به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیاطرزرفتارم توی محیط کارم باعث ایجاداین سوتفاهم شده

    سلام دوستان
    نمیدونستم مشکلموکجامطرح کنم.امیدوارم مکان درستی روانتخاب کرده باشم.
    مدت خیلی کوتاهی توی یه محیطی مشغول بکارشدم.حدودپنجاه روز.محیط سالم وخوبی بوده.ضمن اینکه ازقبل هم مدیراونجارودرحدکم میشناختم.
    هدفم هم ازرفتن به این محیط بیشترکسب یه تجربه وآشنایی بامحیط کاربوده(ضمن اینکه ارتباط زیادی بارشته ی تحصیلیم هم نداشته اماقبول کردم برم.)بیشترهم بخاطرمحیط سالمش بوده وهم اینکه خواستم یخورده وضع روحیم هم تغییرکنه.چون دوران سختی روپشت سرگذاشته بودم توی زندگیم قبلش.
    سعی کردم توی محیط کارم پرانرژی باشم وبرخوردخوبی بابقیه داشته باشم اماالآن فکرمیکنم اشتباه کردم.(بخاطرمشکلی که برام پیش اومدمیگم)
    کارمون طوری بوده که یه مدت زیادباتلفن سروکارداشتیم.بیشترطرف صحبتمون هم افرادفرهنگی بودن.
    توی یکی ازهمین صحبت هایی که داشتیم یکی ازاعضای تقریباآشنای اونجاپشت تلفن شروع میکردبه ابرازاحساس بدون دیدنم.میگفت میخوام ببینمت ودرموردم برداشت بدی نداشته باش ویسری ازاین حرفاکه سعی کردم به دیدارکشیده نشه.یعنی هروقت مطلع میشدم که میخوادبیادزودترمیرفتم.چون میدونستم حضورم اونجاموقتی بوده وهم اینکه هیچ شناختی ازش نداشتم وهم بدلیل شرایط نامساعدروحیم نخواستم منوببینه.
    متاسفانه توی اون مدت کم اونقدراین زنگ زدناش به تلفن مربوط بهم ادامه داشت واونقدررفت وآمداش زیادشده بودکه توی همون مدت کم نگاه های سنگینی روتحمل کردم.سعی کردم اون مدتی که اونجاهستم خیلی سنگین تررفتارکنم وحتی پشت تلفن بااون آقاپسرصحبت کنم که متوجه عدم تمایلم بشن.
    حالاکه مدت کارم تموم شده واومدم بیرون هم یجورایی راحت شدم هم ناراحت اینم که درموردشخصیتم فکربدمیکنن.بخاطررفتارایی که توی اون مدت ازسرپرستمون اونجا دیدم میگم.حتی یبارباهام صحبت کردن که یخورده تحویلش بگیرم واین حرفاوهمینطورخواستن ازاهداف آیندم بدونن.چون شرایطم طوری هست که تااردیبهشت ماه نمیتونم به چیزی جزدرسم فکرکنم.این حرفوهم به سرپرستمون گفتم.حالاناراحتم که نکنه منتظربمونه.چون ظاهرابایه آدم احساسی وزیادی مثبت اندیش دراین زمینه فکرمیکنم طرفم.درصورتی که من صددرصدنگاهم به این قضیه منفی هست.
    اگه دوستان عزیزلطف کنن وراهنماییم کنن که ایرادرفتارم وهمینطورآیارفتارم درست بوده یاخیرواینکه اگه راهی بنظرشون برسه روبگن ممنون میشم.
    البته خودم گاهی میگم بهشون تلفن بزنم وجواب محکم وقاطع بهشون بدم که بفهمن تمایلی ندارم.اماازطرفی هم میترسم اشتباه باشه وکاروخرابترکنم.
    ممنون میشم راهنماییم کنین.

  2. کاربر روبرو از پست مفید یاس بنفش تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 21 آذر 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون میشم دوستان زودترراهنماییم کنین

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام یاس عزیز،

    شما بی جهت داری به این موضوع گیر می دی. هیچ نیازی نیست تماس بگیری و بگی نظرت منفیه. اگه اون فرد تماس گرفت و پیشنهادش قابل تامل بود، بهش فکر می کنی (توصیه من اینه که عجولانه تصمیم نگیر و در صورتیکه جا داره، اجازه بده اون فرد از طریق خونوادش اقدام کنه، و با همفکری خونوادت در موردش تصمیم بگیر). اگر هم جایی برای فکر کردن نداره، خب همون موقع جواب منفی می دی.

