به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زنداداشم رو دوست دارم بیش از حد وابستشم

    سلام من پسری23 ساله هستم تو بچگی از نعمت پدرو مادر محروم شدم ی برادر دارم ده سال ازم بزرگتره خیلی واسم زحمت کشید وقتی پدرو مادرمون رو تو سانحه تصادف از دست دادیم عموم سرپرستیمونو به عهده گرفت رفتار زن عمو خیلی با ما بد بود من خیلی ازش میترسیدم ولی داداشم همیشه حامی من بود سال ها گذشت تا عموم به رحمت خدا رفت زن عموم ما رو از خونه بیرون کرد شکر خدا پدرم واسمون ی خونه به ارث گذاشته بود برادرم هم کار میکرد هم درس میخوند وضعمون خوب بود زندگیمون با تلخیها و شیرینیهاش میگذشت خاله ام گهگداری بهمون سر میزد ولی برادرم بعد از برخوردهای زن عموم دوست نداشت کسی بهمون کمک کنه.خاله ام به برادرم پیشنهاد داد تا ازدواج کنه چند تا دختر خوب رو نشون میداد ولی تا باهم صحبت میکردند دخترا مخالفت میکردند چون شرط اصلیش این بود که منم باهاشون زندگی کنم واسه همین قبول نمیکردند تا اینکه رفت خاسگاری زنداداشم هر چی داداشم گفت قبول کرد و باهم ازدواج کردند سال 85 بود که ازدواج کردند با ورود زنداداشم زندگیمون متحول شد خیلی خوب و مهربون بود همون اوایل به من گفت من هم مادرتم هم خواهرت نمیزارم کمبودی رو حس کنی هر چی میخوای به خودم بگو زنداداشم شده بود عین مادرم از هیچ چیز برام دریغ نمیکرد چ از نظر خورد و خوراک چ عاطفی با اینکه تنها پنج سال از من بزرگتر بود ولی منو عین بچش ترو خشک میکرد اگر کوچکترین بیماری میگرفتم زمین و زمان رو واسه بهبودی من بهم میریخت خیلی دوستم داشت هر مسافرتی میرفتند به برادرم میگفت پرهام هم باید باشه هر غذایی که بیرون میخورد واسه منم میاورد هر لباسی که واسه برادرم میخرید برای منم میخرید. هر چقدر من بزرگتر میشدم بیشتر به زنداداشم علاقمند میشدم تحمل دوریشو نداشتم میخواستم همیشه کنارم باشه در نبودش به عکساش نگاه میکردم و اشک میریختم این احساسم دو ساله خیلی شدید شده نمیدونم چ حسیه گاهی وقتا فکر میکنم زبونم لال عاشقش شدم حتی یک لحظه تحمل دوریشو ندارم چند روز پیش به من گفت وقتشه واست بریم خاسگاری میدونم به شوخی این حرفو زد ولی تا شنیدم تمام تن و بدنم لرزید نمیخوام ازدواج کنم میخوام تا آخر عمرم کنار زنداداشم بمونم هر وقت حالم خرابه میاد پیشم میگه داداش کوچیکه من چش شده نبینم غمو تو صورتت تو همه زندگی من و برادرت هستی دوست ندارم غمگین ببینمت همیشه سعی میکنه منو بخندونه دو روزه که مریض شده منم تا میبینمش میرم جای خلوت اشک میریزم دیگه طاقتم تموم شده هیچی نمیخوام فقط میخوام همیشه کنارم باشه ولی از الان برام نقشه ازدواج کشیدند هر چند به شوخی ولی استارتش زده شد.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام پرهام عزیز.خدا واقعا تو و برادرتو دوس داشته که همچین زن با محبتی کنارتون قرار داده. اول اینکه آیا تا حالا خانومی تو زندگیت بوده؟من فکر نمیکنم مشکلی باشه و بعد ازدواجتان قضیه حل میشه چون شما تنها زنی که تو زندگیت دیدی و محبتو فقط او از ایشون دیدی اونم خیلی زیاد. یک جورایی مثل مادرت بهت لطف کرده حق داری که دوسش داشته باشی همه ما به مادرامون وابسته ایم و دوسشون داریم حالا تو زن داداشت جای مادرت رو گرفته مخصوصا که بچگی مادرتو از دست دادی.نگران حست نباش از ازدواج هم نترس خیلی خوبه که شما هم تشکیل زندگی بدین و از این به بعد 4نفری خوشبخت باشین.با زن داداشت راجب معیارات صحبت کن تا کمکت کنه برای ازدواج.خدواند پدر ممادرتو رحمت کنه.

