به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    260
    سطح
    5
    Points: 260, Level: 5
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Sad مشکلات مالی همسرم و کمک کردن خانواده من ب ایشون

    سلام دوستان
    من و همسرم از طریق دوستی باهم اشناشدیم ک این اشنایی تا ازدواج سه سال طول کشید علتش هم نداشتن شغل ثابت همسرم بود گذشته از اینکه ایشون پس اندازی هم نداشتن و این مسئله برام مهم نبود.تو این دوران هم سرهمین مسئله کار درگیری های زیادی باایشون داشتم چون خیلی بی خیال و خونسردن درست برعکس من.بماند ک از خونسردی ایشون من چقدر عذاب میکشم و اذیت میشم.ایشون بالاخره بعداز سه سال ک نتونست شغل درستی دستوپاکنه ب پیشنهاد دایی مادرشون تو قالیشویی کار کردن اونهم جسته و گریخته ک دوروز میرفتن سر کار دوروز نمیرفتن ک بعدها ک من متوجه این موضوع شدم گفتن علتش این بوده ک کارش خیلی سخت و سنگین بوده...خلاصه ما بعداز سه سال دوستی عقد کردیم با این توافق و تضمین ک یک سال بعد عروسی کنیم البته خانواده ایشون میگفتن سه چهارسال باید تو عقد باشین ولی همسرم گفتن همون یکسال من عروسی میگیرم تواین مدت باهم مشکلی نداشتیم و همچی خوب بود تا وقتی موعد یکسال شد تواین مدت ایشون چون درست کار نمیکرد پولی پس انداز نکرده بود وهمون مقداری هم ک حقوق میگرفت خرج بیرون رفتنو تفریح میکرد البته من اینارو بعدها متوجه شدم...پدرم سراین قضیه و بدقولی ب ایشون سخت گیری کردن بلکه قضیه رو جدی تر بگیره..بماند ک خانوادش ب عوض اینکه پسرشونو تشویق کنن تا زندگیشو جدی تر بگیره با خانواده من بد شدن..خلاصه دو سال ب همین منوال گذشت و ایشون چندین بار قول داد تا اوضاعو درست کنه ولی هربار ب بهانه ای بدقول شد اینم بگم ک من هربار با همسرم راجب این موضوع صحبت میکنم ک میخاد بالاخره چیکارکنه میگه از دوستم وام میگیرم....واس این موضوع پدرم ب ایشون گفته بودن تا اقدام جدی ایشون ما حق رفتوامد نداریم دوسه ماهی ب اینصورت بود تا من دیگه نتونستم دوری همسرمو طاقت بیارم و ب ایشون پیشنهاد دادم بیاد دنبالم تا بریم خونه اونا زندگی کنیم پدرم هم ازین قضیه استقبال کردن...گرچه خانواده شوهرم اصلا چیزی نمیدونستن و من اونطور ک شوهرم گفته بود فک میکردم اونا با این تصمیممون موافقن حدودا کمتراز دوماه اونجابودم ک مادرشوهرم بدترین توهینارو ب خانوادم کرد و من برگشتم خونمون و برای مدت شش الی هفت ماه خبری ازشون نشد ن شوهرم ن خانوادش...ک پدرم فوت کردن از غصه من و زندگیم بماند ک چقدر ب شوهرم بدوبیراه گفتم خلاصه بعدازفوت پدرم سروکله همسرم و خانوادش تو مراسم تعزیه پیداشد ک البته من رفتار خوبی باهاشون نکردم و همچنان ک یکسال میگذره باهاشون رفتوامدی ندارم...از اون زمان ب بعد همسرم باحرفهاشواظهار پشیمونی دوباره برگشت و اشتی کردیم و دوباره باحضور پدرایشون و خانواده من و یکی از همسایه ها قرار شد سر یکسال عروسی کنیم ک یکسالشون شهریورماه امسال بود ولی همچنان ایشون ی قرون پول و پس انداز نداره اینهم بگم ک با درخاست من ایشون از قالیشویی اومد بیرون و دوماهی دنبال کار میگشت تا ی هفته پیش ک تو یه لبنیاتی فعلا و موقتا مشغول بکاره چون بنابه گفته خودش یجا کار خوب پیدا کرده ک درحال طی کردن مراحل استخدامه...ایشون از ماه رمضون کلا منزل ما هستن و تواین مدت مامانم از یجا وسایل ایشونو قسطی تهیه کردن ک ایشون نتونس قسطارو بده و مامانم قسطای ایشونو داد و هنوز سرویس چوب مونده ک نگرفته....ما فقط ی مراسم بله برون گرفتیم از خیر مراسم عروسی گذشتم چون میدونم نمیتونه بگیره ایشون حتی پول پیش خونه هم نداره ک مامانم گفتن من پول پیش رو بعلاوه هزینه سرویس چوبو بهتون میدم تا دیگه برین سر خونه زندگیتون.....حالا بنظرتون این کارای من و خانوادم درسته؟ببخشید ک خیلی طولانی شد باید ازاول تعریف میکردم تا درجریان همچی باشید....بنظرتون من میتونم رو همچین مردی حساب کنم و پشیمون نشم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سخت نگرفتن و کوتاه اومدن اوایل زندگی مشترک همیشه توصیه شده و هیچ کس اگر عقل و منطق داشته باشه موافق تجملات و بریز بپاش وقتی که دو طرف شرایطشو ندارن نیست