    در مورد سوء تفاهم، مهم اینه که شما تلاش کردی رفتارت توام با متانت باشه. و تلاش کردی خطاهایی که احتمال می دادی قبلا در رفتارت بوده رو جبران کنی. حالا ممکنه رفتار قبلیت واقعا اشتباه بوده باشه، ممکنه قبلا عادی بود و به اشتباه فکر کردی رفتارت اشتباه بوده، ممکنه در تصحیح رفتارت موفق بوده باشی، ممکنه اینبار از این ور بوم افتاده باشی، و خیلی "ممکنه" های دیگه...

    شاید ما هیچوقت نتونیم به صورت قطعی بگیم دیگران (که مجموعه ای از انسان های متفاوت با جهان بینی های مختلف هست) در موردمون چه فکری می کنند. مهم اینه که خودمون در مورد رفتارمون و درست بودنش فکر کنیم و سعی کنیم درست باشیم.

    بنابراین شما یه آفرین دارید، بخاطر توجهی که به رفتارتون دارید. نه یه تذکر، بخاطر وسواسی که نسبت به تفکر دیگران دارید.

    - - - Updated - - -

    بنابراین شما یه آفرین دارید، بخاطر توجهی که به رفتارتون دارید. و یه تذکر، بخاطر وسواسی که نسبت به تفکر دیگران دارید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  5. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    یاس بنفش (یکشنبه 22 آذر 94), باغبان (سه شنبه 24 آذر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم...

    البته بگم من بعضی قسمت ها رو خوب متوجه نشدم... ولی یک چیزی بهتون بگم که البته هیچ ایرادی به شما نیست چون تجربه نداشتید ولی برای بعد هاتون میگم و اگه دفعه های بعد این اشتباه رو انجام بدید اون وقته که جای سرزنش داره ولی چون این اولین تجربه ی شما بود ه هیچ اشکالی نداره... ببنید داشتن شخصیت قاطع در هر محیطی خیلی مهمه...طوری که اونو به پای غرور شما نذارند... حالا باز شما خوبه کارتون شکر خدا به جاهای بد کشیده نشده ولی بذارید یک ماجرایی تعریف کنم براتون...یک بنده خدایی (خانم)رو می شناختم (که البته داستانش رو برام تعریف کردند)که ایشون یک زمانی یکی از همسایه هاشون که مرد بوده قصد نزدیک شدن به ایشون رو داشته با این که هر دوشون متاهل بودند...این خانم به جای این که با شخصیت قاطع جلوی اون اقا بیستند (چون واقعا هیچ چی توی دل ایشون نبوده مثل شما) به علت عدم مهارت همش از این اقا یک جورایی فرار می کردند...اون اقا به خیال خودش حتما فکر می کرده این خانم بدش نیومده !! خلاصه تا این که در نهایت شوهر اون خانم متوجه میشه و... کار می خواسته به کارای خیلی باریکی کشیده بشه که شکر خدا حل میشه...

    حالا بذارید راجب شخص شما بگم... برخورد یک خانم با تجربه و پخته باید این طوری می بود... قبل از هر چیز که اون اقا بار اول شروع به ابراز احساسات می کردند شما باید حرفشون رو قطع می کردید و می گفتید عذر می خوام متوجه حرفاتون نمی شم؟! اگه در رابطه با کار فلان (همون کار مربطوطتتون) امری دارید بفرمایید و گر نه خواهش می کنم ادامه ندید... باز دفعه های بعدی اگه این کار رو می کردند دو حالت داشت شما راجب اون اقا میگید یک شناختی دارید اگه فکر می کنید بد نبود از راهش می اومدند خواستگاریتون خب این طوری جواب می دادید اقای ... فکر می کنم هر کاری راه خاص خودشو داره خواهش می کنم لطف کنید دیگه این طوری ادامه ندید چون نه برای من خوبه و نه شما... یا نه واقعا با شناختی که دارید (ببنید تاکیید می کنم این دو حالت رو با توجه به این موضوع که ایشون رو می شناسید می گم اگه نمی شناختید که کلا قضیه منتفی بود و در ادامه میگم) مناسب نمی دید می گفتید اقای محترم بهتون که دفعه ی قبل هم تذکر دادم اگه بخواید ادامه بدید مجبور میشم به مسئولین مربوطه (همون سرپرستتون مثلا یا بزرگ اون جا) اطلاع بدم...لطف کنید دیگه ادامه ندید...

