الان که باز آمدم اینجا از خدا می خواهم قدرت نوشتن را به دستان لرزانم بدهد.
بعد از یک ماه و خورده که از هم دور بودیم گفتم که با اصرار های زیاد من دوباره زندگیمون رو شروع کردیم و صد البته با کوتاه اومدن من در تمام مسائل . تمام کارهایی که در این مدت در خانه حرمت نگه می داشت و انجام نمی داد را با کمال وقاحت انجام می داد . شبها یکساعت قلیون می کشید و خونه پر از دود می شد آخر شبها سیگار و ... و من هیچ کاری جز محبت و خدمت انجام نمی دادم .اولین روزی که با هم آشتی کرده بودیم صبح که در دستشویی بود اس ام اس اومد براش که "سلام عزیزم صبحت بخیر" برای من خیلی عجیب بود شماره رو برداشتم اما بهش فکر هم نمی کردم در این مدت هرچه محبت و توجه من بیشتر می شد بی محبتی و بی توجهی اون نیز بیشتر می شد .و هر وقت به خانه می آمد گوشیشون کاملا پاک می کرد اما در تاریخچه تماسش اون اسمی که بهش اس ام اس داده بود همیشه بود . آخرین پیام هم همیشه همان شماره بود.یه هو بر می گشت بهم می گفت اگه چقدر پول بهت بدم می زاری بری ؟ یا مثلا اگه اینقدر پول داشتم یه مقدار بهت می دادم که یه ماشین بخری و واسه خودت بری هر جا که دوست داری و منم برم و ... و من همه حرفهاش رو با بیخیالی و خنده رد می کردم اما ته دلم خون بود .روز جمعه بهش گفتم بریم بیرون گفت با تو هیچ جا به من خوش نمی گذره باید بهم فرصت بدی که بتونم گذشته رو فراموش کنم و از صبح تیپ زد عطر و ادکلن و ... (هیچ وقت به ظاهرش اینقدر اهمیت نمی داد) از صبح رفت تا شب وقتی هم که اومد خونه یک کلمه باهام حرف نزد . فرداش غذا پختم بهش زنگ زدم و خسته نباشید گفتم. اما تو دلم آشوب بود با یه شماره دیگه زنگ زدم دیدم یه خانم برداشت .یه جورایی از ارتباط بینشون مطمئن شده بودم وقتی اومد خونه شام که خوردیم و یه خورده حرف زدیم و من اسم طرف را اوردم و گفتم کیه ؟ درحالیکه از تعجب چشماش داشت از کاسه در می آومد گقت به خودم مربوطه . جریان اس ام اس و اینکه بهش زنگ زدم رو براش گفتم و اون با کمال وقاحت گفت آره باهاش در ارتباطم من وقتی از زندگی با تو مطمئن نیستم نمی تونم به کسی "نه "بگم و بهت که گفته بودم دلم برات سوخت دوباره اومدم باهات زندگی کنم و... با گریه رفتم خونه مادرش خدا می دونه توی راه چی بهم گذشت .مادرش هم خیلی بی خیال نشسته بود و من فقط گریه می کردم .می گفت مگه چی شده حالا؟؟ بعدش خودش اومد و گفت از خونمون برو بیرون برو پی کار خودت کاری به من نداشته باش چی از جون من می خوای ؟ اون شب رو با گریه تنها به صبح رسوندم از فرداش تصمیم گرفتم از خونه مادرش تکون نخورم و همون جا بس بشینم و بشم آینه دقشون . سه شب اونجا بودم و تو این سه شب خودش خونه نیومد می گفت از خونه برو بیرون تا بیام اونجا من هم گفتم از جام تکون نمی خورم تا اینکه روز سوم مادرش دیگه قاطی کرده بود شروع کرد به فحاشی به من و این که پسرم رو بدبخت کردی و ویلونش کردی خاک تو سر پسرم با این زن گرفتنش . منم گفتم چیز زیادی ازش نمی خوام واسم خونه بگیره دیگه نمی خوام سربار پدر مادرم باشم .مادرش گفت الان زنگ می زنم کس و کارت بیان اینجا تکلیفت رو روشن کنن . من هم خودم زنگ زدم به داداشم که با مامان بابام بیان اینجا اما مادرش گذاشت از خونه رفت بیرون من هم با چشم گریان وسایلم را جمع کردم و نشستم در محوطه بیرون تا پدر مادرم بیان وقتی اومدم با چشم گریون سوار ماشینشون شدم و اومدم خونه
می دونم طولانی شد اما تروخدا بهم بگین با همچین مرد بی غیرت و نامردی و خانواده اش چیکار باید بکنم ؟ تکلیف من چیه با یه دنیا بدهکاری و قرض که همشون رو سر خودم آوار شدن ؟با گریه شب و روز مادرم با غرور له شدم پدرم چیکار باید بکنم ؟؟؟؟
- - - Updated - - -
همیشه تو گوشم می خوند من آدم متعهدی هستم و هرگز خیانت نمی کنم و با اطمینان می گفت هیچ وقت نمی تونی ازین آتو ها ازم بگیری . من ساده اینقدر به این حرفش اطمینان داشتم که الان به خاطر تمام دو سال گذشته دارم می زنم تو سرم .در لیست افتخاراتش فقط همین خیانت رو نداشت که اونم اضافه شد الان واقعا نمی دونم باید به چی دلم خوش باشه ؟ الانم که از خداخواسته دوباره گذاشته رفته . دیروز رفتم پیش وکیل می گه برو ازش شکایت ترک انفاق بکن که از خونه رفته بیرون و نفقه نمی ده و برات خونه زندگی نگرفته .بعدش هم مهریه ات رو اجرا بزار و ازش شکایت رابطه نامشروع بکن . اما هرکدوم از اینا یه راه طول و دراز دادگاه و کلانتریه . فکرش هم می کنم تنم می لرزه . من احمق ساده رو چه به این کارها؟؟؟ به خاطر گندهایی که زده کلی بدهکارم وهر ماه قسط های بانکی روهم تلنبار می شه و در همشون پای من ساده گیره و اون هم عین خیالش نیست . ماه پیش یه النگو و زنجیر طلا داشتم فروختم یه مقداریش رو دادم اما باز هم داره جمع می شه . با این شرایط هم واقعا برام سخته بخوام طبق خواسته خودش مهریه و همه چیز رو ببخشم ازش جدا بشم من بمونم و با این بار بدهکاری و شخصیت خورد شده و ................
علاقه مندی ها (Bookmarks)