به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 [ 08:47]
    تاریخ عضویت
    1397-1-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دخالت های بیجای مادرم و جلوگیری از کار و ازدواج

    سلام دوستان - امیدوارم که پیامم رو بخونید و نظر بدید و راهنمایی کنید

    من 30 سالم هست و چند سالی هست فوق لیسانسم رو گرفتم. تا 1 سال قبل مطابق علاقه م و با کمک دوستانم از دوره دبیرستان، در کار فروش قطعات کامپیوتر بودم. در یک گروه موسیقی کاملا مجاز گیتار می زدم. و در نهایت کار طراحی سایت رو هم در کنارش ادامه می دادم که خیلی دوست داشتم. درآمد خوبی داشتم. رابطه های دوستی خوبی داشتم. خوشحال بودم و از زندگیم و خودم خیلی راضی بودم. تو همین دوران اوج بود که به بعضی مشکلات برخورد کردم. مشکلات کوچکی که تغییرات بزرگی در زندگی من ایجاد کرد و من الان یه انسان نابود شده هستم و واقعا می خوام که زندگیم رو تغییر بدم و مثل سابق بشم بدون آسیب به مادرم.


    این مشکلات از این قرار بود :

    1) در بخش فروش قطعات کامپیوتر یک بار یک نزاعی صورت گرفت و یک مشتری به یکی از همکاران حمله کرد که با دخالت ما نزاع که بیشتر لفظی بود پایان گرفت که البته کار به پلیس کشید. البته چون موضوع هیچ ربطی به من نداشت و در فیلم های دوربین هم مشخص بود و خود حمله کننده هم اظهار کرد من در مدت کوتاهی شاید کمتر از 4 یا 5 ساعت رها شدم.

    2) در کار طراحی سایت هم یک بار مشتری با توجه به قرارداد مبلغ مورد نظر رو پرداخت نکرده بود که من قانونی شکایت کردم و بعد از 3 جلسه دادگاه مشکل برطرف شد.

    3) یه بار هم در یک اجرای موسیقی، یکی از نگهبان های محل کنسرت پس از اجرا قصد دزدیدن ساز من و دوستم رو داشت که به موقع متوجه شدم و با نزاع و فحاشی کار پایان گرفت و به شکایت و .... نرسید.


    همین چند اتفاق باعث شد مادرم من رو فرد شروری بدونه و هنوزم فکر میکنه من آدم اهل دعوا و شلوغکاری هستم. بعد از این ماجرا ها که تقریبا در طول 2 سال رخ دادند، مادرم به شدت با من برخورد کرد و خواست از همه فعالیت هام دست بکشم و از نظر اون انسان درستی بشم، من فقط به خاطر علاقه به مادرم و اینکه دچار بیماری جسمی یا روحی نشه از همه کار های به قول اون شرورانه دست کشیدم. ضربه بزرگی بهم بود چرا که هم درآمدم به صفر رسید هم همه دوستانم رو از دست دادم. بهم گفت باید به سراغ کاری بری که من تعیین می کنم که آبرومندانه هست. خلاصه متاسفانه من خودم رو نابود کردم. حالا شغل آبرومند مادرم تدریس ریاضی دوره راهنمایی هست که من قبول نکردم چون اصلا حوصله یه مشت بچه بی ادب و لوس رو نداشتم اونم با یه حقوق حداقل. الان هم در جمع مدام سرکوفت بهم می زنه. اصلا نمی ذاره من حرف بزنم کاملا یک جانبه از نظر خودش در مورد هر چیزی از زبون من حرف می زنه.

    بار ها و بار ها ساعت ها باهاش حرف زدم. توضیح دادم. ولی اصلا درکی نداره از وضع من. تو همون جریان ها و قبل از اون هم باعث شد یه موقعیت ازدواج خوب رو از دست بدم. تمام این که تا الان گذاشتم در زندگیم حضور داشته باشه به خاطر این بوده که دوستش داشتم و نخواستم آسیب ببینه یا مریض بشه. ولی دیگه نمی تونم.