    نکته ی مهم(اخطار) : ببنید شما گفتید اون اقا بدون دیدن شما شروع کردند به ابراز علاقه !!! به نظر بنده هم ایشون خیلی بی تجربه و خام هستند اگه واقعا بدون این که شما رو دیده باشند شروع به ابراز علاقه کرده باشند !!! چطور میشه از روی صدای یک نفر بهش علاقه مند شد !! اونم برای اقایون که چهره ی خانمشون براشون مهمه (زیبایی شاید نه ولی به دل نشستن حتما مهمه )... مگر این که شما رو دیده باشند که قضیه فرق داره... شما دقیق به این موارد اشاره نکردید یا حداقل من متوجه نشدم..یک پسر فهمیده به نظرم اول باید شما رو می دید بعدش اونم از راهش ابراز علاقشو نشون می داد و بعدش اگه شما موافق می بودید خواستگاری و.... اگه واقعا بدون دیدن شما ابراز علاقه کردند دو حالت بیش تر نداره یا ایشون خیلی خیلی بی تجربه هستند یا ریگی توی کفششون هست که منم همون احتمال اول رو میدم ایشون این قدر نا پخته عمل کردند که هم شما و هم خودشون رو در معرض توجه همه قرار دادند و این خودش به نظر من نشونه ی بزرگی هستش که ایشون هنوز به بلوغ نرسیدند...


    به هر حال رفتار شما ناخواسته نادرست بوده که اولش گفتم چون تجربه نداشتید هیچ اشکالی نداره....

    این که با رفتن از اون جا خوشحالید مشکل حل شده مثل این می مونه صورت مساله رو پاک کردید به جای این که حلش کنید !!! لطفا در موارد و تجربه های بعدی رفتار بالغانه رو مد نظرتون بگرید...

    راجب حل شدن این موضوع هم اگه واقعا کلا موضوع برای شما منتفی هستش توصیه بنده این هستش صادقانه با سرپرست اون جا صحبت کنید و بهشون خیلی مودبانه بگید که ماجرا چطور بوده...بهشون توی صحبت هاتون اشاره کنید که شما از روی دستپاچگی و عدم تجربه جواب قاطعی بهشون ندادید و گویا ایشون و حتی بقیه راجبم طور دیگه ای فکر کردند...به هر حال خوشحالم که کار در همین مدت کوتاه در مجوعه ی شما باعث شد تجربه ی بسیار بزرگی کسب کنم..از شما خواهش می کنم به اون اقا چیزایی که گفتم رو نگید و فقط به ایشون بگید که جواب بنده به ایشون منفی هستش و دیگه لطفا ادامه ندند... این طوری تمام برداشت های منفی سرپرستتون و حتی بقیه رفع خواهد شد.


    براتون در کنکور پیش رو هم ارزوی موفقیت و بهترین ها رو دارم.

    - - - Updated - - -

    اره به نظر بنده هم اصلا خودتون با ایشون تماش نگیرید که اولا هم شمارتون رو گیر میارند میشه واویلا...و هم ایشون ممکنه فکر کنند این یک نشونه ی مثبته و شما هم بهشون تمایل دارید...همه چی رو به سرپرستتون واگذار کنید ...البته اگه سرپرستتون از موضوع بی خبر بود برای حفظ ابروی ایشون شاید روش دیگه ای می گفتم..اما حالاکه ایشون در جریان هستند همه چی رو به ایشون محول کنید... فقط اگه جوابتون صد در صد منفی هستش یک جوری به سرپرستون البته سرپرست سابق بگید که جواب قاطعانه منفی از طرف شما بهشون بدند.

  7. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    یاس بنفش (یکشنبه 22 آذر 94)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سلام خانم محترم...