    اما ........

    قضیه شما کمی متفاوته
    همسر شما مسئولیت پذیر نیست کاری نیست تلاشگر نیست
    ایشون قالیشویی رو دو خط در میون میرفته چون حال نمیکرده با کارش و سنگین بوده
    اینهمه مدت هم برا خودش اومده رفته هنوز نتونسته شرایط یه زندگی اولیه رو براتون فراهم کنه پس چرا ازدواج کرده؟؟؟؟ ازدواج یعنی چی؟؟؟؟ غیر از اینه که ادم زمانی ازدواج میکنه که به استقلال رسیده و توانایی اداره زندگیشو داره حالا قرار نیست همه درامدهای انچنانی داشته باشن اما یه شغل هرچند ساده جزو حداقلهاست

    کار مادرتون به شدت اشتباهه البته به نظر من

    اولا چرا خونواده ی خودش کمکش نمیکنن زندگیشو شروع کنه شما که طبق گفته ی خودت مراسم هم نمیخوای فقط میمونه یه رهن خونه

    دوما شما چطور جرات داری با همچین کسی بری زیر یه سقف زندگی کنی که نه شغلی داره نه درامدی و مهمتر از همه نه عرضه کار کردن!!!!!

    درسته میگن شما ازدواج کنید خدا خودش میرسونه اما خدا هم نگفته بشینید خونه من براتون میفرستم

    از چیزایی که گفتین کاملا معلومه همسرتون مسئولیت پذیر نیستن اگر بودن بخدا هرطوری شده حتی تو همون قالیشویی دو شیفت کار میکرد اما زودتر دست زنشو میگرفت میبرد سر خونه زندگیش

    حتما برید زیر یه سقفم قراره مادرت خرجتونو بده!!!! اینهمه صبر کردی یه مدت دیگم صبر کن تا یه کار دایمی پیدا کنه

    راستی ببخشید میپرسم اما شما رابطه کامل داشتین یا هنوز نه؟؟؟

    من مشاور نیستم حرفامم شاید هیچکدوم درست نباشه

    اما به نظرم اجازه بدین حداقل خودش پول رهن خونه رو جور کنه مضاف بر اون یه شغل ثابت ولو با درامد حداقلی هم پیدا کنه

    حالا سرویس چوبو میتونی به عنوان جهیزیه بگیری ولی دیگه یه پول دستی هم بهش ندین خواهشا

    من تعجبم ازبعضی خونواده هاست که چطور با بعضی ازدواج ها موافقت میکنن هم خونواده ی پسر هم دختر
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 26 مهر 94 در ساعت 16:56