  3. 7 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), deljoo_deltang (جمعه 30 خرداد 93), meinoush (جمعه 30 خرداد 93), sara 65 (جمعه 30 خرداد 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 29 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), صبا_2009 (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  4. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mordad نمایش پست ها
    سلام پرهام عزیز.خدا واقعا تو و برادرتو دوس داشته که همچین زن با محبتی کنارتون قرار داده. اول اینکه آیا تا حالا خانومی تو زندگیت بوده؟من فکر نمیکنم مشکلی باشه و بعد ازدواجتان قضیه حل میشه چون شما تنها زنی که تو زندگیت دیدی و محبتو فقط او از ایشون دیدی اونم خیلی زیاد. یک جورایی مثل مادرت بهت لطف کرده حق داری که دوسش داشته باشی همه ما به مادرامون وابسته ایم و دوسشون داریم حالا تو زن داداشت جای مادرت رو گرفته مخصوصا که بچگی مادرتو از دست دادی.نگران حست نباش از ازدواج هم نترس خیلی خوبه که شما هم تشکیل زندگی بدین و از این به بعد 4نفری خوشبخت باشین.با زن داداشت راجب معیارات صحبت کن تا کمکت کنه برای ازدواج.خدواند پدر ممادرتو رحمت کنه.
    تا به حال با دختری دوست نبودم اهل اینجور دوستیها نیستم بخاطر قیافه ای که دارم دخترا به سمتم کشیده میشند ولی فکر اینکه بخوام از زنداداشم جدا بشم نمیزاره به کسی علاقمند بشم بر فرض اینکه من ازدواج کنم کدوم زن حاضره با جاریش زیر یک سقف زندگی کنه اونم دخترای امروزی.خیلی برام زحمت کشیده من دوست دارم همیشه کنارش بمونم

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.
    به خانم داداشتون بگو که یه دختر مثل خودش واستون پیدا کنه و بگو دوست داری بعد از ازدواج هم رابطه ی صمیمانه ای با خانمتون داشته باشه.
    چون الان فقط از سمت ایشون بهتون توجه می شده، این همه احساس وابستگی داری ولی وقتی در کنار یه خانم جوان به عنوان همسر قرار بگیری از این همه وابستگی تون کم میشه.

  6. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 04 تیر 93), deljoo_deltang (جمعه 30 خرداد 93), khaleghezey (دوشنبه 02 تیر 93), meinoush (جمعه 30 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), آویژه (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  7. #5
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    سلام.
    به خانم داداشتون بگو که یه دختر مثل خودش واستون پیدا کنه و بگو دوست داری بعد از ازدواج هم رابطه ی صمیمانه ای با خانمتون داشته باشه.
    چون الان فقط از سمت ایشون بهتون توجه می شده، این همه احساس وابستگی داری ولی وقتی در کنار یه خانم جوان به عنوان همسر قرار بگیری از این همه وابستگی تون کم میشه.
    اصلا نمیتونم به ازدواج فکر کنم حس میکنم زنی غیر از زنداداشم رو نمیتونم دوست داشته باشم محبتهایی که زنداداشم میکنه هیچ زنی نمیتونه منم پسر حساسی هستم

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    آقا پرهام

    شما اگر الان مادر و پدرتون (خدا بیامرزتشون) زنده بودند باز هم در سن ازدواج باید کم کم وابستگی هاتون رو کم می کردید و نمی تونستید همیشه پیش اونها باشید و برای ازدواج باز باید مستقل می شدید. می تونید مقاله های مربوط به وابستگی در این سایت رو مطالعه کنید.

    هیچ دو ادمی هم مثل هم نمی شوند. حستون درسته هیچ وقت نمی تونید کسی مثل زن داداشتون پیدا کنید ولی شاید بهتر هم بتونید پیدا کنید، ولی مهم اینه که هر کس رو که باهاش ازدواج کنید در عواطفی باهاش شریک می شید که اون عواطف رو قبلا با هیچ کس دیگری تجربه نکردید. رابطه شما با زن داداشتون رو با زابطه ای که شما در زندگی مشترک با همسرتون تجربه خواهید کرد رو جدا کنید و بدونید این دو از یک جنس نیستند. مثل حس پسر بوودن و همسر بودن و پدر بودن که سه احساس متفاوت و از سه جنس متفاوت خواهد بود.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  9. 8 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), del (چهارشنبه 04 تیر 93), meinoush (جمعه 30 خرداد 93), sara 65 (جمعه 30 خرداد 93), فرهنگ 27 (جمعه 30 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), آویژه (شنبه 31 خرداد 93), صبا_2009 (جمعه 30 خرداد 93)

