به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 92 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1392-5-01
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    8
    سطح
    1
    Points: 8, Level: 1
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    1 با این دختر ازدواج کنم یا نه؟ بر سر دو راهی مانده ام

    من امیر 27 سالمه، کارمند. لیسانس. ماشین دارم. خونه هم به کمک پدرم می گیرم. 3 ماه پیش رفتم خواستگاری یه دختر خانومی. چندین جلسه با هم صحبت کردیم. اون ها هم خانوادگی خونه مون اومدن. همه چی به نسبت خوب پیش می رفت. اما بعد 3ماه که مادرم زنگ زد تا جواب بگیره، گفتن اول برن آزمایش، بعد چند جلسه صحبت کنن، جواب بعد. سوال من اینه که آیا وقتی هنوز جواب اولیه داده نشده، باید آزمایش بریم؟
    مادرم قبول کرد و من هم قبول کردم. ما چند روز پیش با خانواده رفتیم خونشون، که باز هم خانوادگی صحبت کنیم، خیلی خوب بود.
    اما 2 روز بعد که مادرم زنگ زد، مادرش با لحن خیلی بدی با مادرم صحبت کرد. مثلا شما خیلی بی خیالید. یه آزمایش رو 2 هفته طول دادین. امیر یا کار رو بخواد یا زن رو دیگه!(خب من صبح ها سرکار هستم دیگه) و ... .مادرم خیلی خوب خدافظی کرد.
    همون شب مادرم زنگ زد برای آزمایش، اول پرسید جواب چیه؟ باز هم گفت که معلوم نیست. مادرم گوشی رو به بابام داد: به بابام گفت جواب مثبته!
    دیشب مامان و بابام رفتن خونشون هم برای گرفتن شناسنامه دخترشون، هم برای رفع سو تفاهم ها که نباید با کنایه با هم حرف بزنیم و اینا. مامان و بابام گفتن خیلی خوب برخورد کردن و همه چی حل شد. اما گفتن که اول کار گله گذاری باشه خیلی زشته! حتی صحبت از بله برون و صیغه هم شد. مادرم هم دختر و مادرش رو بوس کردو گفت که ما قصد گلایه کردن نداشتیم، میخواستیم سوتفاهم ها رفع بشه. شناسنامه دختر رو دیشب به مادر و پدرم ندادن و گفتن امیر شناسنامه خودش رو فردا(یعنی امروز) بیاره، ما خودمون نامه محظر رو برای آزمایش می گیریم.
    من امروز با کلی ذوق و شوق رفتم. ماشین رو بردم کارواش، سلمونی رفتم. کلی به خودم رسیدم و رفتم. اما مادر و خود دختر سنگین باهام برخورد کردن. هر حرفی که دیشب بین مادر و پدر من و خونواده اون ها رد و بدل شده بود رو گفتن، و گفتن که ما ناراحت شدیم که مامان و بابات اومدن. نباید انقد حساس باشن! حتی گفتن اگه اینطوریه کنسل بشه بهتره.
    در صورتیکه مادر و پدر من خیلی منطقی هستن، و خانواده دختر هستن که خیلی حساسیت نشون میدن.
    الان من واقعا سر دو راهی موندم. از طرفی مادرش هنوز اعتماد رو نداره، من واقعا بهم ریختم. نمیدونم چیکار کنم. اون ها واقعا امروز از پدر و مادرم گله کردن. نمیدونم
    ادامه بدم یا بگم کلا کنسل؟ می ترسم دخالت های مادرش زندگیم رو خراب کنه. خود دختر هم خیلی به مادرش وابسته ست.چیکار کنم؟ کمک کنید.َ

  2. کاربر روبرو از پست مفید amirrr تشکرکرده است .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 13:47]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزار یه مدتی بگذره صبر داشته باش خودشون پشیمون میشن پسر خوب وکارمند در خونشون رو میزنه اونوقت اونجوری رفتار میکنن !!