    البته بگم من بعضی قسمت ها رو خوب متوجه نشدم... ولی یک چیزی بهتون بگم که البته هیچ ایرادی به شما نیست چون تجربه نداشتید ولی برای بعد هاتون میگم و اگه دفعه های بعد این اشتباه رو انجام بدید اون وقته که جای سرزنش داره ولی چون این اولین تجربه ی شما بود ه هیچ اشکالی نداره... ببنید داشتن شخصیت قاطع در هر محیطی خیلی مهمه...طوری که اونو به پای غرور شما نذارند... حالا باز شما خوبه کارتون شکر خدا به جاهای بد کشیده نشده ولی بذارید یک ماجرایی تعریف کنم براتون...یک بنده خدایی (خانم)رو می شناختم (که البته داستانش رو برام تعریف کردند)که ایشون یک زمانی یکی از همسایه هاشون که مرد بوده قصد نزدیک شدن به ایشون رو داشته با این که هر دوشون متاهل بودند...این خانم به جای این که با شخصیت قاطع جلوی اون اقا بیستند (چون واقعا هیچ چی توی دل ایشون نبوده مثل شما) به علت عدم مهارت همش از این اقا یک جورایی فرار می کردند...اون اقا به خیال خودش حتما فکر می کرده این خانم بدش نیومده !! خلاصه تا این که در نهایت شوهر اون خانم متوجه میشه و... کار می خواسته به کارای خیلی باریکی کشیده بشه که شکر خدا حل میشه...

    حالا بذارید راجب شخص شما بگم... برخورد یک خانم با تجربه و پخته باید این طوری می بود... قبل از هر چیز که اون اقا بار اول شروع به ابراز احساسات می کردند شما باید حرفشون رو قطع می کردید و می گفتید عذر می خوام متوجه حرفاتون نمی شم؟! اگه در رابطه با کار فلان (همون کار مربطوطتتون) امری دارید بفرمایید و گر نه خواهش می کنم ادامه ندید... باز دفعه های بعدی اگه این کار رو می کردند دو حالت داشت شما راجب اون اقا میگید یک شناختی دارید اگه فکر می کنید بد نبود از راهش می اومدند خواستگاریتون خب این طوری جواب می دادید اقای ... فکر می کنم هر کاری راه خاص خودشو داره خواهش می کنم لطف کنید دیگه این طوری ادامه ندید چون نه برای من خوبه و نه شما... یا نه واقعا با شناختی که دارید (ببنید تاکیید می کنم این دو حالت رو با توجه به این موضوع که ایشون رو می شناسید می گم اگه نمی شناختید که کلا قضیه منتفی بود و در ادامه میگم) مناسب نمی دید می گفتید اقای محترم بهتون که دفعه ی قبل هم تذکر دادم اگه بخواید ادامه بدید مجبور میشم به مسئولین مربوطه (همون سرپرستتون مثلا یا بزرگ اون جا) اطلاع بدم...لطف کنید دیگه ادامه ندید...

    نکته ی مهم(اخطار) : ببنید شما گفتید اون اقا بدون دیدن شما شروع کردند به ابراز علاقه !!! به نظر بنده هم ایشون خیلی بی تجربه و خام هستند اگه واقعا بدون این که شما رو دیده باشند شروع به ابراز علاقه کرده باشند !!! چطور میشه از روی صدای یک نفر بهش علاقه مند شد !! اونم برای اقایون که چهره ی خانمشون براشون مهمه (زیبایی شاید نه ولی به دل نشستن حتما مهمه )... مگر این که شما رو دیده باشند که قضیه فرق داره... شما دقیق به این موارد اشاره نکردید یا حداقل من متوجه نشدم..یک پسر فهمیده به نظرم اول باید شما رو می دید بعدش اونم از راهش ابراز علاقشو نشون می داد و بعدش اگه شما موافق می بودید خواستگاری و.... اگه واقعا بدون دیدن شما ابراز علاقه کردند دو حالت بیش تر نداره یا ایشون خیلی خیلی بی تجربه هستند یا ریگی توی کفششون هست که منم همون احتمال اول رو میدم ایشون این قدر نا پخته عمل کردند که هم شما و هم خودشون رو در معرض توجه همه قرار دادند و این خودش به نظر من نشونه ی بزرگی هستش که ایشون هنوز به بلوغ نرسیدند...


    به هر حال رفتار شما ناخواسته نادرست بوده که اولش گفتم چون تجربه نداشتید هیچ اشکالی نداره....

    این که با رفتن از اون جا خوشحالید مشکل حل شده مثل این می مونه صورت مساله رو پاک کردید به جای این که حلش کنید !!! لطفا در موارد و تجربه های بعدی رفتار بالغانه رو مد نظرتون بگرید...

