سلام
چند سال پیش در هولدینگ بزرگی مشغول کار بودم ،
مدیر مستقیمم آقای متاهلی بودن دوسال بزرگتر از من ،
سه سال در امنیت روانی کامل کنار هم کار کردیم ، و چقدر نسبت به ایشون احترام
قایلم همچنان دورادور از طریق دوستان مشترک در ارتباطیم .
حدود دو سال پیش که تصمیم به طلاق گرفتم استعفا دادم و دیگه سرکار نرفتم .
بعدها برای سرگرمی موقتا کارمند شدم .
نهایتا تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم و حالا که مسائل زندگی مشترک سابقم
کاملا هموار شده کاری رو انجام بدم که دوستش دارم ،
در کنار کارم بتونم به خودم و خانوادم برسم .
* همکاری هم با شوهرخواهرام در کسب و کار کوچکی دارم
که خودم وقت زیادی روش نمیذارم .
پیشنهاد شراکت از سمت فردی قابل اعتماد گرفتم .
همیشه دوست میداشتم کارآفرین باشم یا یه شغل با همین ماهیت .
نهایتا دیدم نه نشد ،
و فهمیدم من نمیتونم روی شغلم به این شکل و به این حد حساب کنم ،
تلاشمو میکنم اگر شد از خدا بابت فرصتی که بهم میده تشکر و جبران کنم ،
اگر تلاش کردم ولی نشد( خدا نخواست ) همون راه ثابت خودمو که دارم میرم ادامه داره
حالا یا با موفقیتی که در ذهنم بود یا بدون موفقیت شغلی .
پیشنهاد کاری فوق العاده بود
یه شرکت کوچک با تعداد محدودی نیرو که دو تا شریک داره .
برای اینکه راحتتر توضیح بدم ، میگم آقایان مجرد و متاهل که باهم اشتباه نکنیم .
این دو شریک کارشون زیاد بود و کسی رو نداشتن روی پروژه ها نظارت کنه
همه کاره خودشون دو تا بودن برای همین در مدیریت و نظارت حسابی خسته و کلافه شده بودن و
دنبال راه حل بودن که با آشنایی ما با آقای متاهل پیشنهادو دادن و منم قبول کردم .
پیشنهاد شریک سومی بود که قابل اعتماد باشه و کارو بلد باشه بتونه نظارت کنه .
قرار شد به مرور مستقیما پروژه ها رو بگیرم و انجام بدم و
در مدیریت اونجا کمک کنم بعد هم اونجا واگذار بشه و توسعه اش بدم .
خواهر من چند ساله که در همین حرفه مشغول هستن و کمک من شدن .
قرار شد خواهرم هم بعدها با تیمش به ما اضافه شه ( خواهرم تیم اجرای ثابت دارن چیزی که این شرکت نداشت )
و معضل یکی از خواهرزاده هام با پدرش که شغل بود هم حل شد
چون من سر پروژه با خواهرزادم میرفتم و دست راستم بود هم یاد بگیره هم کار کنه هم یه مرد همراهم بود.
موقعیت خوبی که میتونستم به زندگی شخصیمم برسم و ازکارم لذت ببرم
در هفته حدود سی ساعت دفتر بودم ، سی ساعت که کاملا شناور بود و دست خودم .
همه چیز خوب پیش رفت تااینکه آقای متاهل امنیت روانیمو بهم ریخت .
ایشون از خانواده خوبی هستن و پدرشون شغل خاصی دارن که
چون سوتفاهم پیش نیاد نمیگم ،
مادرشون در محل خیریه دارن و خلاصه آدم متشخصی هستن .
با توجه به شغل پدر ایشون و یکی از شغلهای خودش و کلا خانواده شون ازشون انتظار میرفت که خییلی بیشتر از آقایون دیگه در ارتباط با یه خانم مراعات کنه .
شاید برخورد ایشون رو اگر از کس دیگه ای میدیدم بدم نمیومد ولی بخاطر ادعایی که ایشون داره و تناقضی که پیش میاد رفتاراشو به منظور گرفتم .
ابتدا بنا رو بر حسن نیت گذاشتم و با خودم گفتم اگر من رابطه را رسمی ادامه بدم به مرور ایشون متوجه خواهد شد که چهطور رفتار کنه .
جواب پیامهاشونو یک خط در میون میدادم ،
خیلی کوتاه در حد بلی خیر ممنون صحبت میکردم
صحبت شخصی که اصلا نداشتم
درد دل میکردن بحث رو عوض میکردم به سمت کار و نبود وقت .
