اون پست قبل به هم چسبیده شده که علتش رو نمی دونم با عذرخواهی از صاحب تاپیک دوباره مطلب رو میذارم و درخواست حذف پست قبل رو میدم
سلام بر بی نهایت عزیزیک مثال دو هفته پیش پسر من که کلاس فوتسال میره بعد کلاس اومد و با ناراحتی زیاد و بغض گفت کاپیتان تیم من رو همش میذاره توی دروازه و میگه تو که تازه واردی و بلد نیستی هر جای دیگه بذارمت ممکنه تیم ضرر کنه
خوب فکری که من داشتم
مگه همه از اول بلد بودن و اینکه این بچه رفته اونجا تا یاد بگیره نه اینکه همش دروازه بان باشه و اینکه اصلا اگر تیمشون گل بخوره و ببازه چه اهمیتی داره چون اینها بحث یادگیری رو دارن نه بحث نتیجه رو
خیلی ناراحت شدم
ما هر هفته جمعه ها مجبوریم به خاطر این کلاس از تفریحمون بزنیم و خونه نشین شدیم و اینکه اگر قرار باشه بره اونجا توی حاشیه بذارنش چه فایده ای داره از طرفی پنجشنبه ها با بدبختی میبرمش و میارمش
خوب واکنش هیجانی این بود که همسرم بره و با مربیشون همون وقت حرف بزنه و اینکه این چه وضع فوتبال یاد دادنه و ...
ولی تصمیم گرفتیم کمی صبر کنیم
هفته بعد که بردمش کلاس با لحن آروم و محترمانه به مربیشون گفتم اگر ممکنه بچه منو توی دروازه نذارید دوست نداره و اینکه اگر متقاضی برای دروازه بانی ندارید کلا بدون دروازه بان بازی رو برگزار کنید چون نتیجه بازی که مهم نیست
مربیشون هم گفت این خودش دستکش دروازه بانی میاره که من گفتم امروز نیاورده و از این به بعد هم نمیاره
مربی گفت باشه میگم که دیگه نذارنش توی دروازه
اگر اون روز من یا پدرش صحبت میکردیم چون بلافاصله بعد آوردنش از کلاس دوباره برگشته بودیم جنبه شکایت کشی و ... رو داشت ولی با صبر کردن تا هفته بعد و صحبت در زمانی که همه پدر مادرها توی اون ساعت به طور معمول میان، قضیه محترمانه تر حل شد.
درصد موفقیت
فعلا صد در صد بوده البته فعلا یک هفته اجرا شده
*****می دونم که خیلی مورد اساسی رو مثال نزدم ولی چون بچه با بغض و ناراحتی زیاد حرف میزد می تونست ما رو ترغیب به یه واکنش هیجانی بکنه که هم اعصاب خودمون و هم اعصاب مربیشون رو تحت تاثیر قرار بده
ان شا الله مثال بهتری یادم اومد میام می نویسم
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)