به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 دی 96 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تو دوران عقدم و مشکلات زیادی دارم

    دوران نامزدی خوبی داشتم شوهرم اجازه ی حرف زدن میداد و بحثمون میشد حرف میزدیم حلش میکردیم.
    بعد عقد دیگه اینطور نبود ازحرف زدن فرار میکنه میگه استرس میده بهم.وقتی خستست تا سوژه پیدا میکنه سرمن خالی میکنه ی چیزایی میگه ک دلم میشکنه بااین حال ن ب روش میارم ن وقتی خوب شد دربارش میحرفم.زودرنجیش کلافم میکنه من اینقدر بهش محبت کردم ک از خودم ی وقتا بدم میاد میگم جواب این همه محبت سردیه چرا محبت کنم.ولی بخاطر خیلی چیزا میبخشم ولی ته دلم هربار ترس هست.دارم خسته میشم از زندگی مشترک تازه هنوز زیر یه سقف نرفتیم این همه بی رحمه.بریم چی میشه دیگه.
    نمیتونم ناراحتیمو بروز بدم چون اقا از ناز زیادی خوشش نمیاد.نمیتونم حرف بزنم چون سریع بهش برمیخوره.وقتیم حرفامو میزنم اخرش فرعو میگیره ن اصلو میگه تو بگی ف تا اخرش رفتم.وقتی عصبانیه انگار منو نمیشماسه انگار دوس دخترشم هرجور دوس داره برخورد میکنه.من خیلی ازرده ام من خیلی خسته شدم کمک میخوام.از طرفی اینقدر ادم شکاکیه ک میترسم خواستگار 4سال پیشم ک فقط هرسال تولدمو تبریک میگفتو خیلی بد از همجدا شدیم حرفی بزنه و باورش شه و منو ول کنه.این استرسا برا منی ک تا تو نازو نعمت بزذگ شدم زیادی کم اوردم هیچ فکرشو نمیکردم ب اینجا برسم کمک میخوام

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام
    خوش امدی به همدردی
    چند سالتونه شما و همسرت؟پچطور اشنا شدین؟
    شغل و تحصیلاتتون؟
    به نظر خودت دلیل تغییرات چی میتونه باشه؟
    من متوجه این قسمت نوشته شما نشدم:

    اینقدر ادم شکاکیه ک میترسم خواستگار 4سال پیشم ک فقط هرسال تولدمو تبریک میگفتو خیلی بد از همجدا شدیم حرفی بزنه و باورش شه و منو ول کنه
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    Eram (پنجشنبه 07 دی 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 دی 96 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام
    خوش امدی به همدردی
    چند سالتونه شما و همسرت؟پچطور اشنا شدین؟
    شغل و تحصیلاتتون؟
    به نظر خودت دلیل تغییرات چی میتونه باشه؟
    من متوجه این قسمت نوشته شما نشدم:

    اینقدر ادم شکاکیه ک میترسم خواستگار 4سال پیشم ک فقط هرسال تولدمو تبریک میگفتو خیلی بد از همجدا شدیم حرفی بزنه و باورش شه و منو ول کنه








