سلام من پسری23 ساله هستم تو بچگی از نعمت پدرو مادر محروم شدم ی برادر دارم ده سال ازم بزرگتره خیلی واسم زحمت کشید وقتی پدرو مادرمون رو تو سانحه تصادف از دست دادیم عموم سرپرستیمونو به عهده گرفت رفتار زن عمو خیلی با ما بد بود من خیلی ازش میترسیدم ولی داداشم همیشه حامی من بود سال ها گذشت تا عموم به رحمت خدا رفت زن عموم ما رو از خونه بیرون کرد شکر خدا پدرم واسمون ی خونه به ارث گذاشته بود برادرم هم کار میکرد هم درس میخوند وضعمون خوب بود زندگیمون با تلخیها و شیرینیهاش میگذشت خاله ام گهگداری بهمون سر میزد ولی برادرم بعد از برخوردهای زن عموم دوست نداشت کسی بهمون کمک کنه.خاله ام به برادرم پیشنهاد داد تا ازدواج کنه چند تا دختر خوب رو نشون میداد ولی تا باهم صحبت میکردند دخترا مخالفت میکردند چون شرط اصلیش این بود که منم باهاشون زندگی کنم واسه همین قبول نمیکردند تا اینکه رفت خاسگاری زنداداشم هر چی داداشم گفت قبول کرد و باهم ازدواج کردند سال 85 بود که ازدواج کردند با ورود زنداداشم زندگیمون متحول شد خیلی خوب و مهربون بود همون اوایل به من گفت من هم مادرتم هم خواهرت نمیزارم کمبودی رو حس کنی هر چی میخوای به خودم بگو زنداداشم شده بود عین مادرم از هیچ چیز برام دریغ نمیکرد چ از نظر خورد و خوراک چ عاطفی با اینکه تنها پنج سال از من بزرگتر بود ولی منو عین بچش ترو خشک میکرد اگر کوچکترین بیماری میگرفتم زمین و زمان رو واسه بهبودی من بهم میریخت خیلی دوستم داشت هر مسافرتی میرفتند به برادرم میگفت پرهام هم باید باشه هر غذایی که بیرون میخورد واسه منم میاورد هر لباسی که واسه برادرم میخرید برای منم میخرید. هر چقدر من بزرگتر میشدم بیشتر به زنداداشم علاقمند میشدم تحمل دوریشو نداشتم میخواستم همیشه کنارم باشه در نبودش به عکساش نگاه میکردم و اشک میریختم این احساسم دو ساله خیلی شدید شده نمیدونم چ حسیه گاهی وقتا فکر میکنم زبونم لال عاشقش شدم حتی یک لحظه تحمل دوریشو ندارم چند روز پیش به من گفت وقتشه واست بریم خاسگاری میدونم به شوخی این حرفو زد ولی تا شنیدم تمام تن و بدنم لرزید نمیخوام ازدواج کنم میخوام تا آخر عمرم کنار زنداداشم بمونم هر وقت حالم خرابه میاد پیشم میگه داداش کوچیکه من چش شده نبینم غمو تو صورتت تو همه زندگی من و برادرت هستی دوست ندارم غمگین ببینمت همیشه سعی میکنه منو بخندونه دو روزه که مریض شده منم تا میبینمش میرم جای خلوت اشک میریزم دیگه طاقتم تموم شده هیچی نمیخوام فقط میخوام همیشه کنارم باشه ولی از الان برام نقشه ازدواج کشیدند هر چند به شوخی ولی استارتش زده شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)