  4. 2 کاربر از پست مفید ramin2689 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), amirrr2 (یکشنبه 13 مرداد 92)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array
    این مسائل بر اثر یک سری سو تفاهم ایجاد شده
    من به نظرم وقتی اونها گفتند شما برای آزمایش بیاین و دیدن که تعلل کردید بهشون برخورده و فکر کردن شاید شما مثلا نمی خواید
    البته نباید بهشون برمیخورد. نگفتید چه جوری با این خانواده آشنا شدید؟
    به نظرم ممکنه یکم حساس باشن شما سعی کنید از این یک مورد بگذرید و دیگه این گلگی ها رو با خانواده خودتون مطرح نکنید ولی یکم بیشتر رو این رفتارهای این دختر خانم و خانوادش دقت کنید و نزارید سریع کارها پیش بره
    ی فرصت برای شناخت بیشتر به هم بدید تا بتونید بدون شک و تردید تصمیم بگیرید.
    مرا دوست بدار
    اندکی،ولی طولانی

  6. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), amirrr2 (یکشنبه 13 مرداد 92), roze sepid (یکشنبه 13 مرداد 92), ویدا@ (یکشنبه 13 مرداد 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مرداد 92 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    10

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروز اتفاقی اومدم سر زدم، دیدم دوستان پاسخ دادن. ولی متاسفانه من رمز عبورم رو فراموش کردم و مجبور به ساخت یوزر جدید شدم.ببخشید.
    این دختر خانوم رو خواهر همسر پسر عمم معرفی کردن. ما هم رفتیم خواستگاری. خانواده بدی نیستن اما ... .
    بزارید تعریف کنم تا الان چی شد.
    5شنبه همون هفته رفتیم آزمایش. متاسفانه من مینور بودم و دختر خانوم هم خون دادن و ایشون سالم بودن. همون لحظه احساس کردم که به خودشون مغرور شدن.
    همون شب 5شنبه بابام زنگ زد خونشون که قرار بزاره برای بقیه کارها، اما مادرش گفت فعلا صبر کنید و به امیر بگید با من تماس بگیره. من زنگ زدم، با خود دختر خانم صحبت کردم. گفتن من تا به حال هیچ حسی بهت نداشتم، ما خیلی نسبت بهم سردیم!(من واقعا نمیدونم باید چیکار می کردم وقتی هنوز محرم نیستیم). با هم بریم بیرون و ... . گفتن فردا یعنی جمعه هفته پیش بریم بیرون قبل افطار! (من با اینکه بعد از ظهر ها با زبون روزه تو این گرما واقعا انرژی ندارمگفتم باشه فردا میام). روز جمعه حدود ساعت 2 تماس گرفتن و گفتن نیا!فقط 2-3 روز وقت بدین ببینم به جمع بندی می رسم یا نه؟! خلاصه من قبول کردم و قرار شد صبر کنم. بعد 3 روز گفتن بریم مشاوره ازدواج. گفتم باشه. قرار شد از مشاوره آشناشون وقت بگیرن(خودشون گفتن البته). فرداش زنگ زدن گفتن مشاوره نمیخواد. تو همین چند روز بهشون گفتم بریم بیرون، گفتن خونواده من مخالفن!(در صورتی که خودش اول حرف بیرون رفتن رو زد). گفتن بعد افطار ساعت 10.30 تا 11 بیا شاه عبدالعظیم. گفت من با خونوادم میام، تو به خونوادت نگو اصلا. بین ده و نیم تا یازده با هم بیرون باشیم. گفتم باشه.
    اون شب همه حرفامو زدم. مثلا قبلا گفته بودن طلا و لباس بهترین رو میخوام، گفتم من در حد توانم می گیرم و زیر قرض نمیرم. قبول کرد! و یه سری حرفای دیگه.
    فرداش زنگ زد و جواب مثبت رو به خودم داد.گفت به مامانت بگو زنگ بزنه خونمون از مامانم بپرسه. مادرم زنگ زد و جواب مثبت رو مادرش به مادرم داد.
    دیشب با خونواده رفتیم برای صحبت نهایی. اما خیلی بد شد. نظر ما این بود که 2-3 روز دیگه صیغه بخونیم و عید فطر بله برون باشه. از اول هم همین رو گفتیم. اما اونا گفتن دختر خانم 25 مرداد کنکور داره باشه بعدش. و فامیمون فوت کرده عید فطر، نو عیدشه. زشته.فامیل های پدرش هم به خاطر عروسی میرن شهرستان! از 26 مرداد من به مدت یک هفته سفر کاری هستم. و هفته بعدش خونواده دختر خانم میخوان برن مسافرت شهرستان، عروسی فامیلاشون.تا حدود 10 شهریور. همینطور ک ما تقویم رو ورق می زدیم گفتیم دیر میشه ولی چاره ای نیست، 16 شهریور بله برون باشه.26 عقد. خلاصه همینطور که حرف می زدیم، یه دفعه مادرش گفت: شما چقد پیچ می دین، همین عید فطر باشه!
    مهریه رو گفتن هر چی خودتون بگید، هدیه داماده و ... . ما گفتیم 110 تا، گفتن 4 تا بزار روش شد 114 تا.
    طلا رو گفتن 20 مثقال.
    کالاها رو گفتن یخچال ساید- تلویزیون- فرش، با شماست.
    خونه: من 99 درصد می تونم با کمک بابام بخرم، اما گفتن اگه نخریدید ما یه آپارتمان داریم، اونجا بشینید. دختر ما مستاجری نمیره.
    -----
    کلا بگم لحن حرف زدنشون خیلی طلبکارانه است. از جلسه اول می گفتن برای ما اصلا مادیات مهم نیست، پس اینا چیه؟بابام از لحنشون خیلی ناراحت شد. من تو زندگیم هیچ وقت کمبودی از لحاظ مالی احساس نکردم، پدرم شاید بهترین چیزها رو بگیره اما خونه واقعا خیلی گرونه. بابام تو فکر خونه ست. و گفت یخچال نه. اونها سریع جبهه گرفتن. از طرفی مادرم اصرار داره که جور بشه، چون الان تقریبا فامیل می دونن.
    چیکار کنم؟