  3. 6 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (دوشنبه 27 مهر 94), baitollah-abbaspour (دوشنبه 27 مهر 94), khaleghezey (دوشنبه 27 مهر 94), نارجیس (یکشنبه 26 مهر 94), آی تک (یکشنبه 26 مهر 94), ستاره زیبا (یکشنبه 26 مهر 94)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1394-7-17
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    165
    سطح
    3
    Points: 165, Level: 3
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم از نظر من کسیکه همش ازین شاخه به آن شاخه میپره اصلا نمیشه رو حرفش اعتماد و حساب باز کرد، من خودم از تجربه میگم این حرفو،چون منم یه نامزدی ناموفق داشتم بخاطر شغل ایشون پدرم خیلی سخت گرفت چرا که حق هم داشت آینده دخترش وسط بود، چون این آقا اول های خواستگاری گفتن جرثقیل دارن و مشاور املاک بعدش کاشف عمل اومد مسافرکشه،اونم طوری که 5 عصر تازه از خونه میزد بیرون، یسری هم گفتن که قراره مکانیکی بزنم،یا برم ایران خودرو، و کلی وعده سرخرمن،که همش طبل تو خالی بود، هدف از گفتن این حرفا این بود که تا دیر نشده فکر درستی برای این زندگی شروع نشده کن، چرا که الان عقد هستید و مخارج هم کمتر اما بعده ها زندگی مخارجش صد برابر این حرفهاست،الکی که نیست، از نظر من این زندگی شروع نشده رو تموم کن،چون زیر سقف رفتن با فرد بی مسیولیت و بد قول و ازین شاخه به اون شاخه بزرگترین اشتباهه، باز هم عاقلانه فکر کن دوست عزیزم

  5. کاربر روبرو از پست مفید elidani تشکرکرده است .

    نارجیس (یکشنبه 26 مهر 94)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام مژگان جان،

    به همدردی خوش اومدی.

    عزیزم از نظر من مشکل اصلی ممکنه این باشه که شما نتونستی همسرت رو اونطور که هست، دقیقا اونطور که هست بپذیری. و در جایگاه همسر به رشدش کمک کنی.

    همونطور که یکی از مهم ترین وظایف مشهود مرد، تامین مالی زندگی هست، یکی از اصلی ترین وظایف زن هم مدیریت داخلی خونوادست. حالا با هرچه که روزیشون شده.

    وقتی یک زن شرایط و درآمد شوهرش رو می پذیره و تلاش می کنه با همون مقدار زندگی رو بچرخونه، هم اون درآمد بابرکت می شه، و هم اون مرد مسئولیت پذیر تر می شه. چون می بینه یک نفر واقعا بهش تکیه کرده. و از کم کاری اون، زن و بچه اش گرسنه موندن یا در شرایط سختی بسر می برن.

    پس به خودش میاد و کار می کنه.

    در این زندگی محبت تولید می شه. وقتی هم دو تا قلب با هم باشن، سومیش می شه خدا، و مشکلات قابل تحمل می شن.

    یه مشکل بزرگ ما خانوم ها، توقعاتمون هست. توقعاتی که از اول نمی سنجیم ببینیم تامینشون در توان این مردی که داریم باهاش ازدواج می کنیم هست یا نه. اولش فقط می خوایم ازدواج کنیم، بعدش می بینیم نه بابا، زندگی بدون سرویس چوب و چه و چه محاله.

    با توجه به نوشته هات، روشنه که همسرت از همون اول دلش می خواسته زودتر ازدواج کنید. اما... شاید یک دلیل ناامیدیش این بوده که دیده نمی تونه زندگی رو در اون سطحی که شما مایلی تامین کنه.

    اینطور که نوشتی بعد از چند بار بدقول شدن شوهرت، تازه تصمیم گرفتی عروسی نگیری. خب عزیزم، چی می شد از اول غرورش رو حفظ می کردی و به همه می گفتی تمایلی به عروسی گرفتن نداری.

    اگر هم دقت کنی، متوجه می شی خونوادت در واقع به شوهرت کمک نمی کنن، اونها دارن انتظارات شما رو (که مطابق با داراییت نیست) برآورده می کنن، برای شوهرت فقط منتش می مونه.

    حالا شما به عنوان یه خانوم با درایت می تونی به همه (حتی مادرت) بگی: "من دلم پر می کشه برای اینکه با شوهرم ریز ریز همه وسایل خونه رو بخرم. اصلا لطف زندگی به اینه. برای همین نه خودم جهیزیه ی سنگین می برم و نه دوست دارم شوهرم خیلی خرج کنه."

