سلام دوستان من قبلا تاپیک با عنوان مخالفت خانواده با ازدواج داشتم، بعضی از دوستان لطف کردن و راهنماییم کردن این هم تاپیک قبلیم
http://www.hamdardi.net/thread-45173.html
من ۷ سال با آقایی در ارتباط بودم من ۲۴ ایشون ۲۷ که قرار بود باهم ازدواج کنیم اما خانواده من ناراضی بودن و دلایل مختلفی آوردن خیلی روزای سختی رو پشت سر گذاشتم پیش مشاور هم رفتم. ایشون کامیون داشت و به خاطر کسادی بازار کامیونو فروخت و بی کار شد. در آخر بعد از بحث های طولانی با خانواده نتیجه این شد که کارشو درست کنه و شغل ثابت و پایدار داشته باشه و بیاد خواستگاری این شرط پدرم بود. دلایل شم این بود که شغل به مرد شخصیت و جایگاه اجتماعی میده آدمو از حواشی و محیط های ناسالم دور میکنه و استقلال میده و غیره. من این قضیه رو اول بگم که بتونید بهتر کمکم کنید. بعداز فروش کامیون و مخالفت خانواده من با ازدواج، رفتار پدر ایشون ۱۸۰ درجه با این آقا تغییر کرد به حدی که به خاطر زندگی کردن تو خونه ازش پول میگرفت جدا از خرج خورد و خوراک و گوشت و مواد بهداشتی و بقیه چیزا. واقعا برای من جای تعجب بود که پدر آدم شبی ده هزار تومن به خاطر خوابیدن تو خونش پول میگیره. یه روز که داشتم میرفتم کلاس پدرشونو دیدم که ماشینش خراب شده بود برای عرض ادب جلو رفتم و سلام دادم پدرش به شدت با من سرد برخورد کرد و گفت یه خانواده رو معطل خودت کردی با بابات چی کار کردی راضیش کردی؟ گفتم هنوز نه زمان میبره اما راضی میشه یکم به پدرم بد و بیراه گفت و کلی تیکه انداخت که عشقت واقعی نبود جیگر فرار نداشتی و سلام برسون به بابات همه اینا رو با پوزخند میگفت و آخرش گفت من صبرم تا یه حده. به قدری ناراحت شدم که گوشام داغ شده بود. چند روز بعدش این آقا با پدرش دعوای بدی کرد باباش بهش گفته بود باید زن بگیری از خونه من برو بیرون زورم به خوردو خوراک تو نمیرسه و یه سری بهونه و قهرهای الکی. و این آقا به شدت روی پدر و مادرش حساسه خلاصه بعد از صحبت و دلجویی با پدرش معلوم شد که برای ساخت زمینی که تو شمال داره پول کم آورده و یه جورایی مشکلش پوله همه تین رفتارها بهونس و بهش گفته بود من خونه دادم بهت زحمتتو کشیدم توام پولاتو بده من ویلامو بسازم تا پولت دستمه ماهی ۲ میلیون کمکت میکنم بعد که بفروشم پولتو میدم مشتری داره سود خیلی خوبی میکنم. ماهی دو میلیون میده اما خرج زندگی تا اون نونو ازش میگیره
و این آقا به خاطر حساسیتی که داشت به پدرش دارو ندارشو هرچی داشت داد به باباش حدود ۱۳۰ میلیون.و اینا همه وقتی اتفاق افتاد که بعد از کلی بدبختی بابای من راضی شد به خواستگاری اما با شرط شغل.
جالبه تا قبل از اینکه پول بده به خانوادش رفتار بقیه خانوادش نسبت به من به کل عوض شد من برای زایمان خواهرش دوتا پیراهن گرون قیمت و پول کادو فرستادم تمام مناسبت ها تولداشون همه چید به اعضای خانوادش تبریک میگفتم و اگه جایی میرفتم سوغاتی میخریدم در حالی که چند روز پیش تولدم بود همه اشون میدونستن دریغ از یه تبریک یا یه پیام!!!!
من در کمال احترام به این آقا گفتم وقتشه خودتو به خانوادم ثابت کنی ما برای زندگی هم استقلال میخوایم هم شغل پس شروع کن از یه جا. گفتم بابام گفته اگه خونه نداشته باشه اشکالی نداره خودم براتون میخرم ولی شغل ثابت و خوب دست و پا کنه برای خودش. این حرفو که زدم شروع به فحاشی کرد که به خانواده تو مربوط نیست و شما پر رو شدین تو مسائل من دخالت میکنید و به شما چه خیلی بی احترامی های شدیدتر.
علاقه مندی ها (Bookmarks)