به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 44
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    65
    Array

    وقت مناسب طلاق گرفتن ؟؟؟

    سلام دوستان،
    من الان ده روزه خونه پدرمم، من و شوهرم تصميم به جدايى داريم.
    واقعا مدتهاست دارم فك ميكنم، الان ٤ ساله مهمون اين تالارم دايم دارم به اين فك ميكنم كه بايد حدا شدم، يا نه بمونم ادامه بدم...
    الان نميخوام بگم كى مقصره، امروز ك تاپيكهامو از اول تا اخر خوندم ديدم منم خيلى حاها بچه بازى كردم و ميكنم، دوتا ادم نابالغيم ، دوتا ادم كاملا منفاوت كه فقط تنها جيزى ك اين اخرا برامون مونده بود علاقه بود، نه خونواده هامون ب ما اميدى دارن، نه كسى دورمونه، همه حرمتها شكسته شده.
    حالا ك به مرز طلاق رسيدم و داريم جدأ حدا ميشيم، حرف شوهرم ك هميشه ميگفت من معتادم يا بهت خيانت كردم ك ميخواى حدا شى؟ مغزمو درگير كرده، واقعا ادم فقط ب اين دلايل بايد حدا شه؟
    من عيب زياد دارم، اما ميدونم عيباى شوهرمم ربطى ب محبت كردن يا نكردن من، يا خوب بودن يا بد بودن منم نداره، و اون اخلاقش همينه.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 14 خرداد 96), شیدا. (شنبه 13 خرداد 96)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 مهر 03 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,582
    امتیاز
    45,589
    سطح
    100
    Points: 45,589, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,025

    تشکرشده 6,516 در 1,477 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    365
    Array
    سلام الهام جان خوبی؟خیلی بهت فکرمیکنم!!!
    تصمیمی که گرفتی جدیه؟عاقلانه تصمیم گرفتین یاازروی احساس وهیجان؟
    حرف شوهرت چیه الان؟
    دلیل جدایی روچی بهش گفتی؟قبول داره؟
    خانوادت چی میگن،حمایتت میکنن؟
    بعدازفوت پدرش تغییری کردیانه؟رفیق بازیهاش وکارهاش چطور؟
    ایناروجواب بده تابعد...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  4. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Somebody20 (شنبه 13 خرداد 96), شیدا. (شنبه 13 خرداد 96)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 مرداد 97 [ 07:41]
    تاریخ عضویت
    1393-6-19
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,892
    سطح
    32
    Points: 2,892, Level: 32
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    11

    تشکرشده 13 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام الهام جان
    وضعيت خيلي دشواري داري نميدونم تصميم درست چيه ولي همسرت به نظرم مرد زندگي نيست شايدم رفتاراش بازخورد رفتاراي تويه
    نميدونم درست
    چون بايد دو طرفه سنجيد
    ولي از ديد تو كه نگاه ميكنم زندگي رو غيرقابل تحمل ميبينم و به نظرم جدايي بهترين راهه از اين همه عذاب دوطرفه راحت ميشين
    آدم ازدواج ميكنه كه خوشحالتر زندگي كنه نه اينكه تا اين حد جنگ اعصاب داشته باشه