    برعکس من داداشم رفتار خیلی زشتی و بی ادبانه ای با مادرم داره که به نظرم موفق هم بوده. مادرم جرات نداره رو حرف یا خواسته ش کوچکترین نظری بده و کاملا در خدمتشه. متاسفانه به اصرار مادرم امسال آزمون دکتری شرکت کردم و رتبه خوبی هم آوردم. الان قصد داره خونه رو بابت شهریه بفروشه! اصلا دارم از دست این زن دیوونه می شم. نمی دونم باید چیکار کنم که متوقف بشه. راهی که به ذهنم میرسه این هست که من هم تبدیل بشم به موجودی مثل برادرم که بتونم رامش کنم. نظر شما چیه؟ چیکار کنم که به زندگی سابق برگردم؟
    ویرایش توسط Ballon : چهارشنبه 29 فروردین 97 در ساعت 18:42

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    برادر شما چند سالشونه و آیا ازدواج کردند؟
    مادر شما چند سالشونه؟
    پدر شما در قید حیات هستند؟
    اگر نه خرجی خانه چطور تامین میشه؟
    آیا شما از نظر مالی هم اکنون به مادرتون وابستگی دارید؟

    من فکر می کنم میشه راه سومی هم پیدا کرد نه اینکه فقط به فرمان مادر بدون چون و چرا و نه اینکه گستاخی کردن و بی ادبی کردن. میشه با زبون مادر رو نگه داشت و در عمل کاری که درسته رو انجام داد اما مهارت هایی لازم داره که اول باید ما شما و موقعیتتون رو بشناسیم تا بتونیم به اون مهارتها اشاره کنیم.
    یک خواهشی هم داشتم و اون اینکه در مورد مادرتون دیگه از کلمه رام کردن استفاده نکنید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  3. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    Ballon (چهارشنبه 29 فروردین 97), Ye_Doost (چهارشنبه 29 فروردین 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 [ 08:47]
    تاریخ عضویت
    1397-1-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    برادر شما چند سالشونه و آیا ازدواج کردند؟
    مادر شما چند سالشونه؟
    پدر شما در قید حیات هستند؟
    اگر نه خرجی خانه چطور تامین میشه؟
    آیا شما از نظر مالی هم اکنون به مادرتون وابستگی دارید؟

    من فکر می کنم میشه راه سومی هم پیدا کرد نه اینکه فقط به فرمان مادر بدون چون و چرا و نه اینکه گستاخی کردن و بی ادبی کردن. میشه با زبون مادر رو نگه داشت و در عمل کاری که درسته رو انجام داد اما مهارت هایی لازم داره که اول باید ما شما و موقعیتتون رو بشناسیم تا بتونیم به اون مهارتها اشاره کنیم.
    یک خواهشی هم داشتم و اون اینکه در مورد مادرتون دیگه از کلمه رام کردن استفاده نکنید.
    سلام

    برادر شما چند سالشونه و آیا ازدواج کردند؟ 26- خیر مجرده
    مادر شما چند سالشونه؟ 61
    پدر شما در قید حیات هستند؟ بله
    اگر نه خرجی خانه چطور تامین میشه؟ پدرم در دفتر بیمه کار می کنه با یه حقوق ناچیز
    آیا شما از نظر مالی هم اکنون به مادرتون وابستگی دارید؟ الان بله ولی در گذشته نه. الانم در حد اینکه کتابی بخوام بخرم یا پول تاکسی و گرنه نشده که هیچ وقت بیشتر از 50 تومن بخوام. از وابستگی اینطوری بدم میاد.

    کلمه رام میخواستم به آرام تغییر بدم ولی نمیشه پست رو ویرایش کرد. خیلی عصبانی بودم موقعی که پست رو گذاشتم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام بشما.. اینکه فردی هستین با تلاش و پشت کار خیلی خوبه و شکی در خوبی شما نیست.

