به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array

    راهنمایی در مورد مادرشوهر افسرده

    سلام دوستان همدردی.
    متاسفانه هرگز تصور نمیکردم که معضل زندگین بشه خانواده همسر ولی کاملا درمانده شدم در برخورد باهاشون.
    ۴ سالی هست که ازدواج کردم و ۳ سال در شهر محل زندگی پدر و مادرهامون هستیم. و این ۳ سال درگیر بیماری پدر همسرم بودیم. از سال گذشته خواهر همسرم که از ایران رفتن مشکلات ما چند برابر شد. مسائل مربوط به خواهرشون و حل اونها به وظایف همسرم اضافه شد. در مقابل کمک های ما خانواده ش هر روز پر توقع تر میشن. مثلا مادرشوهرم به بهانه سر زدن به دخترش با توجه به مشکلاتی که براش پیش اومده دایما در حال سر زدن به دخترش در یکی از کشورهای همسایه هست و انتظار داره ما شوهرش که واقعا مراقبت نیاز داره تنهاش نذاریم که من اوایل همراه همسرم شبها رو هم خونه پدر شوهر میخوابیدیم ولی اخرین باری که رفت من فقط نهار و شام رو خونه خودمون اماده میکردم و بعد لز سر کار شام رو با پدرش میخوردیم و من میرفتم خونه پدرم و همسرم شبها پیش پدرش میموند. و نهار فردا رو براش اماده میکردیم که فقط زحمت گرم کردن داشته باشه. همه اینها در شرایطی بود که مادرشوهر با وقاحت فقط و فقط از همسرم تشکر میکرد.ولی دفعه آخر که باز دیدم تشکر نکرد و موقع رفتن هم کاملا خودش رو به کوچه علی چپ زد و اصلا بمن چیزی نگفت اعتراض کردم به همسرم و در مقابل یه رفتار ناشایستش همسرم به مادرش گفت که وظیفته از خانومم هم تشکر کنی گرچه که تشکرش بیشتر شبیه حالت بی منت کردن بود ولی پذیرفتم و همچنان محترمانه برخورد کردم. تا اینکه مشکلات خواهرشوهر بیشتر شد و تصنیم گرفته از شوهرش جدا بشه و در حالیکه هنوز ۲ هفته نشده مادرشوهر برگشته اعلام کرده که میخواد دوباره شوهرش رو بمدت دو هفته تنها بذاره و بره و در مقابل اعتراض همسرم گفت که وظیفته، و همسرم گفته وظیفه من هست ولی وظیفه خانومم نیست و تا حالا نشده یه بار من نباشم تو زنگ بزنی حال خانومم رو بپرسی ایشون شروع به داد و فریاد کرده که عروس های مردم ببین چکار میکنن لوستر پاک میکنن برای خونه مادرشوهرشون!!! و چرا شبها نمیومده اینجا بمونه و میرفته خونه پدرش!!! دوستان بعد شنیدن این حرفها با وجودی که من ادم فوق العاده مهربونی هستم و تا حالا کوچکترین بی احترامی در مقابل رفتارهای ناشایستشون نداشتم و اینکه همه جوره همراهیشون کردم تو تمام مشکلاتشون، حمله عصبی بهم دست داد و بصورتی که انگار رفتارم دست خودم نبود نفسم بند اومده بود و بعدش گریه های عصبی.خیلی حالت بدی بود و همسرم خیلی ترسید و من تصمیم گرفتم بعد این ناراحتی خونه رو ترک کنم و این زندگی سخت رو پایان بدم که با گریه های همسرم مواجه شدم و منصرف شدم. همسرم خداروشکر آدم منطقیه و کاملا از رفتار مادرش شرمنده. مادرش افسردگی شدید داره اینو مشاورش به هنسرم گفته بود که قرار شده تحت درمان قرار بگیره. حالا نظر دوستان در مورد برخورد با این خانوم چیه؟ من تصمیم گرفتم دیگه نرم خونشون و کاملا ازش دوری کنم مگه اینکه بخواد دعوت کنه.. لطفا من رو راهنمایی کنید. و بگید چه برخوردی درسته در این شرایط.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان اگه پیشنهادی دارید لطفا بفرمایید. منتظر نظرات ارزشمندتون هستم.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام عزیزم

    با توجه به اینکه ایشون افسردگی دارن و همسرتون هم طرف شماست به نظرم زیادی حساس شدین.