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه من الان فهمیدم که مدت اعتبار آزمایش یک ماهه ست، و اگر وصلت جور شد ما مجبوریم برای عقد باز هم آزمایش بدیم.

    اصلا مخم داره می پوکه
    ویرایش توسط amirrr2 : یکشنبه 13 مرداد 92 در ساعت 15:29

  8. 2 کاربر از پست مفید amirrr2 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام امیر اقا

    معمولا در اینجور موارد که صحبت از نامزد ی و شور و شوق بهم رسیدن و ....هستش اینجور مسائل عجیبه و اگر الان جلوش گرفته بشه خیلی بهتره.
    از طرفی لازمه که درک کنن شما سرکار هستید (اگر وجدانا قصور و کم کاری نکردین) و طبیعتا انقدر وقتتون آزاد نیست و جای این گله گذاریها الان و اینجا نیست.

    اما دلیل یکسری رفتاراشون مشخص نیست....چرا جواب رو به مادر شما نمیگن اما به پدر شما میگن؟!

    از طرفی حالا که پدر و مادر شما احترام گذاشتن و برای گرفتن شناسنامه رفتن ندادن شناسنامه هم کار زیاد خوبی نبوده..

    دو تا سوال:

    این خانواده و شما تحقیقات محلی تون رو انجام دادین؟

    به نظر میاد چیزی این خانواده رو دو به شک کرده.

    پدر این خانواده در قید حیات نیستن؟

    توصیه من به شما اینه که اگر نظر خودشون(هرچند ظاهری) اینه که اگر کنسل بشه بهتره ، شما هم پافشاری نکنید.چون بعدها هر مشکلی پیش بیاد میگن ما که از اول هم گفتیم کنسل بشه بهتره.

    پس عاطفی جلو نرید و منطقی تصمیم بگیرید.

    من در صحبتهای شما و رفتاراهای خانوادتون چیز غیر منطقی ندیدم.ما استناد میکنیم به نوشته های شما و فرض رو بر این میذاریم که نوشته های شما صد در صد درسته.

    پس اگر واقعا اینطور باشه این رفتارها عجیبه و جای تامل داره.

    اگر فکر میکنید این خانوم تا حدودی استقلال فکری نداره(چون تا قبل از ازدواج ممکنه افراد درک درستی از استقلال فکری نداشته باشن) و وابستگی زیاد به خانوادش داره کمی محتاط تر عمل کنید.


    اما من نمیدونم اگر کسی مثلا مینور نباشه باید به خودش مغرور بشه !؟!!؟!!!