    مژگان جان، اون آقا دوستت نیست. همسرته. پاره ی تنته. کسیه که تلاش کردن برای حفظ شخصیتش، به زندگیت معنا می ده. کسیه که به تو تکیه کرده، پس کمکش کن هم تو کارش پیشرفت کنه. هم همسر خوبی برات باشه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 27 مهر 94 در ساعت 00:01

  7. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    kimia fall (دوشنبه 27 مهر 94), ستاره زیبا (یکشنبه 26 مهر 94)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    مسئله کار کردن برای یک مرد فقط کسب درامد نیست!کار کردن به یک مرد آبرو میده عزت و احترام میده شخصیت میده اعتماد بنفس میده نشان مسئولیت پذیری مرد هستش من اینجا دنبال این نیستم که چه کسی مقصره یا شما باید چه کار یانجام بدهید ولی حداقل این را خوب میدانم حتما باید به یک مشاور مراجعه کنید شما 3سال با ایشون دوست بودید که کار بسیار اشتباه و غلطی بودهچون باعث شده تصمیمی که میگیرید بر روی احساس باشه شما پیش خودت یک لحظه تصور کن اگر ایشون فقط یک خواستگار بود آیا بهشان جواب مثبت می دادید؟
    گذشته مربوط به زمان خودش است ولی مسئله اینه 3سال دوست بودید الان هم چند ساله توی دوران عقد هستید ولی ایوشن نتوانستند یا نخواستند کاری دست و پا بکنند با اینکه رابطه شما زن و شوهری هستش خوب این نشان دهنده چیه؟حداقلش اینه ایشون مسئولیت پذیر نیست و قابل اعتماد و تکیه کردن نیست حداقل در مورد مسائل مالی و مهمتر از آن در برابر مشکلات و مسائلی که در آینده اتفاق میوفته.
    اینکه مادر شما یا خانواده تان کمک کنند بسیار بسیار کار اشتباه و غلطیه
    تواین مدت مامانم از یجا وسایل ایشونو قسطی تهیه کردن ک ایشون نتونس قسطارو بده و مامانم قسطای ایشونو داد
    ادامه دادن این روش اشتباه باعث میهش ایشون عادت کنند به این طریق زندگی کردن.شما بیشتر بجای اینکه بفکر گرفتن عروسی باشید بهتره این مسئله مهم را حل نمائید و شرط برگزاری عروسی را در پیدا کردن یک شغل ثابت با درامد مناسب معمولی برای شروع یک زندگی باشید.شما تصور نکنید عروسی بگیرید همه چیز تمام میشد نخیر مشکلات دوران عقد بعد عروسی بیشتر میشه که کمتر نمیشه.
    اینجا الان مسئله نگرفتن نمیدونم سرویس چوب یا چندتا تیکه وسایل از طرف ایشون یا خانوادش نیست مسئله مهمتره شما به این فکر کن ایشون بعد عروسی هم همین وضعیت را دارند شاید در بهترین حالت مقداری بهتر شوند آیا میتوانید اینگونه با این شخص زندگی کنید یا خیر؟