    حرفهایی که ایشون زدن غیرمنصفانه بوده ولی خیلی از مادرشوهرا از این حرفها میزنن.حالا باز ایشون جلوی خودت این حرف رو زده و شوهرت هم ازت دفاع کرده.اگر پشت سرت گفته بود

    و همسرت هم آدم دهن بینی بود شرایط سخت تر میشد.

    به نظرم خودت رو ناراحت نکن ولی رفت آمدت رو وقتی ایشون هستن کمتر کن که متوجه اشتباهش بشه. هر وقت هم که دوباره رفتند به خاطر همسرت کارهای قبلیت رو در حدی که خودت

    لازم میدونی انجام بده.

    کلا سعی کن از هیچ کس توقع نداشته باشی.حتی توقع قدرشناسی.اینجوری خودت اذیت میشی.هر کاری که میکنی به خاطر وجدان خودت و علاقه به همسرت انجام بده.

    مادرش هم معلومه خیلی تحت فشاره.هر چند رفتارش با شما نادرست بوده ولی معلومه آدم باسیاستی نیست که اون رفتار رو کرده.

  4. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 06 بهمن 97)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوست عزیز ممنونم از راهنماییت.
    کاملا قبول دارم حرفهاتون رو البته مادر شوهر بصورت حضوری بمن چیزی نگفته چون مطمئنا من از خودم دفاع میکردم، ایشون پشت سر من در حضور همسرم حرفهای کاملا بی انصافانه و با حالت داد و فریاد گفته مثل لوستر پاک کردن عروس های مردم!!!!! و بعد این جریان من جایی ایشون رو دیدم و سعی کردم محترمانه برخورد کنم و به روی خودم نیاوردم ولی دیگه خونشون نرفتم و مطمئن هستم ایشون هم بخاطر حفظ غرورشون!!!! دعوت نخواهند کرد. حالا به نظر شما برای رفتن به خونشون چکار کنم. خیلی ازشون ناراحتم و اصلا دوست ندارم برم خونشون فقط بخاطر بیماری پدر همسر کمی دودل هستم برای رفتن و در حد یه سر زدن کوتاه. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام خانمی
    کسی که میتونه اینقدر سفر خارجی تو این شرایط دلار بره پس حتما وضع مالی مناسبی داره در نتیجه حتما از همسرتون بخواین که یک پرستار برای پدرشون بگیرن تا کارهای منزل از قبیل پخت غذا رو براشون انجام بده و یک مونس همیشگی باشه. معمولا پرستار روز و شب جداست و کمتر پیدا میشه کسی که دایم بمونه حالا بسته به شرایط پدرشون ببینین هردوش لازمه یا فقط مثلا پرستار روز یا فقط شب کافیه
    در ثانی کلا همین دو بچه هستن؟ برادر و خواهری دیگه ندارن؟ و میتونین اگه فقط همسر شما اینجا هستن میتونن روز در میون به پدرشون سر بزنن و چون پرستار هست دیگه برای خواب میتونن به منزل خودتون برگردن. ازین مدل برنامه ها حتما باید بریزین
    در قبال صحبت مادرشوهرتون که به دلتون اومده اولا خیلی خیلی همسرتون اشتباه کردن اونچه بین خودشون و مادرشون بوده براتون تعریف کردن. بلاخره ادم تو عصبانیت ممکنه حرف بیخود بزنه نباید که این حرفو بازگو کرد. در ثانی بلاخره همچین عروسایی خب هستن و اگر مادرشوهرتون آدمی باشه که چشمش دنبال مقایسه باشه و خودشو کلا نبینه خب طبیعتا میاد همین حرفو در قبال اعتراض همسرتون بهش میزنه. پس شما رو این جریان که یک دعوای پسرو مادری حساس نشین

  7. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 07 بهمن 97)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    نظر منم اینه که شوهرتون در این قضیه مدیریت لازم رو نداشتن.در مورد رفت و آمد من اگر جای شما بودم یه مدت کوتاه مثلا دو هفته نمیرفتم.و بعد از اون هم یک بار با همسرم میرفتم و

    چیزی به روی خودم نمی آوردم.

    منم یه مدت تجربه قطع رابطه رو داشتم و هر چقدر این موضوع طولانی تر بشه درست کردنش سخت تره.

    - - - Updated - - -

    نظر منم اینه که شوهرتون در این قضیه مدیریت لازم رو نداشتن.در مورد رفت و آمد من اگر جای شما بودم یه مدت کوتاه مثلا دو هفته نمیرفتم.و بعد از اون هم یک بار با همسرم میرفتم و

    چیزی به روی خودم نمی آوردم.

