خدمت مدیر همدردی سلام
این اتفاق برای دوست نزدیکم افتاده و از من خواهش کرده مشکلش را با شما مطرح کنم.
دختری 29 ساله است از خانواده ای رنگارنگ. مادرش مذهبی است ولی خواهر برادرهایش مذهبی نیستند. اما اتفاقا این دختر با مادرش به سفر کربلا می رود و در این سفر با مداح کاروان آشنا می شود و با او صیغه می کند (به درخواست مرد) تا بیشتر آشنا شوند. خلاصه در اثر عشقی که به قول خودش بوجود میاد تصمیم به ازدواج می گیرند. چون پسره ظاهری مذهبی داشته از طرف خونواده ی دختر ترد می شوند. (نقش مادر در خانواده اشان کمرنگ است) و با پولی که خود دختر داشته یه آپارتمان کوچک اجاره می کنند.
حالا پسر....
مردی است که دو بار ازدواج کرده و زن اولش رو در دوره ی عقد و زن دومش رو کمی بعد از عروسی طلاق داده. دختر هم موقع ازدواج این رو می دونسته اما بهش گفتن علت طلاق ها زن ها بودند. این مرد دو تا مغازه اجاره کرده و از صبح تا 10 شب سرکاره ولی فقط قرض بالا میاره و میلیونها به فامیل بدهکاره. دریغ از 1 ریال که به همسرش بده. که به این دلیل همسرش مجبور شده بره سرکار.
حالا مشکل:
من از بعد از ادواجشون با این دختر دوست شدم. هرروز می گفت عاشق همسرشه و خیلی پسر خوبیه. باعث شده که مذهبی بشه. نمازخون و چادری شده و دیگه با دوستا و خاطرات گذشته اش خداحافظی کرده. و بعد از چندماه با مادرش و خونواده اش هم آشتی کرد و بی پولی همسرش رو بخاطر این عشق تحمل می کنه و سرکار میره. بعد از چندماه یک بار به من گفت در مورد شوهرش حس های بدی داره و مشکوک شده و گفت می دونم که حسم اشتباه نیست. دوباره بعد از چند وقت دیگه شوهرش یه دعوای ساده ای سر جا گذاشتن کلید رو انقدر گنده می کنه(من شاهد بودم) انقدر به حرمتی می کنه که حاضرین تعجب زیادی می کنن. حالا چند وقت بعد یک روز صبح می خواسته از جیب شوهرش پول خرد برداره که می بینه یه گوشی دیگه توی جیبش هست و پر از اسم دختر!
گوشی رو می ذاره روی میز و میره بیرون.خونواده ی شوهرش خیلی دوستش دارند و هواش رو دارن (و از وقتی ازدواج کردند رابطشون با پسرشون بهتر شده چون از ازدواجهاش ناراحت بودن) برای همین زنگ می زنه و قضیه رو به پدر شوهرش می گه! و به خونه ی پدرشوهرش میره و مرده هم میره اونجا(توی راه هی پیام میزده که میخوام طلاقت بدم و ازت خسته شدم) و ماجرا رو همه می فهمن و تهدیدش می کنن که اگه این زنت هم ازت جدا بشه دیگه از فامیل تردت می کنیم. پسره هم قول میده که عوض بشه. دوباره بعد از 2 هفته چند ساعت تلفن زنش رو جواب نمیده و زنش از نشونه های دیگه مطمئن میشه که دنبال همون کارها بوده!
حالا ما که فامیل شوهرش هستیم می دونیم که زنهای قبلی هم بخاطر هرزگیش ازش طلاق گرفتند! اما حیف که اول ازدواج کردن بعد به ما خبر دادن وگرنه دختره رو روشنش می کردیم.
موقع طلاق ها هیچ مشکلی نداشته راحت و بی مهریه! حالا چون این دختره پدرش فوت کرده و مادرش اینا هم ازش دورن دیگه هیچ ترسی هم ازش نداره و به قول خود دختره احساس می کنه منو از سرراه پیدا کرده و من نمی تونم ازش جدا شم و هیچ حسابی نمیبره.
این دوستم از من خواسته از شما بپرسم راهی جز جدایی وجود داره؟
---راستی یه نکته هم این که هرزه بودنش به ظاهر مذهبی اش ربطی نداره ها! من دور و برم ده ها نفر این تیپی می بینم که ازین کارها نمی کنند و سالمند! (نمی دونم لازم بود این رو بگم یا نه!)
لطفا هرکس راهکاری داره تا دیر نشده بگه!
ممنون از لطفتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)