  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    آقای پرهام. حس شما رو من نمی دونم. ولی اگه خودمو در نظر بگیرم اگه خیلی سال پیشا یه دفعه ای یه خانم جوون و پرمهر میومد و منو زیر پرو بالش می گرفت وقتی ناراحت بودم میومد ببینه چمه. اگه گریه می کردم بغلم می کرد. براش مهم بودم خوب عمیقا بهش دلبسته میشدم. این دلبستگی که شما داری لزوما عشق به غیرهمجنس از نوعی که نتونی ازدواج کنی نیست. یه مهر عمیقه که به عمق دلت نشسته. یه مادر خیلی خوب یه خواهر خیلی خوب اونم واسه کسی که می دونه تنهایی چیه و مادر پدرشو زود از دست داده. احساستونو من نمی دونم. اما من که دختر هم هستم می تونم همین عمق احساسی که شما می گی رو به یه زن که خواهرم بشه یا مادرم بشه پیدا کنم. لزوما این حستون منافات با ازدواج نداره.
    راستی اگه ازدواج کنی مجبور نیستی که دیگه زن داداشتو نبینی. می تونی یه خونه کنار خونه داداش و زن داداشت بگیرین زندگی کنین. هم مامانتو داری هم همسری که باهاش ازدواج می کنی.
    گریه نکن. خوشحال باش که تونستی همچین اغوش پرمهری رو داشته باشی. این اغوش می تونه اعوش یه مادر خوب و یا یه خواهر خوب باشه. به دلت رجوع کن. ایا واقعا عشقه به مادره یا عشق به یک زن به عنوان همسر؟؟ به نظر من عشق پاک مادرانه است بی قید و شرط.
    موفق باشی عزیزم.

  11. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), sara 65 (جمعه 30 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آقا پرهام منم اگه شبانه روز بشینم بگم من به x وابسته ام و نمی خوام به کس دیگه ای فکر کنم و محبت فقط اونیه که x بهم می کنه خب معلومه که حالات شما بهم دست میده، باید یادبگیری تمرکز زدایی کنی. باید یادبگیری در حین اینکه علاقه و احترامت پابرجا هست ولی وابستگی وجود نداشته باشه.

  13. 6 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), khaleghezey (دوشنبه 02 تیر 93), meinoush (شنبه 31 خرداد 93), فرهنگ 27 (جمعه 30 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), آویژه (شنبه 31 خرداد 93)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ّبین الان خانوم داداشت جای مادرتو واست گرفته و تو هم همش خودتو لوس میکنی. پاشو مرد! ی تکونی به خودت بده! درهای این قفس را باز کن و به سمت زندگی تازه خودت پرواز کن!!
    اونها هم هر چقدر با تو مهربون بودن ولی قبول کن که سخته این شرایط و از این دریچه نگاه کن که الان وقتش شده خانم داداشت بیشتر از زندگی مستقلش لذت ببره و شما هم صاحب ی زندگی مستقل بشی!!
    پاشو پاشو یالله جمع کن این بساطتو پسر
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  15. 7 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), del (چهارشنبه 04 تیر 93), khaleghezey (دوشنبه 02 تیر 93), meinoush (شنبه 31 خرداد 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), دختر بیخیال (دوشنبه 02 تیر 93), صبا_2009 (شنبه 31 خرداد 93)

  16. #10
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همه میگید وابسته نباش زن بگیری خوب میشی ولی من نمیتونم به کسی علاقمند بشم از این دیدگاه هم خوشم نمیاد که عشق بعد از ازدواج بوجود میاد هر چند زندگی داداشمو زنش رو میبینم که چقدر همدیگرو دوست دارند تو این چند سال ندیدم باهم بحث کنند چجوری بگردم زنی عین زنداداشم پیدا کنم همه که عین هم نیستند بر فرض مثال قصد ازدواج داشته باشم زنی حاضره قبول کنه که من با زنداداشم عین حالا صمیمی و راحت باشم فردا پس فردا گیر نمیده؟
    تازگیا فهمیدم زنداداشم بارداره بارداری دومشه یه برادرزاده هم دارم دکتر بهش گفت تا دوماه باید استراحت کنی داداشم میخواد ببرتش خونه مادرش ولی بخاطر من نمیره اگه بره من از دلتنگیش دق میکنم کدوم زن حاضره تا این حد فداکاری کنه تو این دوره زمونه خانوما سایه جاریشون رو با تیر میزنند منم تحمل ندارم کسی از گل نازکتر به زنداداشم بگه


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقعا احساس گناه و عذاب وجدان میکنم کمکم کنید(چند وقتیه همش دوست دارم داستان های سکسی بخونم یا...)
    توسط ترسا1373 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 01:16
  2. چطوری به استادم نزدیک و دوست بشم؟؟
    توسط sahar amiri در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 تیر 92, 02:36
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 15 اسفند 90, 10:04
  4. خبر :80درصد دختران دبیرستانی دوست پسر دارند !
    توسط پندار در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 30 آذر 88, 09:42
  5. اگر داستان نویسی دوست دارید(اهل قلم)
    توسط سارا بانو در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 18:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.