    منم یه مدت تجربه قطع رابطه رو داشتم و هر چقدر این موضوع طولانی تر بشه درست کردنش سخت تره.

  9. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 07 بهمن 97)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    خیلی ممنون از راهنماییتون دوستای خوبم.
    شمیم الزهرای عزیز بله وضع مالی خوبی دارن ولی فقط برای دخترشون تمایل به خرج کردن نشون میدن. فقط یه خواهر و برادر هستن که زمانی که خواهرشون هم ایران بود کوچکترین انتظاری در ارتباط با بیماری پدرشون از دخترشون نداشتن. مثلا مادرشوهر با خواهرهاش مسافرت میرفتن من و همسرم باید میرفتیم مراقب پدرشوهر باشیم و اصلا دخترشون خودش رو وارد این قضایا نکرد و من هم چون میدیدم پدرهمسرم بیمار هستن دلم نمیومد اعتراضی کنم و همه رو تو دلم نگه میداشتم. و باور بفرمایید این مسافرت رفتن های مادرشوهرم کم نیست تا زمانیکه دخترشون ایران بود و چون شهر دیگه ای زندگی میکرد هر هفته دو روز مادرشوهر میرفت بهش سر میزد. واقعا خسته شدم. با مشکلات خیلی زیادی از اول ازدواج در برخورد با خانواده همسر مواجه شدم. دائما از ما انتظار دارن ولی آنیتای عزیز قبول دارم که قطع رابطه چاره کار نیست چون در نهایت عروس باید بره منت کشی. من دوست دارم این زندگی رو که فقط رنج و سختی برام داشت تمام کنم. چون همسرم خواه ناخواه تا آخر عمر تحت سلطه مادرش هست. الان تمام تلاشم اینه که بتونم اپلای کنم و از ایران برم. اگه موفق شدم برای همیشه فراموششون میکنم. لطفا برام دعا کنید.
    ممنون از وقتی که گذاشتین.

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    زن ایرانی عزیز
    آیا حرفهای آخرت صرفا از روی هیجان و خشم بوده یا یک تصمیم تدریجی هست که به مرور زمان گرفتی و الان روش اصرار داری؟

    خود همسرت چطور آدمی هست؟
    نمی تونی مشکلت رو با مشاوره رفتن و حرف زدن حل کنی؟
    تا جایی که یادم میاد با خود شخص همسرت مشکل خاصی نداشتی
    یعنی همین الان همسرت رو بدون پدر مادرش تصور کن آیا دوست داری به این زندگی ادامه بدی یا کلا مشکلات دیگه هم هست؟

    به نظرم با همسرت صحبت کن
    حد و مرزهاش رو مشخص کنه و در حدی که منطقی هست به پدرش رسیدگی کنه
    اپلای کردن مشکلی نداره ولی به نظرم میاد تصمیم شما به جدایی کمی هیجانی هست

    تشویق کن یا اصلا شرط بذار که پرستار بگیرن برای پدر
    خودت هم برای خودت زمان تعیین کن مثلا هفته ای یک بار برو

    انقدری خودتو درگیر کارهاشون نکن که تبدیل بشی به کسی که کلی طلب داره از اونا
    اونقدری در خدمتشون باش که اگر قدرشناسی هم ندیدی بهت فشار نیاد

