سلام.
من امروز با همسرم تمام کردیم. داشت گریه میکرد. خیلی خیلی ناراحت شدم. عذاب وجدان شدید اومده سراغم. میترسم تقاص پس بدم.
تشکرشده 3 در 2 پست
سلام.
من امروز با همسرم تمام کردیم. داشت گریه میکرد. خیلی خیلی ناراحت شدم. عذاب وجدان شدید اومده سراغم. میترسم تقاص پس بدم.
تشکرشده 1,106 در 598 پست
سلام
همسرتون راضی کردید ؟
تو رو خدا وقتی میخوان طلاق بدید از لحاظ مالی چیزی براش کم نزارید اگر دارید انقدر بهش بدید که اگر خواست ازدواج کنه یک خواستگار خوب پیدا کنه حتی بهتر از شما
و اینو بهش میتونید بگید که تو بازم میتونی ازدواج کنی و موفق تر باشی
تشکرشده 130 در 77 پست
الله اکبر خب چطور مشکلت حل کنیم الان؟
خب طلاقش نمی دادی تا ناراحت نشی تا عذاب وجدان نگیری
خب الان مقصر کی هست
darknight (دوشنبه 31 اردیبهشت 97)
تشکرشده 3 در 2 پست
خودشون مسر شدن طلاق بگیرن، وضع مالیشونم عالیه برا همین مهریه نخواستن.
ولی پیشنهاد اولش از من بود ولی بعد یکروز پشیمون شدم دیگه اونا خودشون پیگیر شدن و مسر.
دیگه من راهی نداشتم.
احساس کردم اگه رفتارم بهتر بود منجر به طلاق نمیشد ولی من تمام تلاشمو کردم. از لحاظ مالی و محبت سعیمو کردم ولی احساس میکردم با من راحت نبود.
تشکرشده 130 در 77 پست
پس بیشتر باید صبر کنی اگه برگشت که اوکی هس
اگه برنگشت فکر خودت باش غمت نباشه چون ظاهرا ایشون مقصر بوده
darknight (دوشنبه 31 اردیبهشت 97)
تشکرشده 3 در 2 پست
ما 90 درصد مواقع با همدیگه خوب بودیم. اونم به ظاهر ازم راضی بود. ولی خوب یکم انگار سرد بود. ازم دوری میکرد. توی حرف زدن پشت تلفن با من میلی نداشت. من همه کاری براش کردم. از لحاظ مالی توی دوران عقد کم نذاشتم. حتی آیفون 10 هم براش خریدم تا یکم بیاد سمت من و با من گرم بشه ولی انگار فایده نداشت. از خدمت که اومدم مرخصی بعد از یکماه دیدم به من بی میله. بهش گفتم فردا میرم برای طلاق. ولی بعد از یکروز پشیمون شدم. هرچی باهاشون تماس گرفتم فایده نداشت. گفتند مهریه رو میبخشیم فقط زودتر ما رو از شر خودت راحت کن. امروز که دیگه نهایی شد و تمومش کردیم داشت گریه میکرد. دلم خیلی سوخت. عذاب وجدان شدیدی اومد سراغم. گریه اون به خاطر جدایی نبود میگفت زودتر امضا کنید من از دست این راحت بشم.
تشکرشده 56 در 43 پست
واقعا با امثال شما زوج ها عاقبت جامعه چه خواهد شد واقعا ؟
شما گفتی طلاق ، بعد اونا مسر شدن ، بعد هم تمام و بعد عذاب وجدان ....همین
خوبه حالا عذاب وجدان داری شما ... منکه تو همون نصف روز که دادگاه بودم ...پر بود صف زنانی که مردها بی دلیل طلاق دادن مشکل شون پاک کردن اسم همسر بود و بعدش هم ازدواج بعد از یکماه با یک نفر دیگه . خوبه با این اوضاع که حق طلاق با مرده و مرد بدون دلیل میتونه زنش رو طلاق بده سر مهریه هم چونه میزنند خانواده ها.