    حتما پیش مشاور برید حتما اینکار را انجام بدهید با توجه به نوشتههای شما و برخورد ایشون و خانوادش توصیه اکید بنده اینه قبل از رفتن پیش مشاور و گرفتن نزد ایشون به هیچ عنوان اقدام به انجام مراسم عروسی نکنید.
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    260
    سطح
    5
    Points: 260, Level: 5
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان ممنون از اینکه منو راهنمایی و همراهی میکنین
    من دیشب از همسرم پرسیدم اگ ی نفر ازت بپرسه چرا بعداز سه سال عقد هنوز نرفتین سرخونه زندگیتون چی جواب میدی؟اولش ک یسری حرفای نمادین زد بعدش ک ازش خاستم باجزئیات و دقیق توضیح بده گفت من قبول دارم اشتباه کردم تو فکر پس انداز و اینا نبودم هرچی پول دستم میومده خرج میکردم درواقع ایشون خیلی خوش گذرونه ب این شدت ک هرجا میخاستیم بریم اژانس میگرف و هرچقدرم من مخالفت میکردم با این ولخرجیها گوششون بدهکار نبود.. اما الان میگه من واقعا پشیمونم و اگ عقل الانو داشتم میدونستم چیکار کنم تا زندگیم هرچه زودتر سروسامون بگیره الانم ک میرم کار میکنم بلافاصله ک حقوقمو بگیرم تمومشو میارم میدم ب شما..چون پونزدهم رفته سرکار پونزدهم حقوقشونو میدن...
    درمورد توقعاتم هم میشل عزیز شما اشتباه میکنی موقعایی ک ایشون پول داشت با زور منو میبرد رستوران یا چیزی برام میخرید چون من ادم حسابگری هستم و از ولخرجی متنفرم حتی وقتی ایشون پولی نداشتن تو خیابون ک راه میرفتیم یجوری خودمو بیخیال میگرفتم ک خجالت زده نشه یا نشده تاحالا بهش بگم بریم فلان پاساژ تا برام خرید کنی...درباره مراسم عروسی هم من حتی ب ی دست کارفرما راضی بودم اما ایشون میگف ن من ابرو دارم نمیخام بقیه پشت سرمون حرف بزنن ک تازه عروسه هیچی نداره...عامل خیلی ازاین رفتارهام فک میکنم مادرشوهرم باشه الان ک شوهرم ۵ماهی میشه خونه ماهستن زندگیمون خیلی ارومتره و هرچی من بگم ایشون گوش میده قبلا مدام تو فکر کم نیاوردن جلو بقیه بود مادرشوهرمم همینطوره با اینکه زندگی و درامد معمولی دارن بازم بفکر کلاس گذاشتنو ایناس جدا ازینکه تو کل زندگیمون دخالت میکنن...درباره کمکایی هم ک مامانم واسشون انجام داده میگه من تمامشو خورد خورد پس میدم چون اینارو قرضی گرفتم...اشتباه من دقیقا همین بود ک تصمیمم کاملا احساسی بود بدون حتی ذره ای فکرکردن ب مسایل مهم زندگی فک میکردم همین ک من پتانسیل ساختن ی زندگی خوب رو دارم ایشون هم همینطوره....پس بنظرتون باید بریم مشاوره حضوری؟
    همسرمن خیلی تحت تاثیر حرفای مادرشونه ...چندباری ک بامادرشون صحبت کردم و گفتم ی دست کارفرما تهیه میکنیم میریم زندگیو شروع کنیم میگف ن بحث وسایل نیس من اگ بخام همین الان میرم همرو میگیریم ایشون اول باید ی کار با درامد خوب داشته باشه حتی چنباری جلو خودم ب همسرم گف تو فک کردی زندگی ب این اسونیهاس اینقدر گرفتاری و مشکلات پیش میاد..یجورایی ک ادمو بترسونه ازینکه بخاد وارد زندگی بشه..یا همسرم باخودش فک کنه باید درامد دوسه میلیونی داشته باشه تا بتونه زندگیو بچرخونه...یبار ک داشتیم صحبت میکردیم درباره خرج خونه و قسطا واینا تهش سیصد موند واسه خرجی من بش گفتم خوبه پس خرجیم حل شد تعجب کرد گف با سیصدتومن میتونی بچرخونی؟!گفتم اره بابا چرا نشه....احساس میکنم مادرشوهرم بهش القا کرده ک توان اداره زندگیو نداره رو این حساب ک الان از خانوادش دوره امیدولرتر شده
    ویرایش توسط møžhğæñ : دوشنبه 27 مهر 94 در ساعت 15:54

  10. کاربر روبرو از پست مفید møžhğæñ تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (دوشنبه 27 مهر 94)

  11. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما نه روانشناس هستی نه مشاور نه روانپزشک نه روانکاو و نه هیچگونه تخصصی در این زمینه ها داری برای خودت تفسیر نکن لطفا

    لازمه حتما نزد مشاور برید حتی شده تنهایی حتما انجام بده فعلا این موضوع از همه چیز واجبتره شما بیشتر بجای اینکه نقش همسر را داشته باشی نقش یک مرد را داشتی این بسیار خطرناک و مضر هست در زندگیتان حتما نزد مشاور بروید

