به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    2,334
    سطح
    29
    Points: 2,334, Level: 29
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل در گفتن عقاید و افکار خود به دیگران

    سلام
    دوستان این تاپیک من که یادتونه
    http://www.hamdardi.net/thread-37637.html
    الان عضو یه شرکت شده ام که کارش مربوط به رشته خودمه و مشکلی که دارم اینه
    امروز با همکارم یه بحثی داشتیم که عقیده ایشون در مورد موضوع بحثمون با من فرق داشت.
    بحث تموم شد و توی راه که داشتم بر میگشتم پیش خودم میگفتم من میتونستیم این حرف و این حرف رو بزنم تا خودمو بهتر بشناسونم براش یعنی عقاید و فکر و تجاربم رو
    ولی احساس می کنم از هدفی که دارم مورد تمسخر ایشون قرار گرفتم و الان یه جورایی ناراحتم که نتونستم خودمو بهتر بشناسونم
    از یه طرف هم میگم حرف های ایشون رو که مخالف عقاید من بود مثل یه سنگ جلوی جاده هدفام هست که من باید از روش رد شم
    از یه طرف احساس میکنم حرف های ایشون یه بمباران حرف برام بود که بخاد بگه راهی که رفتی اشتباه بوده

    مثلا من دوره هایی در مورد رشته ام گذرانده ام و از کارهایی که استادم برای بعضی ادارات انجام داده برای ایشون میگفتم و با چه مبالغی ....
    ایشون شاخ در آورد و گفتن همچین چیزی امکان نداره و قبول ندارم و اگر هم چنین چیزی ممکن باشه سالی یک بار اتفاق می افته و برای استاد های برتر و نه برای تو ...
    الان کلی جواب تو ذهنم دارم ولی افسوس و ناراحت و عذاب میکشم که چطور نتونستم و نمیتونم این جواب ها رو بگم ....
    واقعا حالم وخیمه حال چهل روز پیش من زمین تا آسمان با این فرق داشت من فک میکردم تو محیط کار حالم بهتر شه ولی انسان ها با حرف هاشون معلوم شد که میتونن ناراحتم کنن
    چه کنم کجا برم کدوم دکتر برم ....
    بریدم از این همه مشکلات ...

  2. 2 کاربر از پست مفید bb12 تشکرکرده اند .

    danger (سه شنبه 04 فروردین 94), اقای نجار (دوشنبه 03 فروردین 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-30
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    10,896
    سطح
    69
    Points: 10,896, Level: 69
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 354
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,179

    تشکرشده 383 در 100 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام
    پسر خوب حالا حالاها زوده واسه بریدن، اینقدر از این حرفا باید بشنوی اینقدر، اشتباهاشونو میندازن گردنت ،اینقدر زیر ابتو میزنن که پوستت کلفت بشه .
    به اینجور موارد به چشم یه شکست نگاه نکن بلکه اینهارو تجربه بدون. وقتی احساساتت فروکش کرد بشین خوب فکر کن ببین چه چیزهایی باید میگفتی تا حریمها شکسته نشه و برای خودت دشمن نتراشی و دفعه بعد از این تجربه استفاده کن.
    معلومه پسر خوب و روراستی هستی مواظب باش تو هم یه روز گرگ نشی ولی هیچوقت هم برای بقیه بره نباش. حالا چجوری؟ خودت باید بفهمی

  4. 4 کاربر از پست مفید اقای نجار تشکرکرده اند .

    bb12 (سه شنبه 04 فروردین 94), danger (سه شنبه 04 فروردین 94), stu (سه شنبه 04 فروردین 94), شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    2,334
    سطح
    29
    Points: 2,334, Level: 29
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکل همین جاست
    من نمی تونم گرگ باشم ولی انسان ها و اطرافیانم مجبورم می کنن به گرگ بودن ولی تا به حال نبودم و تجربه نکردم
    صافم و ساده و زود احساساتی میشم یعنی چیزی که باعث بشه احساس کنم مثل قضیه امروز همکارم میخاد خار و خفیفم کنه و راه هایی که تا اینجا گذرانده ام برای هدف هام هیچ هستن ، اینا رو بهم تحمیل کنه زود سپر دفاعی میگیرم که از خودم دفاع کنم . ولی آن طور که باید نمیتونم. در ارتباط نوشتاری مثلا چت خیلی بهتر بتونم چیزیایی که باید گفت رو بگم و درونم راحت بشه ولی حضوری این طوری میشم...

    من برای کسی بره تا الان نبودم بیشتر سعی مبکنم انسان باشم ساده محبت کنم دو رو نباشم ظاهر و باطنم یکی باشه
    ولی اطرافیانم نیستن
    ایشون یعنی همکارم از من کوچیکترن چهار سال با این مشکلی ندارم ولی انگار که با بحث امروز فک میکنه از من خیلی بهتره و من خارم و کوچیک و چیزی بلد نیستم و تا اینجای کار بی هوده وقت تلف کردم واسه دوره ها ....
    طبق عقیده ایشون بیشتر استادایی که مربوط به رشته خودم هستش فقط به فکر منافع خودشونن و در آموزش دوره ای که میدن همه موارد رو نمیگن این طوری اگه نباشه اونوقت از نون خودشون کسر میشه ....
    این حرفش واقعا خنده دار بود برام ولی خوب نتونستم دفاع کنم از عقایدم ...