نه تعهدی ، نه عشقی ، نه آبرویی
تجربه من یکی نشون داده مردی که یکبار واژه طلاق بکار میبره بازم تکرار میکنه و مرد زندگی نیست . حتی متارکه در نامزدی هم باید تحقیق بشه . ما نکردیم چوبش رو یه عمر باید پس بدیم . آقا حداقل برو طلب حلالیت کن .
Glut.tiny (چهارشنبه 02 خرداد 97)
تشکرشده 3 در 2 پست
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام
اونجور که شما داری میگی ایشون ناراحت نبوده و اشک شوق می ریخته و می خواسته زودتر امضاها تمام بشه
عذاب وجدان زیاد منطقی نیست
به زندگی عادیتون برگردید
و دچار توهم نباشید
اگر واقعا نادم باشه یه سیگنالی می فرسته ولی بعیده با اون چیزهایی که شما تعریف کردید
darknight (چهارشنبه 02 خرداد 97), Happy.girl.69 (چهارشنبه 02 خرداد 97), sahar.66 (چهارشنبه 02 خرداد 97), آناهیتا۲۷ (چهارشنبه 02 خرداد 97)
تشکرشده 3 در 2 پست
ما خاطرات خوب هم داشتیم. شاید 90 درصد خاطراتمون خوب بود. اون ابراز علاقه میکرد ولی رفتارهایی هم نشون میداد که انگار با من راحت نیست. توی دوران نامزدی خیلی با هم خوب بودیم. تو دوران عقدم همینطور بعضی وقتا با هم خوب بودیم. به پدر و مادرش گفتم این ناراحتیا تو عقد طبیعیه ولی باباش گفت نه طبیعی نیست و خودشو خانمش تا حالا این چیزا رو نداشتن. ولی من میدیدم اختلاف دارن ولی با هم کنار میان. مثلا یک روز مادر خانمم ما و فامیلاشو دعوت کرد رستوران ولی پدر خانمم نیومد. هرچی وسط جمع بهش اصرار کرد اونم گفت نمیام مادر خانمم هم کلی حرص میخورد، این نوعی اختلاف بود ولی قهر و بحث توش نبود. من شاید دو بار با خانمم تند حرف زدم ولی براش جبران کردم. مثلا برا اینکه فراموش کنه رفتم واسش آیفون 10 گرفتم. سه شیفت کار میکردم ولی اون بی توجه بود. احساس میکردم منو دوست نداره. عکس پروفایلشو گذاشته بود: " بریدند، دوختند برایم مبادا از آنروزی که خدا واسشون ببره و بدوزه". ازش که میپرسیدم چرا اینو گذاشتی میگفت همینجوری منظوری ندارم. زنگش که میزدم انگار داشت به زور با من صحبت میکرد. انگار میل نداشت با من صحبت کنه. ولی گاهی اوقات هم میومد طرفم، انگار دمدمی مزاج بود. گاهی اوقات خیلی کم بهم زنگ میزد. نمیدونم چرا اینجوری بود. منم از بی محلیاش حوصلم سر رفت. از خدمت که اومدم دیدم انگار خیلی دیگه داره بی محلی میکنه. دلم شکست. بهش گفتم من همین فردا میرم طلاقت میدم. فرداش اونا رفتن کیش. هرچی التماسشون کردم فایده نداشت. خودشون گفتن مهریه رو میبخشیم طلاق بده. پدر و مادر منم پاپیچم شدم گفتن زودتر برو برا طلاق. هیچکس گا در میونی نکرد. همه اصرار و عجله برا طلاق داشتند. اون توی جلسات مشاوره میگفت شوهرمو دوست نداشتم و ندارم به زور پدر و مادرم ازدواج کردم.
خیلیا میگن تو تقاص پس نمیدی چون اگه دوست داشت حتی وقتی پیشنهاد طلاق دادی میومد طرفت نه اینکه خودش پاپیچت بشه.
ولی من الان محبتاشو یادم میاد، بدیای خودمم یادم میاد. نمیدونم چه کار کنم. انگار من مقصر بودم. انگار من باید مردونگی به خرج میدادم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)