    اما اجازه بدین مسئله رو باز کنم؛

    آزمون دکتری..... در برابر ( فروش قطعات کامپیوتر، طراحی سایت، اجرای موسیقی)

    به جرأت عرض میکنم اکثر جوانان در اون سه شغل داخل پرانتز مشغول به کارن و اما در تحصیلات عالی افراد محدودی.
    شما با تحصیلاتتون بهترین کشورهای دنیا پذیراتون هستن با بهترین امکانات رفاهی. حتی در ایران.
    به اندازه ی کافی در این مملکت گروه های موسیقی، فروش قطعات (نرم افزار و سخت افزار) و طراحی سایت و مشاغل مجازی هست.

    مادرتون فقط نگران شما هستن .. سرو کله زدن با دیگران و بحث ها و احیانا درگیری ها کجا و رفت و آمد در محیط های علمی و صحبت با افراد سرشناس و با کمالات کجا.
    من نمیگم به موسیقی ادامه ندین برعکس خیلی خوبه.. اما نه بعنوان نان. نه بعنوان جایگاه اجتماعی. نه بعنوان آینده ای آرام و بدور از چالش و حاشیه.

    من نمیگم این مشاغل بده اما نه برای شما که توانایی گذران تحصیلات رو دارین و میتونین ادامه بدین.

    سؤالی دارم؛
    اون موقعیت ازدواج رو میتونین برای من شرح بدین که از دست رفت_ اون دختر چه ویژگی هایی داشت؟


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : پنجشنبه 30 فروردین 97 در ساعت 12:39

  6. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    Ballon (پنجشنبه 30 فروردین 97)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 [ 08:47]
    تاریخ عضویت
    1397-1-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    سلام بشما.. اینکه فردی هستین با تلاش و پشت کار خیلی خوبه و شکی در خوبی شما نیست.

    اما اجازه بدین مسئله رو باز کنم؛

    آزمون دکتری..... در برابر ( فروش قطعات کامپیوتر، طراحی سایت، اجرای موسیقی)

    به جرأت عرض میکنم اکثر جوانان در اون سه شغل داخل پرانتز مشغول به کارن و اما در تحصیلات عالی افراد محدودی.
    شما با تحصیلاتتون بهترین کشورهای دنیا پذیراتون هستن با بهترین امکانات رفاهی. حتی در ایران.
    به اندازه ی کافی در این مملکت گروه های موسیقی، فروش قطعات (نرم افزار و سخت افزار) و طراحی سایت و مشاغل مجازی هست.

    مادرتون فقط نگران شما هستن .. سرو کله زدن با دیگران و بحث ها و احیانا درگیری ها کجا و رفت و آمد در محیط های علمی و صحبت با افراد سرشناس و با کمالات کجا.
    من نمیگم به موسیقی ادامه ندین برعکس خیلی خوبه.. اما نه بعنوان نان. نه بعنوان جایگاه اجتماعی. نه بعنوان آینده ای آرام و بدور از چالش و حاشیه.

    من نمیگم این مشاغل بده اما نه برای شما که توانایی گذران تحصیلات رو دارین و میتونین ادامه بدین.

    سؤالی دارم؛
    اون موقعیت ازدواج رو میتونین برای من شرح بدین که از دست رفت_ اون دختر چه ویژگی هایی داشت؟


    سلام - متشکرم از جوابتون

    ببینید این وسط یه چیزی به اسم شاد بودن و احساس زنده بودن هم هست. شاید این شغل های قبلی پست بودند ولی من خیلی شاد بودم. وقت اضافه نداشتم. همه ش در حال کار یا تمرین یا با بچه ها و دوستام بودم. الان همه چیز از دست رفته. چیزی که زیاد دارم وقت اضافه هست.

    توانایی خرید داشتم. الان یه پیرهن هم نمی تونم برای خودم بخرم. اصلا حال و حوصله م به کل رفته.

    در مورد اون دختر هم. تمام دنیام بود. توافق اخلاقی داشتیم. درکم می کرد. مهربون بود. پیشش احساس آرامش داشتم. خیلی شخصیت مثبتی داشت یعنی احساس بد یا ناراحتی کنارش نداشتم. اگر سوالتون دقیقتر باشه بهتر می تونم جواب بدم.

