درود
رفتم خواستگاری، دختر خانمی که واقعا ازش خوشم اومده بودش.
اجازه خواستیم رفتیم خواستگاری منزلشون، صحبت های مهریه و ... شد.
ایشون یک خواهر بزرگتر دارند که مهریه اش 500 سکه اس اونم 9 سال پیش ازدواج کردند.
خوب نوبت به دختر دومشون رسید. بنده شب به همراه خانواده رفتیم منزل شون.
صحبت مهریه شد گفتند 700 سکه ، من دود از سرم بلند شد.
پدرم صحبت کرد و مادرم صبحت کردند تا 500 تا پایین اومدن.
بنده صحبت کردم تو این شرایط کشور، گرونی ها و مشکلات اقتصادی ، هر روز قیمت سکه داره میره بالا انصاف نیستش چنین مهریه ای در نظر بگیرید.
حد اعتدال من حاضر بودم تا 200 قبول کنم ولی از 500 کمتر حاضر نشدن.
خلاصه ی سنگ بزرگ انداختن جلوی پای من و بنده هر چقدر صحبت کردن تاثیری نداشت .
بلند شدیم اومدیم.
ما داریم ازدواج می کنیم اهل دوست داخر و دختر بازی اینها نبودم و نیستم. درست و با ابرو زندگی کردم. انصاف نیستش این طوری مانع از ازدواج بشن.
بعدش یکی تو این شرایط میره خواستگاری با هزار بدبختی ی زندگی درست کرده اخه این انصافه چنین خواسته های نا معقولی .
بعد اون وقت میگن چرا ازدواج سنش رفته بالا چرا جوان ازدواج نمی کنه.
خدا شاهده خیلی از مشکل این ازدواج ها توقع بالا دخترا و خانواده هاشون هستش.
علاقه مندی ها (Bookmarks)