    این خانوم چند سالشه و تحصلاتش چیه؟

    چرا وقتی دارن به صراحتا میگن که حسی به شما ندارن اما بازم پیشنهاد بیرون رفتن میدن و شما هم میپذیرین؟!؟

    خب طبیعیه نتیجه میشه بازهم باز ی دراوردنشون.

    امیر اقا

    قبل از هرچیزی دقت کنید ارتباط داشتن شما با این خانوم(تلفنی و ..) به هیچ عنوان صلاح نیست.این کار در واقع نوعی توهین غیر مستقیم به والدینتونه.

    حالا که با خانواده رفتید جلو اجازه بدین همه کارها هم تحت نظر اونا باشه.

    از طرفی این خواستگاری پر از نکات و بهتره بگم مشکلات ریز و درشته که در عجبم چرا شما و خانواده تون خیلی ساده از کنارش میگذرید.

    چطور خانومی که اصلا به شما حسی نداشته حالا میخواد بشه همسر شما ؟!

    چطور میتونید خانومی رو که توقعاتش الان در حد بهترین لباس و ...هستش رو متعادل کنید ؟

    چطور میتونید دختری رو که خانوادش انقدر روش مسلط هستن و براش تعیین میکنن که مستاجری نمیره و ..رو پس فردا در مواجهه با یک مشکل اقتصادی در زندگی قانع کنید؟

    برادر عزیز

    من که از بیرون به عنوان نفر سوم به این ازدواج نگاه میکنم اختلافات فرهنگی شما زیاده.
    با مادرتون صحبت کنید و نذارید صرفا به خاطر حرف مردم که همیشه و همه جا و پشت سر همه کس هست شما رو وارد این زندگی کنن.

    الان بفهمن یک خواستگاری بهم خورده بهتره یا فردا بفهمه خدایی نکرده پسر فلانی مجبور شد زنش رو طلاق بده؟!

    امیدوارم بهترین و منطقی ترین تصمیم رو با در نظر گرفتن اختلافات بگیرید.

    موفق باشید
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  10. 12 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), amirrr2 (دوشنبه 14 مرداد 92), asemani (یکشنبه 13 مرداد 92), del (دوشنبه 28 مرداد 92), mohammad6599 (سه شنبه 15 مرداد 92), omid65 (دوشنبه 14 مرداد 92), roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92), saraamini (پنجشنبه 17 مرداد 92), مارتا63 (دوشنبه 14 مرداد 92), مصباح الهدی (جمعه 18 مرداد 92), جویا (یکشنبه 13 مرداد 92), حساس (سه شنبه 15 مرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 19:49]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,831
    سطح
    25
    Points: 1,831, Level: 25
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 122 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینین یه تاپیکی هست داخل تالار که راجع به نشانه هاییه که قبل از ازدواج هست و ما بهش توجه نمی کنیم وبعد همونا مشکل ساز میشه گشتم براتون پیدا کنم اما پیداش نکردم ولی مورد شمام دقیقا همینه این مواردی که الان به نظرتون اومده قابل توجه و در اینده مطمئن باشین اگه بیشتر نشه کمتر نمی شه به هر حال اولش یه سری حریما و تعارفات هست وقتی از الان اینطور رفتار کنن بعد قراره چی بشه اینکه همه فامیل فهمیدن اصلا مهم نیست فکر کنین یه موقع از دواج کنین و این مشکلات اون موقع باشه اونوقت قراره چی کار کنین می تونین تحمل کنین این بهانه جوییا و اینکه شما دائم مجبور باشین باب میلشون رفتار کنین تا یه وقت ناراحت نشن اخرشم سر یه موضوع ساده بهشون بر می خوره اینا واقعا در اینده می تونه مشکل ساز بشه مثلا اینکه گفتن شما به خانوادتون نگین و بیاین بیرون یا هر روز یه چیزی می گن و بعد تغییرش می دن اینا یعنی چی از الان من همچین تجربه ای رو در مورد برادر خودم داشتم خانواده ای دقیقا همین طوری بهانه جویی می کردن و هرکاری براشون می کرد راضی نبود حتی یادمه به اندازه کل پول طلای که برادرم برا خرید قبل عقد گذاشته بود اون دختر یه اینه شمعدون نقره انتخاب کرده بود که برادرم برای اینکه ناراحت نشه خریده بود بازم وقتی اومده بودن سر یه موضوع دیگه قهر کرده بود خلاصه هر دفعه که برادرم می رفت خونشون یه بهانه ای بود و با اوقات تلخ بر می گشت. اخرم برادرم دیگه صبرش تموم شد و قبل عقد تموم کردن درصورتیکه خانواده خانمش که باهاش ازدواج کرد از اول براش احترام قائل بودن شما هم باید خواسته هاتون رو محکم مطرح کنین اگر قراره بهشون بر بخوره بزارین از الان بربخوره تا بعد از ازدواج خدای نکرده به مشکل بخورین باید صبر کنین صبر کنین و ببینین با زمان این موارد تشدید می شه یا نه اگر عجله کنین بعد پشیمون میشین
    ویرایش توسط جویا : یکشنبه 13 مرداد 92 در ساعت 22:00