  6. 3 کاربر از پست مفید رازقي تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 13 خرداد 96), Somebody20 (شنبه 13 خرداد 96), شیدا. (شنبه 13 خرداد 96)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    65
    Array
    من واقعا دوسش داشتم، اما جفتمون داريم اذيت ميكنيم همو، اونم از من راضى نيست، از حرفاش ميفميدم ك اونم از ازدواجش پشيمونه.
    راستش بعد جريان مشاوره من و به شوهرم گفتم يه جورايى ك از جدايى نميترسم و اگه لازم باشه حدا ميشم. اونم يكم ترسيد انگار، رفتارش تو خونه خيلى با من بهتر شد، ميديدم داره سعى ميكنه . تا اينكه من چشمامو عمل كردم ازش خواستم يه زوز تو خونه پيشم باشه و قبول نكرد و بحثمون شد. باز بعدش نسيم رفيق بازى وزيد كه من احازه ندادم بره شب با دوستاش مشهد، نا گفته نماند شوهرم طبقه پايين خونه مامانش خاليه و دادن به ايشون و اسمشم خونه محرديه اقاست و اونجا با دوستاش وقت ميگذرونه و فقط شب بيرون موندناش نيست.
    تا اينكه بابام گوسفند قربونى كرد، گوشت داد بيرم خونه، هرچقد گفتم من گوشت نميبرم قبول نكرد، فكر كرد من تعارف ميكنم، من ميدونستم اين گوشت جنگ به پا ميكنه واسه همين همونجا ز زدم به دوستم گفتم چن تا مستحق پيدا كن بديم بعش گوشتارو. حالا شب دم در شوهرم تا گوشتو ديد و فهميد بابام داده گير داد نيارش تو، گفتم بابا نميدم تو بخورى، ميدم مستحق، اونم گف نيارش تو خونه من، بذار تو راه پله از همينجا بده، منم ازين رفتارا قبلا ديده بودم ازش اما ميكفتم باباش مريضه تحت فشاره ، ايندفه اما منم منفجر شدم گفتم يا با گوشت ميام تو يا خودمم نميام تو. اونم كفت خب نيا، ساعت ١١ شب با گوشت و گريه رفتم خرنه بابام، گفتم خسته شدم، حفتمون ازين زندگى خسته شديم، بابامم ز زد مادرشوهرم، گفت خب اين كارا چيه، ما چكارش كرديم و اونم هى توجيه كرد. بعدم من باهاش حرف زدم، رك و راست به من گفت تو بدى، تقصير تواه، بيخود گوشتو ميبرى خون وقتى ميدونى شوهرت ناراحت ميشه و بابات اينا ب پسر من بد كردن بگو بيان ازش معذرت بخوان، ...
    بابامم واقعا بعد اينهمه سكوت گفت، تو بى عرضه اى و زن با سياستى نبودى درست، اما اينم ديگه شورشو دراورده، اگه رفتى خونه ت ديگه نيا مشكلاتو ب من نگو، برو با همون هر غلطى ميخواى بكن.
    ميگن فقط مونده بازاينهمه استرس و حرص يه مريضيم بگيرى بعد برگردى خونه ما.



    - - - Updated - - -

    من فقط به اين نتيجه رسيدم اخلاق شوهر من همينه، اينكه من باهاش راه بيام شايد فقط جلوى دعوا رو بگيره، اگه نه اون عوض نميشه، اون همينه، كينه شترى، لحباز، رفيق باز، بچه ننه،مثلا من وقتى شبا مشروب خوردن بود باهاش مهربون بودم جاى دعوا، اما فقط دعوامون نميشد، اگه نه اون مشروبو ترك نكرد.
    با اينكه چون با خونوادش رفت و امد نداشتم فكر ميكردم ما چقد مستقليم، پشت تلفن ديدم مامان ريز ب ريز مسايل مارو در حريانه و بهش مشورتم ميده.
    خلاصه هرجور فك ميكنم اون زندگى اينده اى نداره، فقط علاقع كافى نيست، ما اصن بلد نيستيم اسن وضع بيش اومده رو جمع كنيم، اينطورى نه ميتونيم بچه دار شبم نه تنها باهم خوشبم، الان دوساله خونمم مسافرت نمياد چون بدون خونوادش دلش ميگيره، مهمون مياد ز ميزنه هروق رفتن بگو بيام خونه چون حوصله نداره، مهمونى دعوت ميشيم باهركسى يه مشكلى داره و از هركسى به يه دليلى خوشش نمياد.فقط كار ما شده كنار هم ناهار خوردن و خوابيدن، ازون بيشتر دعوامون ميشه.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : شنبه 13 خرداد 96 در ساعت 14:01

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 مهر 03 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,582
    امتیاز
    45,589
    سطح
    100
    Points: 45,589, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,025

    تشکرشده 6,516 در 1,477 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    365
    Array
    پس یعنی تصمیمت جدیه واسه طلاق...
    الان منظورت ازوقت مناسب چیه؟
    یعنی اینکه کی اقدام کنی؟
    اول ببین نظر همسرت چیه؟
    الهام جان اینجاکسی توصیه نمیکنه طلاق بگیر...منظورم اینه که اگه دودلی ومناظری یکی بهت القا کنه برودنبال طلاق،ازاین خبرهانیست..درست بگو تصمیمت چیه
    امیدوارم بتونی بهترین تصمیمهاروبگیری
    خودت بهترازهرکسی میدونی که آیاجای تلاش کردن دوباره روداره یانه...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  9. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 14 خرداد 96), Somebody20 (شنبه 13 خرداد 96), نیلوفر:-) (شنبه 13 خرداد 96), رازقي (سه شنبه 16 خرداد 96)

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    65
    Array
    همسرم هميشه ميگفت من مشكل حادى نميمبنم ك بخوايم جدا شبم، مشكل ما ازوناس ك همه دارن، اما اگه فك ميكنى بايد جدا شبم من به تصميمت احترام ميذارم.
    الانم با اتفاقايى ك افتاده و حرفايى ك بين من و مامانش زده شد و شناختى كه ازش دارم ميدونم اونم دوس جدا شيم، نهايتش و اخر گذشت كردنش اينه كه مثل هميشه بگه من عوض نميشم، نميتونى به زور از من چيزى كه دوس دارى درست كنى، ميخواى زندگى كنى نوكرتم هستم، نميخوايم مانعت نميشم.