    مچکرم
    ما 7ماه تفاوت سنی داریم من 70 و ایشون71.
    هر دو لیسانس داریم.دانشجوام و شوهرمم شغلش برنامه نویسیه و اکثرا تو خونست و پشت کامپیوتر.ی اشناییه حدودا2 3ماهی داشتیم بعد خواستگاری کردن.مدت نامزدیمون زیاد بود و الان یک ساله ک باهمیم و9ماه هم هست عقدشونم
    من نمیفهمم مشکل کجاست حس میکنم استرسش زیاده.ولی درمورد استرساش صحبتی نمیکنه ادم مغروریه قبول نمیکنه خیلی جاها اشتباه میکنه اینقدر سردی کرده ک یه حفره ی بزرگ تو دلم ایجاد شده دیگه از هر حرکتیم میترسم ک ناراحت نشه بهش برنخوره.با مامانش خیلی حرف میزنم میگه بگیر تو دستت شوهرتو براش جا بنداز ولی من یه حرفو از هزار راه باید برم ک چیزی نباشه ک بهش بربخوره.ی جوری دلمو شکسته ی جوری سنگو بی رحمه تو ناراحتیاش ک فک میکنم میذاره میره الان.خیلی نشون دادم دوسش دارم انگار داره استفاده میکنه از این قضیه
    اون قسمت ک متوجه نشدید از این قراره ک
    من 4سال پیش بااقایی اشنا بودم ک قصدش مثلا ازدواج بود این اقا روستایی بود.بعد 7ماه اشنایی جدی امدن خاستگاری با وجود تفاوتای زیادمون من پدر مادرمو راضی کردم ولی اون اقا باباش گفته بود هیچ چی بهت نمیدمو رابطشو باهام قطع کرد ولی بعد از یه ماه امد گفت بابام راضی شده منم چون دیدم هیچ کاری برام نکرد قبولش نکردم.
    این اقا هرسال تولدمو تبریک میگفت بجز امسال ک خطم خاموش بود.نگرانش هستم ک یه وقت لج کنه مارو ببینه حرفای نامربوط بزنه.شوهرم مذهبیه هرچیم بشه میگه تقصیر دختره ن پسر.
    من بهش گفتم ک کسی میخواستم خواستگاری امده ولی خانواده ها نخواستن نشد.
    ویرایش توسط شاهپری : چهارشنبه 29 آذر 96 در ساعت 04:13

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 دی 96 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا کسی نیس کمکم کنه

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    145
    Array
    سلام

    بینه شما بحث هائی صورت گرفته که نا تمام و بدون حل مونده و با گذشت زمان فراموش شده ولی خود خوریه ذهنی در هر بار دعوای شما سراغه همسرتون میاد..

    مشکل بعدیه شما هم اینه که همسرتون زیاد تو خونه هستند و این خودش باعث بروز جر و بحث های مختلف میشه..

    مشکل سومتون اینه که شما ترس از دست دادن دارید.. و اینو به همسرتون منتقل میدید..

    شما اگر در موردی حتما حق با هاتونه با رعایت احترام و محبت از حقتون دفاع کنید و بهشون بگین که مثلا اینجا یا فلان جا شما اشتباه داشتین و باید بپذیرین و ایضا شما هم ازشون همین درخواستو بخوایین

    مجهولات ذهنی و انباشته شده بدون حل اگه از ذهنشون خالی بشه دیگه اون پرخاشگری و استرس و خودخوریشون کم میشه..

  7. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    Eram (پنجشنبه 07 دی 96)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 03:36]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    778
    امتیاز
    24,323
    سطح
    94
    Points: 24,323, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شاهپری عزیز

    چنتا سوال داشتم:

    همسرت برای کار کردن ساعات خاصی از روز و روزهای خاصی رو داره؟

    بین کار همسرت و زندگی مشترک شما مرزی وجود داره یا هر دو همزمان و باهم مخلوطه؟

    شما چند روز در هفته میری دانشگاه ؟ و آیا همسرت هم دانشگاه میره؟ همسرت از درآمدش راضی هست؟ از کار کردن توی خونه چطور؟

    الان زیر یه سقف هستین؟ یعنی خونه مشترک دارین؟


  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 دی 96 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سلام شاهپری عزیز

    چنتا سوال داشتم:

    همسرت برای کار کردن ساعات خاصی از روز و روزهای خاصی رو داره؟

    بین کار همسرت و زندگی مشترک شما مرزی وجود داره یا هر دو همزمان و باهم مخلوطه؟

    شما چند روز در هفته میری دانشگاه ؟ و آیا همسرت هم دانشگاه میره؟ همسرت از درآمدش راضی هست؟ از کار کردن توی خونه چطور؟

