سلام خدمت همه دوستان، حالم خیلی خوب نیست برای همین خیلی نیاز به کمک دارن خواهش میکنم کمکم کنید و سعی کنید سرزنشم نکنید، من حدود ۶ سال با دختر خانومی بودم که در دانشگاه به قصد ازدواج باهم دوست شدیم، تو این ۶ سال خیلی دعوا میکردیم اما هم رو دوست داشتیم و سریع درست میکردیم، تا حدود ۲ماه پیش که گفت من پدرم متوجه شده و گفته یک ماه به این پسر وقت میدم بیاد جولو، البته تو این ۶سال مادرشون و اکثر خانوادشون میدونستن جز پدرشون، من هم به خانوادم نگفته بودم، نه اینکه نخوام بگم ولی چون کارم جور نبود با خودشم موافقت کردیم که من کارم درست شد اقدام جدی صورت بگیره، اما دو ماه پیش که گفت پدرم متوجه شده یک باره جدی گفت چرا نمیای و نمیگی به مادرت و از این جور صحبت ها، تا آخرین باری که رفتیم بیرون به من گفت بیا کامل باهاش صحبت کردم که چند ماه دیگه صبر کن دارم کارامو جور میکنم و قبول کرد، اما بعد از این ماجرا یک روز با من تماس گرفت که مادرم میخواد باهات صحبت کنه ، من با مادرشون صحبت کردم که به من گفتن یک هفته بهت فرصت میدم بیای وگرنه همه چیز تمام میشه، من به ایشونم گفتم چند ماه صبر کنین کارم درست میشه، گفت نه دیگه پدرش نمیذاره دوست باشین، گذشت خیلی حالم بد بود تماس گرفتم با خودش دیدم گوشیش خاموشه، به مادرشون زنگ زدم یک هفته بعد دقیقن که من اشتباهاتم رو متوجه شدم میدونم قدرشو ندوستم اما یکی دو ماه به من زمان بدید درست میکنم که ایشون گفتن کلا قضیه منتفی شدست، باورم نمیشد گفتم چرا گفت شما اصلا بهم نمیخورید شما یک سری خصلت ها دارید که دخترم نمیتونه بسازه و اینجور صحبتا گفتم دخترتون من رو دوست داره که گفت اونم دیگه دوست نداره گفتم امکان نداره گفت میخوای خودش بهت بگه گفتم ممنون میشم اگه بذارید باهاش صحبت کنم گفت باشه، باهاش که صحبت کردم واضح گفت دیگه نمیخوام و بهونه های مختلف آورد که همرو قبول کردم در نهایت گفت اصلا دیگه دوست ندارم، و دیگه چیزی نداشتم بگم شکه شدم، چون من تمام دنیاش بودم، ۶سال باهم زندگی کردیمو در ارتباط بودیم در طول یک هفته یهو گفت دوست ندارم، من قبول کردمو خداحافظی کردم، البته یک ماه از این ماجرا میگذرره و دیگه دارم کم میارم هیچ راه ارتباطیم باهاش ندارم، الان کارمم درست شده نمیدونم چیکار کنم، دارم دیوونه میشم، لطفا کمکم کنید واقعا دوسش دارم اونم داشت، اینم بگم ایشون یک ضعف چشمی به اسم اشتارگارت داشت که نقطه مرکزی رو نمیبینن اینجور افراد اما من برام خودش دوست داشتنی بود و اخلاقش، گفتم بگم از قلم نیفته، ممنونم خواهشن کمکم کنید
- - - Updated - - -
در ضمن من و ایشون ۲۵ ساله هستیم، خواهش میکنم بکید آیا بر میگرده؟ واقعا منو نمیخواد؟ چه کاری میتونم انجام بدم؟ تو این ۱ماه یک بارم زنگ زدم به مادرش که اصلا جوابمو ندادن، از لحاظ شرایط مالی شبیه به هم هستن خانوادهامون، شرایط زندگیم مثل خونه و ماشین دارم، کار نداشتم که جور شده، همدیگرم دوست داشتیم اما نمیدونم چرا گفت دیگه دوستم نداره اونم با گذشت یک هفته، ممنون میشم کمک کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)