    منظورم اينه اينكه ميگن هر زندگى يه مشكلاتى داره يعنى چى؟ تا كجاشو بايد تحمل كرد،؟ تفاهم يعنى چى؟ چقدش طبيعيه.
    من تو خونه اى بزرگ شدم ك پدر و مادرم هنوزم باهم دعوا دارن، مثه دشمن هم رفتار ميكنن،دوست ندارم بچه هام همچين جايى بزرگ شن.

    نميدونم، يه حورايى دلم براى شوهرم ميسوزه، نميدونم از ترس مهريه بود يا... اما ميفهميدم وقتى بحث طلاق پيش مياد يه حورايى ميترسه. وسط تلاش كردنمون تنهاش گذاشتم، اون اخلاقش همين بود، بد عنق و لوس. شايد نميخواست اذيتم كنه، شايد ميخواست شوهز خوبى واسم باشه اما ازون بهتر نتونست، منم زن خوبى واسش نبودم.
    منظورم اينه رابطه سالم به چى ميكن؟ دعواى زن و شوهرى به چى ميگن؟ من زناى زيادى ميشناسم ك با شوهر بدتر از شوهر من دارن زندگى ميكمم، شايد من يه لوس مزخرفم كه تحمل سختياى زندگى رو نداشتم و شونه خالى كردم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 دی 97 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    496
    امتیاز
    17,675
    سطح
    84
    Points: 17,675, Level: 84
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 175
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,385

    تشکرشده 1,898 در 451 پست

    Rep Power
    131
    Array
    سلام. خانوم somebody20 به استناد پاسخ های مدیران همدردی در موارد مشابه:

    1. زمان مناسب طلاق رو بر اساس میزان و نوع مشکلات تخمین نمی زنند، بلکه بر اساس توانایی شما و پتانسیل بازسازی زندگیتون در جلسات مشاوره حضوری میشه مورد بررسی قرار داد. (حتما بایستی حضوری هر دوی شما به مشاور مجرب مراجعه بفرمایید)

    2. اگر برای ساخت زندگی نیاز باشه قوی باشید، برای طلاق و زندگی بعد از طلاق لازم هست چندین برابر بیشتر قوی باشید و انرژی بذارید. این قدرت رو دارید؟

    3. به یاد داشته باشید با طلاق یا ازدواج مجدد فقط نوع مشکلات عوض میشه و باز هم احتیاج دارید قوی باشید و قوی باقی بمونید. شما هم اینطور فکر میکنید یا طلاق رو فقط سکوی رهایی میبینید؟

    در نهایت طلاق میتونه یه راه حل باشه، اما در نهایت! مطمئنید همه راه ها رو رفتید؟

    موفق باشید
    تنها نفس خداست که اگر بر گل دمیده شود انسان می آفریند.

  12. 2 کاربر از پست مفید عشق آفرین تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 14 خرداد 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 14 خرداد 96)

  13. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو سمیه گرامی

    چندساله داری تاپیک میزنی توی سایت همدردی اینو متوجه شدم بزرگ شدی و عاقلتر از قبلت شدی الان عاقلانه تر و مثل یک خانوم متاهل رفتار میکنی شوهرتم نسبت به قبلش بهتر شده من اینجا درصد نمیزارم چون توی زندگیتون نیستم
    ولی اینو خوب میدونم شوهرت آگاهی و دانش و آمادگی تشکیل زندگی مشترک را نداشت تغییر کرده ولی اونطور که لازمه نه هنوز جا داره احتمال اینکه بعدها بهتر بشه هست احتمالا شما هم بهتر و کاملتر میشی ولی بحث سر اینه شما چقدر قدرت و توانش را داری٬ تا کی میتوانی صبور باشی و تلاش بکنی ،
    شما تلاشتو کردی الان خانه پدرتی وضعیت اوایل زندگیت را با الان یک مقایسه کن ببین تغییرات اونقدر محسوس بوده که ارزش موندن داشته باشه یا نه پنج سال بعد احتمالا بهتر میشید ولی با رشد کمتر مگه ابنکه از یک فرد اگاه (روانشناس) کمک بگیرین و دوتایی تمایل و قصد تغییر داشته باشید،

    تصمیمت را گرفتی خیلی نگران نباش حداقل نظر من اینه که دیگه پوست کلفت شدی بیدی نیستی که با هر بادی بلرزی خودت را دست کم نگیر خوبه خانوادت پشتت هستن خیلی بهت کمک میکنه در مورد حرف پدرت یاپت باشه حرفش زبانی با حرف دلش تفاوت داره

