درود بانو سمیه گرامی
چندساله داری تاپیک میزنی توی سایت همدردی اینو متوجه شدم بزرگ شدی و عاقلتر از قبلت شدی الان عاقلانه تر و مثل یک خانوم متاهل رفتار میکنی شوهرتم نسبت به قبلش بهتر شده من اینجا درصد نمیزارم چون توی زندگیتون نیستم
ولی اینو خوب میدونم شوهرت آگاهی و دانش و آمادگی تشکیل زندگی مشترک را نداشت تغییر کرده ولی اونطور که لازمه نه هنوز جا داره احتمال اینکه بعدها بهتر بشه هست احتمالا شما هم بهتر و کاملتر میشی ولی بحث سر اینه شما چقدر قدرت و توانش را داری٬ تا کی میتوانی صبور باشی و تلاش بکنی ،
شما تلاشتو کردی الان خانه پدرتی وضعیت اوایل زندگیت را با الان یک مقایسه کن ببین تغییرات اونقدر محسوس بوده که ارزش موندن داشته باشه یا نه پنج سال بعد احتمالا بهتر میشید ولی با رشد کمتر مگه ابنکه از یک فرد اگاه (روانشناس) کمک بگیرین و دوتایی تمایل و قصد تغییر داشته باشید،
تصمیمت را گرفتی خیلی نگران نباش حداقل نظر من اینه که دیگه پوست کلفت شدی بیدی نیستی که با هر بادی بلرزی خودت را دست کم نگیر خوبه خانوادت پشتت هستن خیلی بهت کمک میکنه در مورد حرف پدرت یاپت باشه حرفش زبانی با حرف دلش تفاوت داره
در اخر،: توی زندگی مشترک دلخوری ناراحتی قهر و لعضی وقتها دعوا هست ولی لحظات و روزای خوب و خوش و عاشقانه هم کم نیست تعریفت را از زندگی مشترک تغییر بده قرار نیست چون مامان بابات هنوزم دعوا و ناراحتی میکنن برای شما هم اینطوری باشه تینو کلی میگم قرار نیست چون پدر ادم سیگاری و معتاده پس اگه خواستگار یا شوهر اینطوری باشه عادیه!!!
این مسئله کلی گفتم لطفا بی احترامی تلقی نشه
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)