    - - - Updated - - -




    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 40/000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 100/000 تومان
    چنتا حسن داره.
    1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.
    2.قيمت مناسب نسبت به بيرون
    3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    260
    سطح
    5
    Points: 260, Level: 5
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من تفسیر نمیکنم فقط دارم شرح ماوقع میگم
    اما اینکه شما میگی من نقش مرد رو دارم متوجه نشدم چرا؟چون ب ایشون کمک مالی کردیم؟
    خب ایشون مث خیلیا رو خانوادش نمیتونه هیچ حسابی بازکنه چه مادی چه معنوی...چون پدرشوهرم کاملا زیردست مادرشوهرمه و مادرشوهرمم توفکر بهم زدن زندگی من و همسرمه ایشون هیچ پشتوانه ای نداره و همیشه هم اینو میگه ک من تنهام کسی پشتم نیس از نوجوونی خرج و مخارجمو خودم تامین کردم تا پول توجیبی از بابام نگیرم اینه ک من ایشونو بی مسئولیت نمیدونم تا حالام سعی کرده من کم و کسری و حسرتی نداشته باشم درواقع تو خرج کردناش مدیریت نداشته والا نسبت بمن بی فکروبی خیال نبوده....البته همونطور ک گفتم با مادرشوهرم خیلی مشکلات داشتیم و شوهرم ازین بابت خیلی اذیت شد تا الان ک بلاخره فهمید ایراد از مامانشه ولی خب تواین مدت ارامش فکری و تمرکز ب هیچ وجه نداشت....بازم این توضیحاتو ازین بابت میگم ک درجریان باشید ن تفسیر و توجیه کنم دوستان

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خود دانید دوست عزیز اینکه بخواهید چه کاری انجام بدهید به زندگی خودتان مربوط است و نتیجه ای هم که داره برای زندگی خودتان و آینده پیش رویتان است.

    نجواهای دوران عقد بعد از عروسی تبدیل به فریاد میشود.

    زندگی بکش بکش و یارکشی نیست جبه بندی نیست که شوهرت طرف مادرش هستش پس تو بیای بکشیش طرف خودت یک سوالی این وسط می ماند پس شخصیت شوهرت با این تفاسیر آیا میشود گفت مستقل هستند ایشون از نظر اقتصادی و تصمیم گیری در زندگی و فکری پسفردا اگر مشکلی پیش بیاد میشه به ایشون تکیه کرد؟!!

    شما بهتره بجای اینکه بفکر یارکشی باشید به این فکر کنید به شوهرتان شخصیت و اعتماد بنفس لازم را بدهید که بعدها بتوانید به ایشون بعنوان شریک زندگیتان تکیه کنید در مشکلات و گرفتاریها اینم هیچوقت فراموش نکن چه زن و چه مرد به طرف خانواده شان کشش دارند حتی اگر برای مدتی دلخوری از همدیگر داشته باشند.

    حتما نزد مشاور بروید.
    تصمیم با شماست بنده فقط نظر خودم را بیان کردم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:52]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    260
    سطح
    5
    Points: 260, Level: 5
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز....ممنون از نظرتون ولی فک میکنم شما کلا منظورمنو متوجه نشدین من اصلا قصدم این نیست ک همسرمو از خانوادش جدا کنم.بهرحال لطف کردید
    شما طوری با بنده صحبت میکنید ک انگار من کار وحشتناکیو انجام دادم...هدف من از بازگویی زندگیم اینجا اینه ک یکی ک از بیرون داره کارای منو میبینه و میسنجه عیب و ایرادمو بگه منم اونچه رو ک فک میکنم جزئیاتشو نگفتم و دوستان درجریان نیستن بگم تا ببینم ایا بازهم ایرادی ب کارمن وارده یا ن....گرچه هنوز متوجه نشدم از چه لحاظ من نقش مرد رو ایفا کردم!!!!!!!
    من ب مشورت و یا تجربه عزیزانی نیاز دارم ک شرایط مشابه من براشون اتفاق افتاده یا اینکه دیده و شنیدن
    ممنون میشم بهم مشورت بدین و کمک کنید دوستان
    ویرایش توسط møžhğæñ : سه شنبه 28 مهر 94 در ساعت 16:13


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.