اما نشد ،
مثال
او میدونه که من در تلگرام یا واتس اپ در حد چک کردن فایل کاری فعالم اگر ضروری باشه ،
ویدئو کلیپی یا متنی در مجازی ارسال میکردن و اس ام اس میدادن که واتس اپ رو چک کنم .
اوایل چک میکردم چون فکر میکردم موضوع کاریه و واجبه اما همون موقع هم بخاطر بی ملاحظگی ایشون جواب پیامشون و اون ویدئو یا متن ارسالی رو نمیدادم فقط چک میکردم .
بعدها میدونستم مهم نیست دیگه چکشون هم نکردم .
میپرسیدن فلان فایل یا متنو دیدید میگفتم بله ولی کار داشتم دقت نکردم
یا مثلا
میتونستن یه کلام بنویسن خانم فلانی حالتون بهتره میتونید بیایید سرکار یا نه .
اما مینوشتن نگرانتون شدم و ..
و پاسخ من بلی و خیر .
به هر حال ادبیات من تغییری در ادبیات ایشون ایجاد نکرد .
ایشون از مادر و خواهرش صحبت میکنه اما وانمود میکنن به همسرشون علاقمند نیستن
حس مثبتی به ایشون ندارم
اخیرا وقتی چند روز سرکار نمیرم مثل حالا بعدش میخام برم استرس میگیرم
با اون یکی شریک مجرد که داریم روی پروژه ای کار میکنیم آرامش دارم و تمرکزم روی کاره .
اما با ایشون مدام باید حواسم باشه که وقت رو به صحبتهای حاشیه اش نگذرونه و تذکر بدم که وقت نداریم .
چند روز پیش گفتن میخوان با شریک مجرد ، شراکتشون رو به هم بزنن و بمونیم ما دوتا
و کلی بدگویی از اون آقای مجرد که مدیریت نداره فلانه بهمانه
اتفاقا خیلی هم پسر منطقی و خوبیه هرچند اشکالاتی داره که قابل مذاکره است .
نهایتا به ایشون گفتم که حیفه که ما آقای مجرد رو در تیممون نداشته باشیم
قرار نیست اگر کسی خطایی کرد بشه آدم بد و ما باید همکارانمون رو کنارمون نگه داریم و کمکشون کنیم .
ایشون از حمایت من از آقای مجرد خوشش نیومد
(یعنی موندم توی اینهمه تناقض
بدگویی میکنه..
مراقب حرف زدنش با یه خانم نیست ..
در تعهد همسرش نیست )
خلاصه دوستان یکبار خواستم در جواب پیامک های حاشیه ایشون
یا در جواب یه پیام صمیمانه ایشون بهشون پیام بدم که
" آقای فلانی من خیلی تاکید دارم که روابطمون دقیقا و کاملا رسمی و در حیطه کاری باقی بمونه "
بعدش به این فکر کردم که
1 ایشون در کل آدم محترمیه حداقل در اجتماع یا پیش سایر همکاران .
2
احساس خودم و راهنمایی مدیر رو در یک تاپیک مشابه کنار هم میذارم
نتیجه میگیرم که :
اگر به شخص خاطی تذکر بدم
انگار خیلی علنی یه چیزی بینمون بوده ، در واقع الان همه چیز پشت پرده است و در هاله ای از ابهام .
چیزی رو به روم نیاوردم انگار چیزی حس نکردم انگار اصلا چیزی نیست .
اما اگر تذکر بدم
دیگه با چه رویی بشینم یه ساعت با ایشون کار کنم . دیگه جو خیلی مسموم میشه .
واقعا موندم چه کنم .
از طرفی الانم تذکر ندم قطعا بدتر ازین نشه بهتر هم نمیشه
فکر میکردم توی این مدت همه چی درست میشه اما
دیگه کلافه شدم ،
از برخورد با ایشون استرس میگیرم .
و تمام مدتی که داریم روی کاغذ اندازه و طرح درمیاریم اعصاب و روانم در اذیته .
فکر کنید اون آقا برادرتونه (آدم بدی نیست ولی ظاهرا داره بیراهه میره)
و همسر ایشون خواهرتون
و منم خواهرتون
میخوام همه جوانب رو درنظر بگیرید و راهنمایی کنید ممنون .
راستی در محل کارم همکارانم نمیدونن من قبلا سابقه ازدواج داشتم .
ممنون .
علاقه مندی ها (Bookmarks)