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    اگر اجازه بدین از این خانم بپرسم؛

    اینکه چی شد مادر موافقت نکردن و از کجای داستان بهم خورد؟

    چند وقته که از قضیه میگذره؟

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  9. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    Ballon (پنجشنبه 30 فروردین 97)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 [ 08:47]
    تاریخ عضویت
    1397-1-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    اگر اجازه بدین از این خانم بپرسم؛

    اینکه چی شد مادر موافقت نکردن و از کجای داستان بهم خورد؟

    چند وقته که از قضیه میگذره؟

    چی شد مادر موافقت نکردن و از کجای داستان بهم خورد؟ مادرم به طور کلی با ازدواج مخالف هست و مورد استثنا هم براش وجود نداره. حالا دختر شاه باشه یا دختر وزیر باشه یا کارتن خواب. جوابش نه هست.

    چند وقته که از قضیه میگذره؟ کمتر از 1 سال و نیم.

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    باید علت عدم رضایت مادرتون رو جستجو و حلش کرد.

    حدس میزنم وابستگی بشما، امید داشتن بهتون و همچنین حل نشدن مسایل تحصیلی و کاری علت این مخالفت هست .

    یادم هست درباره ی مادرتون و برادر فرمودین... باید بگم بیشتر سرمایش رو روی شما ریخته، سرمایه عاطفی. اینکه حس میکنه با رفتن شما از خانه این خلاء چقدر رنج آوره ترجیح میده بیشتر پیشش بمونین.

    اینکه بترسه دیگر شما نباشین و نتونه مثل سابق ارتباط بگیره و عروس این ارتباط رو قطع کنه.

    بهمین علت انتخاب یک همسر شایسته که حس خلق، خانواده دوستی و ادب در ویژگی هاش بیشتر بچشم بیاد مهم هست. اینکه فقط من و فلانی هم رو دوست داشته باشیم کافی نیست.

    باید بمادر این اطمینان رو بدین که بعد از ازدواج هم براش همون پسر دیروز هستین و چه بسا بهتر. باید اطمینان بدین نظر مادر در انتخاب همسر مهم هست و حتما از ایشان مشورت میگیرین.(بعنوان بزرگتر). باید قبول کنین که فروش خانه فقط برای شماست و مادر هیچ سودی از این اتفاق نمیبره پس نظرش رو محترم بدونین و در کنار درس هم فعالیت های هنریتون رو ادامه بدین یا هر چیز دیگر.(ازشون بخواین که اگر قراره درس بخونم فعالیهای مختلف هم داشته باشم تا از درآمد اونها شهریه رو کنار بندارم و لازم نباشه خونه بفروشیم .... سود شما هم برگشت همون لذت و عشق به کارتون هست)
    این علاقه و احترام باید بسمت مادر هم برگرده تا ایشون آماده ی پذیرش دوره ای جدید در زندگی شما باشه.





    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  12. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    Ballon (پنجشنبه 30 فروردین 97)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 97 [ 08:47]
    تاریخ عضویت
    1397-1-29
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    124
    سطح
    2
    Points: 124, Level: 2
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    باید علت عدم رضایت مادرتون رو جستجو و حلش کرد.

    حدس میزنم وابستگی بشما، امید داشتن بهتون و همچنین حل نشدن مسایل تحصیلی و کاری علت این مخالفت هست .

    یادم هست درباره ی مادرتون و برادر فرمودین... باید بگم بیشتر سرمایش رو روی شما ریخته، سرمایه عاطفی. اینکه حس میکنه با رفتن شما از خانه این خلاء چقدر رنج آوره ترجیح میده بیشتر پیشش بمونین.

    اینکه بترسه دیگر شما نباشین و نتونه مثل سابق ارتباط بگیره و عروس این ارتباط رو قطع کنه.

    بهمین علت انتخاب یک همسر شایسته که حس خلق، خانواده دوستی و ادب در ویژگی هاش بیشتر بچشم بیاد مهم هست. اینکه فقط من و فلانی هم رو دوست داشته باشیم کافی نیست.