    راجب حل شدن این موضوع هم اگه واقعا کلا موضوع برای شما منتفی هستش توصیه بنده این هستش صادقانه با سرپرست اون جا صحبت کنید و بهشون خیلی مودبانه بگید که ماجرا چطور بوده...بهشون توی صحبت هاتون اشاره کنید که شما از روی دستپاچگی و عدم تجربه جواب قاطعی بهشون ندادید و گویا ایشون و حتی بقیه راجبم طور دیگه ای فکر کردند...به هر حال خوشحالم که کار در همین مدت کوتاه در مجوعه ی شما باعث شد تجربه ی بسیار بزرگی کسب کنم..از شما خواهش می کنم به اون اقا چیزایی که گف تم رو نگید و فقط به ایشون بگید که جواب بنده به ایشون منفی هستش و دیگه لطفا ادامه ندند... این طوری تمام برداشت های منفی سرپرستتون و حتی بقیه رفع خواهد شد.


    براتون در کنکور پیش رو هم ارزوی موفقیت و بهترین ها رو دارم.

    - - - Updated - - -

    اره به نظر بنده هم اصلا خودتون با ایشون تماش نگیرید که اولا هم شمارتون رو گیر میارند میشه واویلا...و هم ایشون ممکنه فکر کنند این یک نشونه ی مثبته و شما هم بهشون تمایل دارید...همه چی رو به سرپرستتون واگذار کنید ...البته اگه سرپرستتون از موضوع بی خبر بود برای حفظ ابروی ایشون شاید روش دیگه ای می گفتم..اما حالاکه ایشون در جریان هستند همه چی رو به ایشون محول کنید... فقط اگه جوابتون صد در صد منفی هستش یک جوری به سرپرستون البته سرپرست سابق بگید که جواب قاطعانه منفی از طرف شما بهشون بدند.
    تشکرمیکنم ازاینکه خیلی خوب متوجه حرفام شدین.
    دقیقانظرمنم همینه که ایشون خیلی ناپخته عمل کردن.ضمن اینکه بعدامتوجه شدم ایشون ازم کوچیکترهم هستن.ازاین دست رفتارهای ناپخته زیادداشتن.
    بنظرمن ایشون هم تحت تاثیرحرفای دیگران اومدن اینکاروکردن.ضمن اینکه ایشون ازجمله کسانی هستن که دراون مجموعه ظاهراخیلی محبوب وموردتائیدمسولمون ومدیرمون هستن.
    سعی کردم بارفتارم بهشون بفهمونم که دارن اشتباه میکنن.مثلاپشت تلفن که ابرازاحساس میکردن ومتوجه شدم که مسولمون وهمکارم هم شنیدن درجوابشون گفتم میتونن بامسولمون صحبت کنن.دیگه هردفعه اون آقاکه زنگ میزدن میگفتن بامسولمون صحبت میکنن.
    امامتاسفانه اونقدراصرارهاشون به زنگ زدن زیادبوده که متاسفانه هم خودم ناراحت شدم وهم مسولمون حس کردم خیلی ازاین قضیه ناراحت هستن وازنوع رفتارشون متوجه شدم که اینطورتلقی میکنن که دارم خودموبراشون میگیرم(همون مسئله غروری که مطرح کردین).حتی گاهی باوجوداحترام زیادی که برام قائل بودن برخوردهای خوشایندی باهام نداشتن.
    آدمی نیستم که حرف دیگران برام اهمیتی داشته باشه وتابحال سعی کردم برای خودم زندگی کنم.امابنظرمن این مسئله فرق میکنه وچقدرخوب شماتونستین درک کنین.
    پس نظرشماهم اینه که بامسولمون صحبت کنم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید یاس بنفش تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 23 آذر 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مثال خانم روکه فرمودین بنظرشمااون خانم چه کاری بایدمیکردجزفرار؟به احتمال زیادازبرخوردهمسرشون میترسیدن.
    دوستان دیگه هم اگه تجربه ای یاراه حلی دارندخیلی ممنون میشم کمکم کنین.

  11. کاربر روبرو از پست مفید یاس بنفش تشکرکرده است .