  12. 6 کاربر از پست مفید جویا تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), amirrr2 (دوشنبه 14 مرداد 92), asemani (یکشنبه 13 مرداد 92), mohammad6599 (سه شنبه 15 مرداد 92), roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92), saraamini (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-28
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    5,299
    سطح
    46
    Points: 5,299, Level: 46
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    109

    تشکرشده 177 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    امیرجانبه نظر منم سالی که نکوست از بهارش پیداست...الان که توی شوق وصال به سر میبرین اینجوری رفتار میکنن...وای به حال بعدش..

  14. 2 کاربر از پست مفید پسرایرونی تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (یکشنبه 13 مرداد 92), amirrr2 (دوشنبه 14 مرداد 92)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیر جان یه سری مسایل برای منم مثل الان تو پیش اومد . هنوز که هنوزه با خونواده خانمم مشکل دارم. بعد از ده سال. اگه میتونی بی خیال حرفا و کارای مادر خانمت بشی برو جلو . وگرنه با توجه که عروس خانم هنوز بهت حسی نداره و رفتارهای خونوادش بی خیال بشی بهتره برادر.

  16. کاربر روبرو از پست مفید mehdihn تشکرکرده است .

    amirrr2 (دوشنبه 14 مرداد 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مرداد 92 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    18
    سطح
    1
    Points: 18, Level: 1
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    10

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام امیر اقا

    معمولا در اینجور موارد که صحبت از نامزد ی و شور و شوق بهم رسیدن و ....هستش اینجور مسائل عجیبه و اگر الان جلوش گرفته بشه خیلی بهتره.
    از طرفی لازمه که درک کنن شما سرکار هستید (اگر وجدانا قصور و کم کاری نکردین) و طبیعتا انقدر وقتتون آزاد نیست و جای این گله گذاریها الان و اینجا نیست.

    اما دلیل یکسری رفتاراشون مشخص نیست....چرا جواب رو به مادر شما نمیگن اما به پدر شما میگن؟!

    از طرفی حالا که پدر و مادر شما احترام گذاشتن و برای گرفتن شناسنامه رفتن ندادن شناسنامه هم کار زیاد خوبی نبوده..

    دو تا سوال:

    این خانواده و شما تحقیقات محلی تون رو انجام دادین؟
    بله، تحقیق کردیم همه گفتن خوبه. البته اونها خیلی بیشتر در مورد من تحقیق کردن.
    به نظر میاد چیزی این خانواده رو دو به شک کرده.

    پدر این خانواده در قید حیات نیستن؟
    چرا هستن. اما همه کاره، مادر و دیشب هم برادرش هست. پدرش زیاد حرفی نمیزنه.
    توصیه من به شما اینه که اگر نظر خودشون(هرچند ظاهری) اینه که اگر کنسل بشه بهتره ، شما هم پافشاری نکنید.چون بعدها هر مشکلی پیش بیاد میگن ما که از اول هم گفتیم کنسل بشه بهتره.
    والا من هیچ اصراری نداشتم. خودشون می بریدن و می دوختن

    پس عاطفی جلو نرید و منطقی تصمیم بگیرید.

    من در صحبتهای شما و رفتاراهای خانوادتون چیز غیر منطقی ندیدم.ما استناد میکنیم به نوشته های شما و فرض رو بر این میذاریم که نوشته های شما صد در صد درسته.