    باید بمادر این اطمینان رو بدین که بعد از ازدواج هم براش همون پسر دیروز هستین و چه بسا بهتر. باید اطمینان بدین نظر مادر در انتخاب همسر مهم هست و حتما از ایشان مشورت میگیرین.(بعنوان بزرگتر). باید قبول کنین که فروش خانه فقط برای شماست و مادر هیچ سودی از این اتفاق نمیبره پس نظرش رو محترم بدونین و در کنار درس هم فعالیت های هنریتون رو ادامه بدین یا هر چیز دیگر.(ازشون بخواین که اگر قراره درس بخونم فعالیهای مختلف هم داشته باشم تا از درآمد اونها شهریه رو کنار بندارم و لازم نباشه خونه بفروشیم .... سود شما هم برگشت همون لذت و عشق به کارتون هست)
    این علاقه و احترام باید بسمت مادر هم برگرده تا ایشون آماده ی پذیرش دوره ای جدید در زندگی شما باشه.





    ببینید مشکل واقعا چیز دیگه ای هست. مادرم به طور کل با ازدواج مخالف هست. اصلا ارتباط بین دو طرف رو در هر سطحی چه ازدواج چه دوستی چه هرچی غلط می دونه. یه جور اسارت می دونه.

    من ساعت ها حتی همین 30 دقیقه پیش داشتم در مورد بازگشت به کار های سابقم حرف می زدم. کلا مخالفه. اجازه نمی ده. به محض این هم که بحث داغ میشه به بهانه سر درد یا .... میره توی اتاق در رو می بنده. حرف نهایی ش اینه باید دکتری قبول بشی. هزینه از فروش خونه تامین میشه. حق انجام هیچ کار دیگه ای رو نداری.

    البته خدا رو شکر انقدر ظرفیت دکتری کم شده که بعیده قبول بشم. که البته در این صورت هم گفته انقدر پشت کنکور می مونی و آزمون می دی تا قبول بشی.

    انتظار ندارم کسی حس من رو درک کنه ولی شکنجه و عذابی هست 1000 بار بدتر از مردن. من فکر کنم به اندازه کافی درس خوندم. اصلا علاقه ای به گرفتن دکتری ندارم. این خونه لعنتی هم تنها دارایی مونه به جز من حق داداشم هم هست. من نمی خوام کارتن خواب بشم به خاطر یه مدرک کوفتی.

    به خدا سر گرفتن همین مدرک فوق لیسانس استاد راهنما از من 5 میلیون جدای از شهریه گرفت. یعنی آدمای فرهنگی که شما می گید باهاشون همدم می شم یه چنین دزد ها و راهزنایی هستن.

    اصلا بیاید بحث اون دختر بیچاره رو کنار بذاریم فعلا. الان من واقعا موندم با زندگیم چیکار کنم. آخه من که یه بچه شیر خوره نیستم که منتظر باشم مامانم اجازه بده راه برم شیر بخورم یا برم ددر. زندگی من رو قفل کرده. هیچ راه نجاتی هم نیست. اصلا صحبت و حرف و..... فایده نداره. حرف مشاور و روانشناس رو هم اصلا نزنید. محاله پاشه بیاد. قبلا امتحان کردم یه مشاور بسیار عالی بود خیلی هم همکاری کردن ایشون و حتی حاضر شد به منزل ما بیاد ولی نتونست با مادرم ارتباط برقرار کنه و بهم گفت که باید خیلی آرام پیش بری و یه سری راهکار داد ولی مفید نبودن.

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    بله متشکرم از پاسختون

    من دقت کردم بیشتر از مادر و دخالت ایشون صحبت میکنین اما از پدر حرفی نمیزنین.
    چرا برای بیان خواسته ها با پدرتون صحبت نمیکنین؟
    اگر رابطه ی پدر و مادر خوب باشه پدر بجای شما میتونن صحبت کنن و انتقال دهنده ی مسایلتون باشن. موقعیت پدرانه پنجاه درصد قضیس.





    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  15. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    Ballon (جمعه 31 فروردین 97), Ye_Doost (جمعه 31 فروردین 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.