    فدایی یار (دوشنبه 23 آذر 94)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان دیگه نظری ندارن؟؟؟؟

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 مرداد 95 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-27
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,903
    سطح
    26
    Points: 1,903, Level: 26
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    18

    تشکرشده 22 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروزرفتم بامسئولمون صحبت کردم.
    اول حرفام گفتن که میرن بیرون.رفتن بیرون واومدن.وقتی اومدن گفتن خب حرفاتون روبگین.منم بهشون اینطوری گفتم:
    بابت این مدت حضورم اگه بی ادبی یابی احترامی ازم دیدین عذرخواهی میکنم.برام یه خاطره خوب شده ازاینکه توچنین محیط سالمی مشغول کارشدم.فقط لازم دونستم بابت یه مساله ایی که فکرمیکنم سوءتفاهم ایجادشده خدمتتون عرض کنم.اونم اینکه بابت تماس های اون آقاوابرازاحساس هایی که سعی میکردن |شت تلفن کنن.کلانگاهم به این قضیه منفی بوده ازاول واگه رفتارم توآم باغروربوده بخاطریسری مسایل بوده .اوایل حتی نمیدونستم اون آقاکی هستن اصلانمیدونم منظورشون چی بوده وچرااینکاروکردن.
    اون آقاهم براداشتن وگفتن اون آقاکه ازدواج کرده.گفتم منم نمیدونم وبرام مهم نیست.فقط خواستم بدونین که کلاازاول نگاهم منفی بوده وهست.
    بین حرفامون هم مرتب تلفنشون زنگ میزد.(جالب بودبرام که اصلاخودشونوبیخبرازقضیه نشون میدادن)
    الان که اومدم بیرون حس میکنم ضایع شدم.(امامطمئن شدم زیرسرهمین آقابوده همش)
    دوستان الآن راستش حالم خوب نیست.دارم خودموسرزنش میکنم.احساسی برخوردکردم آیا؟
    سردرگمم بین اون رفتارایی که دیدم وحرفی که شنیدم وبرداشتی که دارم.

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    عزیزم با توجه به اینکه تو دیگه در اون محل کار نمی کردی، با رفتن و صحبت کردن راجع به این موضوع فقط نشون دادی که این قضیه چقدر برات مهم و پررنگ بوده و چقدر ذهنت رو درگیر کرده بوده. حالا تو صدبار هم که به "زبان" بگی اون آقا برام مهم نیست، وقتی به "رفتار" داری عکسش رو نشون می دی، فایده ای نداره.اینکه نتیجه کارت این می شه، از روز روشن تر بود، اما تو انجامش دادی، چون: شلوغی ذهنت و گیر دادن وسواسی به موضوعات تاریخ گذشته، قدرت تشخیصت رو ضعیف کرده.وقتی نورون های مغزت مثل کلاف کاموایی که دست یه بچه افتاده باشه، به هم گره خوردن، نمی شه انتظار داشت درک درستی از مسائل داشته باشی و راه درست رو تشخیص بدی.توصیه اکید من اینه:http://www.hamdardi.net/thread-26620.htmlالان هم فکر نکن ملت اونجا بیکارن و نشستن دارن به تو و کارهات و رفتارهات و احساساتت و غیره فکر می کنن. تو محیط کار اونقدر مسائل مختلف هست که آدما خیلی زودتر حواشی اینچنین رو فراموش می کنن. الان اصلا یادشون نیست تو کی بودی و کی نبودی. بنابراین سعی کن تمرکزت رو بگذاری روی تاپیک بالا، که ریشه این مشکل و مشکلات مشابهش رو خشک کنی.موفق باشی.

    - - - Updated - - -

    عزیزم با توجه به اینکه تو دیگه در اون محل کار نمی کردی، با رفتن و صحبت کردن راجع به این موضوع فقط نشون دادی که این قضیه چقدر برات مهم و پررنگ بوده و چقدر ذهنت رو درگیر کرده بوده. حالا تو صدبار هم که به "زبان" بگی اون آقا برام مهم نیست، وقتی به "رفتار" داری عکسش رو نشون می دی، فایده ای نداره.اینکه نتیجه کارت این می شه، از روز روشن تر بود، اما تو انجامش دادی، چون: شلوغی ذهنت و گیر دادن وسواسی به موضوعات تاریخ گذشته، قدرت تشخیصت رو ضعیف کرده.وقتی نورون های مغزت مثل کلاف کاموایی که دست یه بچه افتاده باشه، به هم گره خوردن، نمی شه انتظار داشت درک درستی از مسائل داشته باشی و راه درست رو تشخیص بدی.توصیه اکید من اینه:http://www.hamdardi.net/thread-26620.htmlالان هم فکر نکن ملت اونجا بیکارن و نشستن دارن به تو و کارهات و رفتارهات و احساساتت و غیره فکر می کنن. تو محیط کار اونقدر مسائل مختلف هست که آدما خیلی زودتر حواشی اینچنین رو فراموش می کنن. الان اصلا یادشون نیست تو کی بودی و کی نبودی. بنابراین سعی کن تمرکزت رو بگذاری روی تاپیک بالا، که ریشه این مشکل و مشکلات مشابهش رو خشک کنی.موفق باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  15. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    یاس بنفش (پنجشنبه 26 آذر 94)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم یاس بنفش...
    خواهش می کنم...نظر لطف شماست...