    الان زیر یه سقف هستین؟ یعنی خونه مشترک دارین؟



    سلام
    ن ساعت مشخصی نداره ازصبح تا شب پای کامپیوتره هر چی بیشتر کار کنه فعلا پول بیشتری بدست میاره.مرز مشخصی وجود نداره درحال حاضر هر دو دور از همیم و توی دوران عقدیم توی خونه مادر پدرامون زندگی میکنیم
    اره راضیه از درامدش بیشترم دوس داره تو خونه کار کنه دنبال شغل خیلی بود ولی ب درای بسته میخورد فعلل همینی ک داره خیلی روش تمرکز داره
    من چون ترم اخرم یه روز تو هفته ن همسرم درسش ت شده.البته بخاطر چیزی ک گفتم وقتی تو خونه ام استرسام کمتره
    هنوز عروسی نکردیم زیر ی سقف نیستیم.
    خیلی استرس دارم احساس میکنم همه چی میخواد ازم گرفته شه.با بی مهریای شوهرم انگار بیشتر به استرسام نزدیک میشم.
    من خواهرم تو دوره ی عقد جدا شد خودمم خیلی ضربه خوردم انگار خیلیا طردم کردن.
    الان با این همه استرسو درسو اینده و بی مهریا نمیدونم چکار کنم خیلی بکمک احتیاج دارم
    شوهرم اصلا اهل حرف زدن نیس ک راجع ب استرسام حرف بزنم باهاش

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سلام شاهپری عزیز

    چنتا سوال داشتم:

    همسرت برای کار کردن ساعات خاصی از روز و روزهای خاصی رو داره؟

    بین کار همسرت و زندگی مشترک شما مرزی وجود داره یا هر دو همزمان و باهم مخلوطه؟

    شما چند روز در هفته میری دانشگاه ؟ و آیا همسرت هم دانشگاه میره؟ همسرت از درآمدش راضی هست؟ از کار کردن توی خونه چطور؟

    الان زیر یه سقف هستین؟ یعنی خونه مشترک دارین؟






    سلام
    ن ساعت مشخصی نداره ازصبح تا شب پای کامپیوتره هر چی بیشتر کار کنه فعلا پول بیشتری بدست میاره.مرز مشخصی وجود نداره درحال حاضر هر دو دور از همیم و توی دوران عقدیم توی خونه مادر پدرامون زندگی میکنیم
    اره راضیه از درامدش بیشترم دوس داره تو خونه کار کنه دنبال شغل خیلی بود ولی ب درای بسته میخورد فعلل همینی ک داره خیلی روش تمرکز داره
    من چون ترم اخرم یه روز تو هفته ن همسرم درسش ت شده.البته بخاطر چیزی ک گفتم وقتی تو خونه ام استرسام کمتره
    هنوز عروسی نکردیم زیر ی سقف نیستیم.
    خیلی استرس دارم احساس میکنم همه چی میخواد ازم گرفته شه.با بی مهریای شوهرم انگار بیشتر به استرسام نزدیک میشم.
    من خواهرم تو دوره ی عقد جدا شد خودمم خیلی ضربه خوردم انگار خیلیا طردم کردن.
    الان با این همه استرسو درسو اینده و بی مهریا نمیدونم چکار کنم خیلی بکمک احتیاج دارم

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 دی 96 [ 14:23]
    تاریخ عضویت
    1396-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام

    بینه شما بحث هائی صورت گرفته که نا تمام و بدون حل مونده و با گذشت زمان فراموش شده ولی خود خوریه ذهنی در هر بار دعوای شما سراغه همسرتون میاد..

    مشکل بعدیه شما هم اینه که همسرتون زیاد تو خونه هستند و این خودش باعث بروز جر و بحث های مختلف میشه..

    مشکل سومتون اینه که شما ترس از دست دادن دارید.. و اینو به همسرتون منتقل میدید..