    ولی خودت رو جای همسرت بذار
    توی این شرایط سخت اگر همسرش هم ترکش کنه چی می مونه براش؟
    انقدری گذشت نکن که یکهو ببینی یک عالم خشم فرو برده داری
    در مورد هر زیاده روی که بهت فشار میاره با همسرت صحبت کن و حلش کن
    نذار روی هم تلنبار بشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 07 بهمن 97)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام فکور عزیز ممنون از راهنماییتون. خیلی منتظر نظرات ارزشمندتون بودم.
    فکور جان من ممکنه اوایل ازدواج خودم علاقمند به کمک بودم ولی از یه زمانی که متوجه شدم خودم رو کنار کشیدم در واقع من الان خودم رو درگیر نمیکنم بلکه طوری برنامه میریزن که درگیر بشم. مثلا همسرم کار و زندگی رو تعطیل کرده بود بمدت دو سال فقط در حال رفت و آمد و بردن پدرش برای انجام مراحل درمان بود. واقعا شرایط بیماری هم طوری بود که میترسیدم اعتراضی کنم و تا آخر عمر مقصر بشم. و با روحیه مهرطلبی که دارم و عذاب وجدانی که میگرفتم حاضر به اعتراض نبودم و در واقع مشکل اصلیم همین تایید طلبی و مهرطلبیِ که خیلی سعی کردم کم کنم ولی همچنان گاهی کاری نخوام انجام بدم دچار عذاب وجدان میشم و این اذیتم میکنه. پیشنهادی دارید در این زمینه تمام مقالات مرتبط رو خوندم ولی موقع عمل کامل فراموش میکنم.
    همسرم فرد آرومیه و چون حرف گوش کن تربیت شده قدرت اعتراض و تحلیل مسائل رو نداره و هر کاری ازش بخوان بدون درنظر گرفتن جوانب بدون چون و چرا انجام میده و من شخصیت مستقلی در ایشون نمیبینم. البته خودشون قبول دارن تمام این موارد رو. مثلا اگه بخوان در مقابل درخواست مادرشون مقاومتی نشون بدن سریع با عکس العمل های عجیبی از طرف مادرشون مواجه میشن مثل قهر کردنشون و گفتن دلم رو شکستی و .. . در واقع نوع تربیت اینطور بوده درحالیکه الان ایشون ۴۰ سال سن دارن و دیگه پسربچه نیستن که مادرشون از این شیوه ها استفاده کنه ولی براحتی از همین روش ها نتایج مورد نظر رو میگیره. فکور عزیز من با مشاوری که از قبل از ازدواج میرفتیم هم هفته پیش صحبت کردم و با همسرم هم صحبت کردن، ایشون نظرشون روی فاصله گرفتن بود گفتن بخاطر بدتر شدن زندگی خواهرشوهر زندگی شما هم سخت تر خواهد شد. پیشنهاد خاصی نداشتن ولی من از تصمیمم برای ترک این زندگی گفتم گفتن که این همون خواست مادرشوهر هست و ایشون رو خوشحال میکنید با این تصمیم!! الان فقط باید تلاشم رو بکنم که دلسوزیم رو کم کنم و بقول شما از راهکاری مثل پرستار گرفتن استفاده کنن که مطمئنم قبول نخواهند کرد و میگن وظیفه شماست!!
    بازم ممنون از راهنمایی دوستان عزیز

    - - - Updated - - -

    سلام فکور عزیز ممنون از راهنماییتون. خیلی منتظر نظرات ارزشمندتون بودم.
    فکور جان من ممکنه اوایل ازدواج خودم علاقمند به کمک بودم ولی از یه زمانی که متوجه شدم خودم رو کنار کشیدم در واقع من الان خودم رو درگیر نمیکنم بلکه طوری برنامه میریزن که درگیر بشم. مثلا همسرم کار و زندگی رو تعطیل کرده بود بمدت دو سال فقط در حال رفت و آمد و بردن پدرش برای انجام مراحل درمان بود. واقعا شرایط بیماری هم طوری بود که میترسیدم اعتراضی کنم و تا آخر عمر مقصر بشم. و با روحیه مهرطلبی که دارم و عذاب وجدانی که میگرفتم حاضر به اعتراض نبودم و در واقع مشکل اصلیم همین تایید طلبی و مهرطلبیِ که خیلی سعی کردم کم کنم ولی همچنان گاهی کاری نخوام انجام بدم دچار عذاب وجدان میشم و این اذیتم میکنه. پیشنهادی دارید در این زمینه تمام مقالات مرتبط رو خوندم ولی موقع عمل کامل فراموش میکنم.
    همسرم فرد آرومیه و چون حرف گوش کن تربیت شده قدرت اعتراض و تحلیل مسائل رو نداره و هر کاری ازش بخوان بدون درنظر گرفتن جوانب بدون چون و چرا انجام میده و من شخصیت مستقلی در ایشون نمیبینم. البته خودشون قبول دارن تمام این موارد رو. مثلا اگه بخوان در مقابل درخواست مادرشون مقاومتی نشون بدن سریع با عکس العمل های عجیبی از طرف مادرشون مواجه میشن مثل قهر کردنشون و گفتن دلم رو شکستی و .. . در واقع نوع تربیت اینطور بوده درحالیکه الان ایشون ۴۰ سال سن دارن و دیگه پسربچه نیستن که مادرشون از این شیوه ها استفاده کنه ولی براحتی از همین روش ها نتایج مورد نظر رو میگیره. فکور عزیز من با مشاوری که از قبل از ازدواج میرفتیم هم هفته پیش صحبت کردم و با همسرم هم صحبت کردن، ایشون نظرشون روی فاصله گرفتن بود گفتن بخاطر بدتر شدن زندگی خواهرشوهر زندگی شما هم سخت تر خواهد شد. پیشنهاد خاصی نداشتن ولی من از تصمیمم برای ترک این زندگی گفتم گفتن که این همون خواست مادرشوهر هست و ایشون رو خوشحال میکنید با این تصمیم!! الان فقط باید تلاشم رو بکنم که دلسوزیم رو کم کنم و بقول شما از راهکاری مثل پرستار گرفتن استفاده کنن که مطمئنم قبول نخواهند کرد و میگن وظیفه شماست!!
    بازم ممنون از راهنمایی دوستان عزیز