    راستش ببنید تمامی شواهد و قراین نشون از این داره که اون اقا سر خود این کار رو نکرده و به احتمال زیاد با هماهنگی مسئولتون بوده...البته بنده فقط با نوشته های شما نظر می دم و استنباطم این هستش...که اگه این طوری باشه واقعا باید بگم برای مسئول اون جا متاسف هستم ؟! ایشونو واقعا شما قبول دارید به درایتشون؟! چون اگه اون اقا چه اولش چه وسطش ایشون رو در جریان می ذاشتند به نظرم عاقلانش این بود ایشون چه خودش یا واسطه ای رو می فرستادند اول از همه جویا می شدند شما قصد ازدواج دارید..معیارتون بیش تر چیه بعدش در نهایت می گفتند فلانی پسر خوبیه و شما هم محترمانه نظرتون رو می دادید...

    راحب مثل اون خانم به نظرم بهترین حالت این بود ایشون یک روز بدون این که به کسی بگند...همون روزی که اون اقا براشون مزاحمت ایجاد می کرد باید خیلی قاطع می گفتند (چون یک اشنایی هم با هم داشتند) لطفا حد و حدود خودتون رو رعایت کنید حتم دارم همسرم متوجه بشند شما نگاه بدی بهم داشتید حتی اتفاقات خیلی بدی خواهد افتاد ..حتی همسر خودتون متوجه قضیه بشند ... یا چنین رفتارهای مشابه ای ... و هر چیزی لااقل جز فرار...در نهایت اون اقا دیگه ادامه نمی دادند..البته اگه ادامه می دادند باز خودش داستانی داشت و..

    در ادامه هم بگم بنده جای شما بودم به جای درگیر بازی مسئولتون شدن به کنکور پیش رو و سایر هدف های مهم زندگیم فکر می کردم..و یه جورایی حتم دارم اقای مسئول لجش گرفته اومده این طوری لج شما رو در بیارند و گویا تا حدی شده برای یک روز موفق به این امر شدند...ببنید شاید تا دیروز حس خوبی داشتید چون این طور فکر می کردید به هر حال فردی پیدا شده خاطر خواه شما شده حتی گیریم شما یک درصد هم از ایشون خوشتون نیومده باشه ولی کلا این که فردی از ادم خوشش بیاد اونم برای ازدواج بهش حس خوبی دست میده... حالا این طور فکر می کنید که مثلا مسئولتون خواستند بگند حالا فکر نکنید خبری بوده و....

    خانم یاس بنفش بدون تعارف...با علم به این موضوع که اون اقا فرد مناسبی برای ازدواج با شما نبودند شما بهترین یا یکی از بهترین راه ها رو انتخاب کردید از نظر بنده...هیچ هم حس سرزنش نکنید...ببخشید ولی بازی نخورید جه اون اقا ازدواج کرده باشند چه نکرده باشند...اون اقا هم اگه واقعا ازدواج کردند ان شاالله خوشبخت بشند...

    به نظرم تجربه ی خوبی بود...حواستون رو جمع کنید.

  17. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    یاس بنفش (پنجشنبه 26 آذر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حل سوتفاهم با خانواده خواستگار
    توسط ghasedak1690 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 اسفند 93, 02:01
  2. سوتفاهم در روابط روزانه با اقایون
    توسط nokte در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 تیر 93, 09:43
  3. نمی تونم توی هیچ انجمنی پست بزارم حتی توی تاپیکی که خودم زدم .چه کنم؟
    توسط heaven65 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 92, 08:51
  4. نگاهي سه سوته به تاريخچه زمين و نابودي زمين
    توسط کنجکاو در انجمن نماهنگ و كلیپ
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 18:32
  5. سوتفاهم در زیبا شناسی
    توسط ani در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 فروردین 88, 08:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.