    پس اگر واقعا اینطور باشه این رفتارها عجیبه و جای تامل داره.
    من تا حالا می گفتم چون تک دختره و اولین بچه خونواده هست که می خواد ازدواج کنه، خیلی حساسن. خب منم تک پسرم و اولین بچه که می خوام ازدواج کنم. اما اعتمادمون خیلی بیشتر بود.
    اگر فکر میکنید این خانوم تا حدودی استقلال فکری نداره(چون تا قبل از ازدواج ممکنه افراد درک درستی از استقلال فکری نداشته باشن) و وابستگی زیاد به خانوادش داره کمی محتاط تر عمل کنید.


    اما من نمیدونم اگر کسی مثلا مینور نباشه باید به خودش مغرور بشه !؟!!؟!!!
    تو آزمایشگاه، دختره به مادرش گفت: پسرشون مینوره

    این خانوم چند سالشه و تحصلاتش چیه؟
    متولد71، فوق دیپلم برق.دانشگاه غیر انتفاعی. 25 مرداد کنکور دارن. و گفتن که 2 سال کارشناسی رو حتما ادامه میدن. تهران نداره، فقط قم و قزوین. من هم قبول کردم. و گفتم اگر به زندگی فشار بیاد نباید ادامه بدین.
    خودم لیسانس مهندسی مکانیک. آزاد تهران.متولد65


    چرا وقتی دارن به صراحتا میگن که حسی به شما ندارن اما بازم پیشنهاد بیرون رفتن میدن و شما هم میپذیرین؟!؟
    خب گفتن بریم بیرون حس به وجو بیاد
    خب طبیعیه نتیجه میشه بازهم باز ی دراوردنشون.

    امیر اقا

    قبل از هرچیزی دقت کنید ارتباط داشتن شما با این خانوم(تلفنی و ..) به هیچ عنوان صلاح نیست.این کار در واقع نوعی توهین غیر مستقیم به والدینتونه.
    ایشون گفتن به خونواده نگید، اما من گفتم. پدر و مادرم رو با هیچی عوض نمی کنم. تلفن هم زیاد نیست. بیشتر خودشون اس ام اس میدن که زنگ بزن. منم می زنم
    حالا که با خانواده رفتید جلو اجازه بدین همه کارها هم تحت نظر اونا باشه.

    از طرفی این خواستگاری پر از نکات و بهتره بگم مشکلات ریز و درشته که در عجبم چرا شما و خانواده تون خیلی ساده از کنارش میگذرید.
    به امید حل شدن. و اینکه تا حدی حق می دیم که استرس داشته باشن
    چطور خانومی که اصلا به شما حسی نداشته حالا میخواد بشه همسر شما ؟!

    چطور میتونید خانومی رو که توقعاتش الان در حد بهترین لباس و ...هستش رو متعادل کنید ؟
    همین نگرانم کرده. من یه کارمندم. با یه حقوق.

    چطور میتونید دختری رو که خانوادش انقدر روش مسلط هستن و براش تعیین میکنن که مستاجری نمیره و ..رو پس فردا در مواجهه با یک مشکل اقتصادی در زندگی قانع کنید؟

    برادر عزیز

    من که از بیرون به عنوان نفر سوم به این ازدواج نگاه میکنم اختلافات فرهنگی شما زیاده.
    با مادرتون صحبت کنید و نذارید صرفا به خاطر حرف مردم که همیشه و همه جا و پشت سر همه کس هست شما رو وارد این زندگی کنن.

    الان بفهمن یک خواستگاری بهم خورده بهتره یا فردا بفهمه خدایی نکرده پسر فلانی مجبور شد زنش رو طلاق بده؟!

    امیدوارم بهترین و منطقی ترین تصمیم رو با در نظر گرفتن اختلافات بگیرید.

    موفق باشید
    ممنون.
    ویرایش توسط amirrr2 : دوشنبه 14 مرداد 92 در ساعت 00:33

  18. کاربر روبرو از پست مفید amirrr2 تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  19. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امير يعني حالا قراره عيد فطر عقد كنين /؟
    چه مدت با هم رفت و آمد داشتين ؟

    من برام عجيبه از نوشته هات اينطور برداشت مي كنم كه يهويي قراره عقد كني .

    اين لحن دختره خيلي مناسب نبوده : "پسرشون مينوره" !!!

  20. کاربر روبرو از پست مفید omid65 تشکرکرده است .

    amirrr2 (دوشنبه 14 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.