  14. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    فکور (دوشنبه 08 بهمن 97)

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    راستش رو بخوای من الان که به گذشته فکر می کنم از حرفهایی که به همسرم زدم پشیمان نیستم ولی از حرفهایی که نزدم و ناراحتی هایی که بیخود و بی جهت توی خودم ریختم پشیمان هستم

    من باید از همون اول حد و مرزها رو مشخص می کردم
    ولی وقتی از دست کسی ناراحت می شدم انقدر می ریختم توی خودم و به زبون نمی آوردم که همیشه یه کوهی از دلخوری و ناراحتی همراهیم می کرد و فقط خوشحال بودم که ظاهر روابط رو حفظ کردم و فرد سازگاری به نظر میام

    اگر از همون اول ناراحتی هام رو بیان می کردم
    اگر به کسانی که آزارم می دادند یه عکس العمل مودبانه و کوچک هم نشون می دادم مجبور نبودم همیشه دلخوری هام رو با خودم حمل کنم

    توی محل کارم هم همینطور
    همیشه با همه در کمال ادب و تواضع برخورد کردم
    نتیجه اینکه همه فکر می کنن من متوجه بدجنسی هاشون نمیشم
    در حالی که متوجه میشم فقط برای حفظ ظاهر روابط و اینکه همه چیز ظاهرا درست باشه به روی خودم نمیارم
    دو هفته پیش یه موردی پیش اومد که برای یه عده از همکاران یه مصوبه ای رو در نظر گرفته بودن که برای من هیچ فایده و بهره ای نداشت
    من هم خیلی رک به رییس گفتم اگر قرار باشه مصوبه ای باشه باید برای همه باشه این که شما شرایط من رو در نظر نگرفتید عین بی عدالتی هست و اگر چیزی به نفع من تصویب نکنید میرم همین مصوبه ای که داشتید رو با رییس دانشگاه صحبت می کنم و به هم می زنم
    یا مصوبه ای نیست یا اگر هست برای همه هست

    می دونم که با شخصیتی که همکارانم از من سراغ داشتن این رفتارم خیلی عجیب بود

    ولی جالبیش این بود که دیدم افرادی که ذینفع بودن از تهدید من ترسیده بودن و تک تک اومدن پیش من و خواستن یه راهکاری بدن که اون مصوبه یه جورایی به درد من هم بخوره
    و آخرش هم رییس دانشکده مون اومد باهام صحبت کرد که میره پیش رییس و یه قول شفاهی هم شده می گیره تا یه بند به مصوبه اضافه بشه که شرایط من رو هم در نظر گرفته باشن

    اگر می خواستم مثل سالهاتی قبل رفتار کنم همش باید می گفتم من حرفی ندارم مصوبه ای باشه که به درد همکارانم بخوره میخواد به درد من بخوره یا نه
    ولی دیگه از دیده نشدن خسته شدم

    الان دیگه مطمئنم باید به همکارانم بفهمونم که در هر زمینه ای من رو هم باید در نظر بگیرن وگرنه ساکت نمی مونم

    سکوت و گذشت خیلی خوبه
    ولی برای کسانی که ظرفیتش رو دارن
    من توی این سالها از همکارانم توقع داشتم وقتی سکوت و گذشت من رو ببینن کلا پیش خودشون فکر نکنن فلانی چیزی سرش نمیشه هر کارم بکنیم چیزی نمیگه توقع داشتم پیش خودشون بگن درسته که فلانی چیزی نمیگه ولی این از نفهمی اون شخص نیست از گذشتی هست که برای ما کرده بذار ما هم در نظر بگیریم این گذشت رو