  6. کاربر روبرو از پست مفید bb12 تشکرکرده است .

    danger (سه شنبه 04 فروردین 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    28
    Array
    اولن برو بگیر بخواب بچه خوب تا این وقت شب بیدار نمیمونه:)
    دومن ببین از حرفات حدس زدم زیاداجتماعی نیستی یا اگرم هستی خیلی اهل حرف زدن نیستی وبیشتر شنونده هستی صحبت کردن هم یه نوع مهارت هس که باید تقویت بشه هرچی بیشتر حرف بزنی بلبل زبونتر میشی پس سعی کن ازین به بعد تو معاشرتهات زیاد حرف بزنی اینطوری خودتوتخلیه میکنی اعتماد ب نفست بالا میره وصد البته مهارت کلامیتم که خیلی عالی میشه من پارسال سمتم عوض شده بود ومجبور بودم با آدمهای زیادی سرکله بزنم یه جورایی مدیر30،40نفر شده بودم یکی از یکی جیزتر:) که خیلی بر خلاف روحیم بودهرروز که میرفتم خونه همه وجودم پر از حرفایی بود که نزدم حتی با دیوار حرف میزدم چون احساس میکردم توبحث با فلانی شکست خوردم با گفتگو با دیوار شکستش میدادم خیلی داغون شده بودم ولی چیزی که خودم نمیدونستم این بود که دارم رشد میکنم اونم باسرعت زیاددر مورد شماهم همینطوره تجربم اینه که توصحبتهات با دیگران هروقت رنجیدی سردرگمشدی که چرا حس بدی داری مطمئن باش بهت توهین شده شک نکن ببین من نمیخوام مثال بره وگرگ بیارم ولی تواجتماع باهمه جور آدم سروکار داری که متاسفانه با خودخواهی بی ادبی وهزاران صفت منفی دیگه که ممکنه خود ماهم داشته باشیم برخورد میکنی هرچی بیشتر مراوده داشته باشی وموقعیت های اینچنینی که داشتی برات پیش بیادپخته تر میشی هم تومکالمه هات هوشیار ترمیشی ومیتونی فورن برخورد کنی مخالفت کنی باپنبه سرببری نظرتوابراز کنی وخیلی هم هیجانزده نشی آدمارو جدی نگیری وبیشتر ازاون چیزی که باید بهشون اعتبار ندی وهمینطور به خوب وپاک بودن خودت ادامه بدی توصیه:کتابهای اعتماد به نفس بخون صرف خوندنش حتی وکاری هم نکردن روحیه ات روبهتر میکنه معاشرت ومراوده هات روزیاد کن حرص نخور توداری رشد میکنی توصیه آخرم اینه که مسواک بزن بگیر بخواب:)

  8. 3 کاربر از پست مفید danger تشکرکرده اند .

    bb12 (سه شنبه 04 فروردین 94), اقای نجار (سه شنبه 04 فروردین 94), شیدا. (سه شنبه 04 فروردین 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 دی 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    2,334
    سطح
    29
    Points: 2,334, Level: 29
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    17

    تشکرشده 24 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درسته قبول دارم اجتماعی هستم ولی زیاد وقتی در جمع باشم نمی تونم حرف بزنم
    چون وقتی میبینم نگاه ها به سمت منه خودمو گم میکنم و اون حرف هایی که باید و شاید نمی تونم بگم ....
    مشکل من فقط اینجاست که تا اینجا هر چی که هستم رو یکی زیر سوال ببره مثل قضیه بحث با همکارم ...
    من ساده هم طرز فکرم اینه هر کی هر انتخابی کرده باشه داره با اون انتخاب زندگی میکنه لزومی نداره انتخاب های دیگران رو زیر سوال ببریم ولی برای اون انتخاب طرف مقابل احترام قایل بشیم نه خارش کنیم بخاطر انتخابش ...
    مشکلی نداره می تونه با ذکر دلایلی بگه انتخابت به نظرش غلطه ولی تو گفتن اینا در جوابی که من برای دفاع از انتخابم میگم بخنده ...
    بیشتر اهل گفتگو هستم یه گفتگوی نرمال ولی این چنین گفتگو هایی نه که بیشتر جنگ و جدال برای شکست هم با گفتن حرف باشه ....
    می دونید مثلا حرفی میگه که من 100% میدونم داره اشتباه میکنه ولی اینکه چطوری و چجوری بهش بفهمونم که داره اشتباه میکنه خشک میمونم یا کاملا قانعش نمی تونم بکنم ....
    به نظر من اونی که همون اول بازار کار رو انتخاب کرده مثل همین همکارم فرقش با من که تو بازار کار نبودم و دانشگاه و کورس و آکادمیک به سمت هدفهام در حال حرکتم ، زمین تا آسمان فرق هست
    من مثلا میگم خواستن توانستن هست زحمت بکشی به یه جایی میرسی از یه طرف هم چون الان یواش یواش با بازار کار آشنا میشم میگم که زحمت کشیدن کمه باید جونتو بزاری رو کفه تا به یه جایی برسی و گرگ زیاده
    ولی ایشون بازار کار رو انتخاب کرده و همش زانوی غم بغل میکنه و راه من رو حمیگهحالا غیر مستقیم گفت که اشتباهه
    دو نفر دیگه هم میشناسم که بازار کار رو انتخاب کردن و باز میگن کار نیست کار نیست
    .... فعلا تا اینجا
    حرف زدن با شماها خیلی راحتم میکنه انگار که یکی هست داره درد و دلامو گوش میکنه بدون اینکه بخواد منو با حرفاش خوار و خفیف کنه و شکست بده ...

  10. کاربر روبرو از پست مفید bb12 تشکرکرده است .

    danger (چهارشنبه 12 فروردین 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.