    شما اگر در موردی حتما حق با هاتونه با رعایت احترام و محبت از حقتون دفاع کنید و بهشون بگین که مثلا اینجا یا فلان جا شما اشتباه داشتین و باید بپذیرین و ایضا شما هم ازشون همین درخواستو بخوایین

    مجهولات ذهنی و انباشته شده بدون حل اگه از ذهنشون خالی بشه دیگه اون پرخاشگری و استرس و خودخوریشون کم میشه..
    بحثامون خیلی زیاد بوده خودش نمیخواد درموردشون حرف بزنه.حرفم ک میزنن اونقدر عصبانیه ک متوجه نمیشه من زنشم همه پل های پشت سرشو خراب میکنه البته این اخلاقو باخانوادشم داره.
    بعد از بحث و خالی کردن خودش تا دوروز باید صبر کرد بعدشم متلکاش بعدشم انگار ن انگار بحثی بوده بدون معذرت خواهی بدون پشیمونی
    بله ترس از دست دادن رو دارم ولی نمیدونمچطور باهاش مقابله کنم.
    شما نظری در باره ی اون مشکل سوم ندارید؟ نگرانیم بی مورده یا با مورد

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    145
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شاهپری نمایش پست ها
    بحثامون خیلی زیاد بوده خودش نمیخواد درموردشون حرف بزنه.حرفم ک میزنن اونقدر عصبانیه ک متوجه نمیشه من زنشم همه پل های پشت سرشو خراب میکنه البته این اخلاقو باخانوادشم داره.
    بعد از بحث و خالی کردن خودش تا دوروز باید صبر کرد بعدشم متلکاش بعدشم انگار ن انگار بحثی بوده بدون معذرت خواهی بدون پشیمونی
    بله ترس از دست دادن رو دارم ولی نمیدونمچطور باهاش مقابله کنم.
    شما نظری در باره ی اون مشکل سوم ندارید؟ نگرانیم بی مورده یا با مورد
    سلام

    جوابتونو دادم تو بند اخر..

    چون شما ترس از دست دادن دارین در مقابل ایشون این ترسو نداره و واسه همین هر مدلی دوس داره با شما برخورد میکنه..

    البته معلوم نیست شما تو این قضایا چن درصد مقصر هستین که باید ریشه یابی بشه..

    اگر ایشون به گفته خودتون با خونواده اش هم بددهنی میکنه و اخلاقش همینطوریه , چه بهتر که تو دوران عقد تکلیفتونو معلوم کنین..

    ولی نه اگه بواسطه دعواها و بحث های بیشترتون و حل نشده و همچنین بخاطر استرس شغلیشون این جور شدن میشه به کمک روانشناس یا مشاوره بیشترشو حل کرد وپایان داد..

    شما نباید بخاطر قضیه خواهرتون هر طور شده برین زیر سقف.. بعد عروسی و همخونگی مشکلاتتون بیشتر هم خواهد شد ..

    بیشتر دعواها و مشکلاتتون سر چه قضایایی اتفاق افتاده و میفته؟

  12. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 03:36]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    778
    امتیاز
    24,323
    سطح
    94
    Points: 24,323, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاهپری عزیز

    چنتا سوال دیگه هم دارم از شما.

    1.شما چند روز در هفته همدیگرو میبینید؟ همسرت چقدر برای دیدنت میاد و شما چقدر میری پیشش میمونی؟

    2.محل زندگی شما فاصله اش چقدره؟
    3.کی قصد عروسی دارین؟

    4.جر و بحث هاتون حضوریه یا تلفنی؟

    شاهپری عزیز اگر بصورت جزئی تر و با ذکر مثال بنویسی راهنمایی های بهتری میگیری.


    شا


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جدا شدیم و حالا تو شوک این کلک بازیش موندم
    توسط reza-m در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 شهریور 94, 21:39
  2. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 10:55
  3. چه طور جلوی صحبت کردن زیادی خودمو تو محل کار بگیرم؟
    توسط mina64 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 خرداد 93, 20:41
  4. مشکلم تو این سن خیلی زیاده !!!
    توسط name1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 28 شهریور 92, 21:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.