    ولی من دیدم هر روز بیشتر از قبل در نظر گرفته نمیشم، پس به این نتیجه رسیدم که اون شخصیت آروم و با گذشت برای این محیط کاری مناسب نیست و باید تغییر کنه

    توی محیط خانوادگی هم همینطور
    مثلا خواهر شوهرم سر بچه اش که با بچه دیگران مثلا دعوا کنه خیلی غیر منطقی برخورد می کنه
    اولش یه خرده تحمل می کردم ولی خوب به این نتیجه رسیدم که روی روح و روان بچه ام خیلی اثر منفی داره از خودم می تونستم مایه بذارم و گذشت کنم ولی از بچه ام نه

    دیگه من هم تک تک حرفهاش رو خنثی می کردم و جواب می دادم
    مثلا یه بار بچه اش با بچه من توی اتاق بودن که یکهو صدای بچه اش بلند شد دیدم دوید رفت اتاق من هم زود رفتم چون می دونستم که الان بچه من مظلوم واقع میشه از بچه خودم پرسیدم چی شده گفت پسر عمه من رو از پشت سر زد من هم یکی زدمش اونم گریه کرد
    در حالی که می دیدم خواهرشوهر پر از خشمه و داره خودشو آماده می کنه بچه من رو سرزنش کنه گفتم اشکال نداره از خودت دفاع کردی برو مسواکت رو بزن و بگیر بخواب و دست بچه ام رو گرفتم از اتاق آوردمش بیرون
    اون روز خیلی زیاد به بچه من زور گفته بود عمه اش
    مثلا سر چیزهای خیلی بچه گونه و مسخره که اصلا آدم بزرگا نباید درگیرش بشن
    مثلا یه اسباب بازی دست بچه من بود و بچه اون می گفت من اونو میخوام قشنگ از دست بچه من به زور می گرفت می داد به بچه خودش

    این حرکت من پاسخ به یک حرکتش نبود بلکه پاسخ به تمام حرکاتی بود که اون روز انجام داده بود

    ولی نتیجه اش برام جالب بود

    از دفعه بعد دیدم با بچه من بهتر برخورد می کنه
    البته رفته بود پشت سرم گفته بود فلانی زیادی از بچه اش دفاع می کنه و ...
    ولی برام اصلا مهم نیست پشت سر چی میگه
    فقط اون لحظاتی که پیش هم هستیم نخواد به بچه من زور بگه کافیه

    تحمل چرا
    باید خیلی مودبانه و سیاستمدارانه حد و مرزها مشخص بشه

    در شرایط شما هم فکر می کنم باید با همسرت گفتگو کنی برخوردهای احتمالی مادرش رو هم حتی پیش بینی کنی و بگی در صورت فلان کار مادرت فلان برخورد رو می کنه بعدا شما برخوردت چیه

    یعنی یکهو توی یه عمل پیش بینی نشده نیفته

    همسرت اصلا لازم نیست حرفی از شما بزنه
    می تونه کار خودش رو بهانه کنه و بگه فعلا سرم شلوغ شده و مثلا هفته ای یکبار می تونم بیام وفعلا یه مدت پرستار بگیرید
    اگر هم شد بیشتر بره ولی به هرحال باید یه بهانه ای برای پرستار گرفتن باشه

    البته این در شرایطی هست که همسر شما خودش هم واقعا دنبال حل مسئله باشه و یه چیزی از شما نشنوه و ببره بذاره کف دست مادرش

    شما هم در حد حفظ روابط و البته به خاطر خود شخص پدر همسرت و همینطور به خاطر خود همسرت هر هفته یه سر به پدرش بزن
    ولی در آشپزی و کمک زیاده روی نکن
    میانه رو باش

    کلا نه افراط بشه و نه تفریط
    نه یه جور باشه که پدرش احساس بی کسی و بدبختی کنه و نه یه جوری باشه که زندگی شما به جایی برسه که شما دنبال فرار و ترک همسرت باشی

    منظور من دعوا و درافتادن نیست
    منظورم مدیریت هوشمندانه هست جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب
    ویرایش توسط فکور : دوشنبه 08 بهمن 97 در ساعت 11:50

  16. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نیکیا (دوشنبه 08 بهمن 97), بهاره جون (دوشنبه 08 بهمن 97), زن ایرانی (سه شنبه 09 بهمن 97)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.