اجازه بدید این بحث رو با یک لطیفه شروع کنم:
میگن یه روز یه پسری میره خواستگاری دختری و پدر دخترخانم از آقا پسره میپرسه تحصیلکردهای؟ میگه نه. میپرسه خونه داری؟ میگه نه. میپرسه ماشین داری؟ میگه نه. میپرسه شاغل هستی؟ میگه نه. میپرسه سربازی رفتی؟ میگه نه. پدر دخترخانم عصبانی میشه و میگه پس روی چه حسابی پاشدی اومدی خواستگاری دختر من؟ و پسره برمیگرده میگه: پشت موها رو داری!
مورد من هم شبیه به همین صورت هست، بعلاوه اینکه مشکلات دیگهای هم دارم. من پسری 24 ساله از کرج، از خانوادهای متوسط، اما تحصیلکرده هستم که عاشق استاد پیشین خودم شدم که الان باید حدودا 29 یا 30 ساله باشند. چند ترم پیش با ایشان کلاس داشتم و هنوز ایشان را فراموش نکرده ام. هرچند ایشان دیگر استاد من نیستند، اما رابطه ما هیچگاه از حد استاد-شاگردی فراتر نرفت. ایشان فوق لیسانس هستند و من هم این ترم لیسانس میگیرم و باید برای فوق لیسانس آماده بشم. هرچند که فعلاً شاغل نیستم، اما موقعیت شغلی خوبی در انتظارم هست. با این حساب هنوز اول راه هستم و خونه و ماشین ندارم و هنوز سربازی هم نرفتم. نمیدانم با این همه مشکلاتی که دارم، آیا میتونم پیشقدم بشم و مورد رو با ایشون در میان بگذارم یا نه؟ و بعد ببینم که اصلاً آیا ایشان مرا میپسندند یا نه؟ اختلاف سنی ما باید حدود 6-7 سالی باشد. خودم که از نظر منطقی فکر میکنم، به نظرم راه درست این هست که این رابطه را فراموش کنم و پس از سربازی رفتن و فوق لیسانس گرفتن و مشغول به کار شدن، احتمالاً وقتی که 28 یا 29 ساله شدم، اونموقع به فکر بیوفتم (حالا یا با ایشان (اگر هنوز دیر نشده بود) یا با موردی دیگر). با این حال دلم (به طور اشتباه) کوتاه نمیآید.
لطفاً مرا نکوهش نکنید که عاشق خانمی حدوداً شش سال از خودم بزرگتر شدم، به هر حال عشق است و سن و سال نمیشناسد. بنده در ایشان خصوصیات دیدهام که کاملاً با معیارهای من مطابقت دارد، اما اعتراف میکنم که بعید است معیارهای ایشان را داشته باشم! مرسی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)