یکی از آخرین sms هایی که داد این بود :
"عهد کردم که دگر عاشق نشوم ، یا اگر دلم تپید هیچ گاه نگاهی از سر شوق به او نیاندازم ."
شاید تا حالا هزاربار این sms را خوانده باشم و هر بار، کلی ناراحت و بعد ، کلی فکر و... از اینکه تصمیم درستی گرفتم خوشحال میشوم و برایش آرزوی خوشبختی میکنم .
هنوز یک هفته هم از آخرین باری که او را دیده ام نگذشته است .کل رابطه ما 20 روز طول کشید و بنا به خواهش فراوان من (علیرغم اصرار فراوان او) این رابطه خاتمه یافت .
4 روز پیش تموم شد .تو این دو سه روز زیاد بهش فکر نمیکردم ولی از دیشب تاحالا ذهنم بد جور مشغول شده تا به این نتیجه رسیدم که بیام و یه کم آروم شم ، صد در صد مطمئن بودم که کار درستی کردم ولی الان یه حالی ام ، خودم هم نمیدونم چم شده!!!
خیلی دوست داشتم بدونم الان داره چیکار میکنه ؟؟؟تو چه حالیه ؟؟؟در مورد من چی فکر میکنه ؟؟؟
فکر میکنه دوسش نداشتم؟؟؟فکر میکنه براش ارزش قایل نبودم ؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)