاتم با شوهرم تموم میشه و می تونم طعم خوشبختی رو حس کنم؟
    توسط LilaWithoutHope در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 اسفند 92, 20:17
  4. از وقتی ماشینم رو فروختم حالم بد شده....باید چی کار کنم به نظرتون؟
    توسط شوکا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 05 اسفند 90, 00:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.