    در اخر،: توی زندگی مشترک دلخوری ناراحتی قهر و لعضی وقتها دعوا هست ولی لحظات و روزای خوب و خوش و عاشقانه هم کم نیست تعریفت را از زندگی مشترک تغییر بده قرار نیست چون مامان بابات هنوزم دعوا و ناراحتی میکنن برای شما هم اینطوری باشه تینو کلی میگم قرار نیست چون پدر ادم سیگاری و معتاده پس اگه خواستگار یا شوهر اینطوری باشه عادیه!!!
    این مسئله کلی گفتم لطفا بی احترامی تلقی نشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Somebody20 (دوشنبه 15 خرداد 96), محیا ناز (یکشنبه 14 خرداد 96)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    115
    Array
    همسر شما هنوز همان عادات و رفتارها رو که گفته بودید دارند؟ مشروب خوردن، شب نشینی با دوستان و غیره... ؟

  16. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Somebody20 (دوشنبه 15 خرداد 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 14 خرداد 96)

  17. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    65
    Array
    بله عشق افرين عزيز، من با يه مشاور هماهنگ كردم، قراره ٤ جلسه كلاس قبل از طلاق برام بذاره.
    اخه همنوقدر ك زمان ميگذره و ما بزرگتر ميشيم و يه سرى چيزا بهتر ميشه، ي سرى چيزام فك كنم داشت بدتر ميشد، ادم هرچقدر ميگذره صبرش كمتر ميشه، اعصابت ضعيف تر ميشه، حس نا اميدى مياد يراغت، حس اينكه بهترين سالهاى عمرت رفت.
    ما حدا ازين ك اخلاقاى بد زياد داشتيم، مهارتهاى زندگيم نداشتيم، يعنى بزركتراى ما جز لحبازى و كينه كدورت هيچى يادمون ندادن، مشكل ارتباط داشتيم، هيچكى به نياز اون يكى توجهى نميكرد، هركى خواسته خودشو داشت، خواسته هامونم زمين تا اسمون فرق داشت. گذشت كردن به كلى از زندگى ما پاك شده بود و سر كوچكترين چيزا لج ميكرديم،
    متاسفانه تو خونواده شوهر من لجبازى يه حور افتخاره، مادرشوهرم و شوهرم هميشهبا افتخار از لجبازياشون تعريف ميكنن و ميخندن و منم تحا تاثير اونا خيلى جاها ميخواستم مثل اونا رفتار كنم ك حقمو بگيرم مثلا.
    بله، متاسفانه شوهر من هنوز مشروب ميخورد و با دوستاش معاشرت داشت، منطور من ازينكه بهتر شده بود اين بود كه با منم ميومد پارك مثلا يا پياده روى و نميگفت خسته م، سعى ميكرد منو راضى كنه ك وقتى ميره با دوستاش منم غر نزنم. شما تصور كن يه مرد متاهل يه خونه محردى داشته باشه، خب وضع همينه ديگه، تا وقتى خالى ميشد ميرفت اونجا، به مامانش چن بار گفتم اينحارو بدين اجاره اما واسه هيچكى مهم نبود.
    الان در ظاهر و از ديد شوهرم و خونوادش من به خاطر يه تيكه گوشت زندگيمو ترك مردم، اما من خسته شده بودم، خيلى وقت بود خسته شده بودم. يه سال صب تا شب برستارى باباشو كرد و به بهونه اون تنها بودم و با اين وعده وعيد ك تموم ميشه، تموم كه شد شد نوبت دوستاش شوهرم موند با يه كوله بار عذاب وجدان نسبت به مادرش و خونوادش.
    انگار شده بود غول چراغ جادو و ميخواست جاى باباشو واسه همه پر كنه، شايدم طبيعى بود.

    اون موقعى ك مشكل شوهرم و خوناوادم حل شده بود، هميشه ميكتم اينو تونستم حل كنم بقيه شم ميتونيم خل كنيم. اما وقتى برگشتم جاى ااولم، فهميدم تا عمر دارم مشكلاتم هميناست، فقط بايد بپذيرمشون و سرمو بتدارم پايين زندگينو كنم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا من مقصرم یا اون؟؟؟
    توسط bluee در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 08 مرداد 95, 17:41
  2. امیدم به زندگی کم شده ( چرا من ؟؟؟ کمکم کنید)
    توسط ab96 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 شهریور 94, 13:47
  3. به اين احساس اوليه اعتماد كنم؟؟؟ ... به نظرتون من زود قضاوت ميكنم؟؟؟
    توسط rama25 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 09:00
  4. چطور بهش بگم ؟؟؟
    توسط amir_irani در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 دی 89, 19:33
  5. با شوهر بچه ننه ام چه کنم؟؟؟
    توسط sara62 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 12:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.