سلام
من قبلا در مورد یه مورد خواستگاری که داشتم اینجا از دوستان کمک خواستم اما چون هم دیر بفکر طرح مشکلم افتادم و هم اینکه اینجا دوستان کم لطفی کردن کلا از خیرش گذشتم و دیگه سر نزدم .... و اما مشکل الانم
من دختری28ساله هستم خواسگارای ریز و درشت فراوانی داشتم که به فیلترینگ مادر و خواهرم خوردن و همین باعث شده تا این سن مجرد باشم از طرفی خودم ناامید از ازدواج شم و از طرفی خانواده زیر بار کاری که میکنن نمیرن و فقط با حرفاشون عذابم میدن و هم تحت فشارم
اما الان:
دوسال پیش شخصی به خواسگاری اومد که واسه اولین بار خونوادم اجازه دادن پسرشون رو هم بیارن و من واسه اولین بار با یه اقا توی خونمون در مورد ازدواج حرف زدم
در کل نیم ساعت فکر میکنم شد بعدش اینا رفتن و بعد از تماسهای مکرر که این فامیلم بیاد دخترتون رو ببینه اون فامیلم بیاد نهایت زنگ زدن که نه انشالله دخترتون خوشبخت شه
حالا دلیل:
پسر ایشون دکترا داره بااین حال چون توی اتاق من اومد و حرف زدیم از اینکه اونهمه کتاب دارم و کلا ذهن بازی دارم مثه اینکه تعجب کرده بوده و مادرشون که زنگ زدن گفتن پسرم گفته ماشالله این خانم خیلی فهمیده است و به ما نمیخوره!!!!!! و موضوع دیگه اینکه من به پسرشون گفتم کاملا خط قرمزهام رو می شناسم خودم واقفم ولی دوس دارم این ازادی که الان دارم ادامه داشته باشه((چون من بسیار مقید و محجبه هستم ازادی هام هم معلومه چیه فقط امر و نهی نباشه کی رفتی کی اومدی))ایشون اینو فهمید چون بواسطه اشنایی خونواده ها میدونس منظور یه همچین دختری از ازادی چیه اما اینم یکی از دلایلش بود که ما بهم نمیخوریم
و موضوع تموم شد
تاااااا امروز که بعد از دوسال خونوادشون با اصراری مثال زدنی دوباره پیداشون شده ،،دفعه قبل با چشم باز و تحقیقات مقدماتی ما اجازه دادیم پسرشون بیاد واسه همین خونوادش اصرار داشتن مرحله اول مثلا رد شده ما بیایم اینا بیشتر باهم اشنا شن !!!!!!!
الان خیلی استرس دارم دستام یخ کرده تصمیم خیلی سختیه ،،کمکم کنین لطفا
مشکل الانم :
از نظر خونوادم تحت فشارم بخوامم نمی تونم بگم نه بااینکه اساسی رفتار دفعه قبلشون توی دلم مونده
-به پسره مشکوکم که نکنه بد دل باشه ،خب من که همونم شرایط من که عوض نشده پس چطوری بعد دوسال باز اومده این؟ضمن اینکه من اصلا با خودش یا خونوادش اشناییت ندارم،چطوری بعد دوسال باز میگه این دختر
راستی مامانش اینا اصرار دارن که توی این دو سال ما هیچ جای دیگه خواستگاری نرفتیم
اینا واسم مبهمه گیج شدم الان من وسواس دارم یا واقعا یه چیزی هست که استرس گرفتم؟
خواهش میکنم تنهام نذارین
علاقه مندی ها (Bookmarks)